پزشک گناهکار

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

درادبیات قضائی و امنیتی ایران، پزشکی که به سوگند و وظیفه عمل می کند، گناهکار است و مستوجب کیفر. وکیل مدافعی که به سوگند و وظیفه عمل می کند، گناهکار است و مستوجب کیفر. دکتر رضا حیدر پور پزشک بهداری زندان اوین، آخرین گناهکار از این دست است. جوانی که بر حسب تقدیر، درست روز انتقال ستار بهشتی به زندان اوین، پزشک کشیک در بهداری این زندان بود و از بخت بد طبق مقررات زندان باید یک زندانی تازه وارد را که پلیس فتا او را لت و پار کرده و به اوین اعزام کرده بود، معاینه کند. پزشک کشیک گزارش آثار ضرب وشتم و شکنجه های روی بدن را مکتوب و ضمیمه پرونده کرد. همین و دیگر هیچ. به وظیفه عمل کرد. هر زندانی تازه وارد به موجب مقررات ناظر بر زندانها، باید پیش از ورود به بند و سلول، معاینه بشود و هرآینه آثاری از بیماری در او مشاهده شد، پزشک حاضر در بهداری زندان باید آن را گزارش و ضبط کند. دکتر حیدر پور کاری جز این نکرده است.

از آن پس، زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین از خدمات پزشکی او محروم شدند. او را به بند زندانیان مالی منتقل کردند. اینک پس از بیش از یک سال از مرگ ستار بهشتی که در پی آن شکنجه ها اتفاق افتاد، به جای بازداشت شکنجه گر، پزشکی دستگیر شده و در بند ۲۰۹ اوین (اطلاعات) محبوس است که آثار ضرب و شتم را گزارش و به وظیفه عمل کرده است. این وارونه کاری در دستگاه قضائی و امنیتی ایران هرچند اصلا عجیب نیست و تازگی ندارد، ولی بیش از پیش از خطراتی خبر می دهد که هر شهروند وظیفه شناس در هر رده شغلی و صنفی و مدیریتی را تهدید می کند. اقای روحانی هم آن قدر که وزیر خارجه در امر ایجاد دوستی با امریکاست، به نظر نمی رسد در امور داخلی کاره ای باشد. چه رسد به این که از او بخواهیم به وظیفه ریاست جمهوری عمل کند!

تا کنون زیر شکنجه و ضرب و شتم جمعی را کشته اند. اما نظام قضائی و امنیتی حتی در یک فقره، از باب ویترین سازی هم که شده، یکی از جانیان را به کیفر نرسانده و بلکه هرگاه از پاسخگوئی در برابر پرسشگران، کم آورده، گریبان آن کس را گرفته که در فاش شدن فاجعه نقش داشته است. در ماجراهای دیگر از این دست، پزشک وظیفه شناس دیگری پس از وقایع انتخابات ۱۳۸۸ قربانی شد و جان باخت. اما جانی و جانیان در موقع و مقام باقی ماندند یا در موقعیت شغلی بهتری قرار گرفتند. به نظر می رسد در این وقایع، نظام پزشکی ایران از حیث حمایت از حقوق اعضای صنف، همان اندازه اخته شده که کانون های وکلای دادگستری نسبت به اعضای خود. از نظام پزشکی که در شرایط عادی، در هر کشور از حقوق صنفی اعضای خود حمایت می کند، خبری نیست که نیست. دستکم یک اطلاعیه صادر نمی کند پیرامون نقش های فراموش شده اش و پیرامون این پزشکان جوان و مسئول که فقط کار پزشکی می کنند و متهم به اقدامات امنیتی می شوند.

فلسفه ضرورت معاینه پزشکی هر تازه وارد به زندان چیست؟ چرا این قاعده همه جا در مقررات ناظر بر زندانها در سطح جهان گنجانده می شود؟ جز این است که می خواهند از جان او در شرایط دشوار زندان حفاظت کنند و شرایط را با وضعیت جسمی او متناسب کنند؟ پزشک معاینه کننده وقتی تن در هم شکسته ای را تحویل زندان می دهند، به کدام وظیفه باید عمل کند؟ به همدستی با شکنجه گران یا به سوگندی که در لحظه ورود به جرگه پزشکان یاد کرده است؟

فلسفه ضرورت وجودی نظام پزشکی قانونی در هر کشور چیست؟ همسوئی با دستگاههای امنیتی یا حمایت از حقوق پزشکانی که به وظیفه عمل می کنند و مجازات می شوند؟ اگر دادسرای انتظامی پزشکان فعال است تا پزشکان متخلف را شناسائی و آنها را مشمول قوانین خاص قرار دهد، حتما مکلف است پزشکی را که به تخلف تن نداده و گزارش صحیح ضمیمه پرونده کرده، به صورت جدی حمایت کند.

گفته می شود آقای شهریاری قاضی پرونده مرگ ستار بهشتی، ابتدا اتهام قتل عمد را در مورد مرتکب شکنجه ستار تایید کرده بود و باری دیگر، لغزیده است به سمت تغییر اتهام از قتل عمد به قتل غیر عمد. این درجه از تغییر جهت از سوی قاضی دلالت دارد بر همان مبانی که بازداشت پزشک درستکار را توجیه می کند. آن مبانی چیست؟

مجموعه ای است از فساد که دامان قاضی شریف را به گونه ای آلوده می کند تا اگر می خواهد قاضی بماند، دانش و یقین و تحقیقات و بیطرفی خود را در یک لحظه بر حسب خواست فرماندهان، دیگرگون کند. در این مجموعه در هم پیچیده، جان شریف یک پزشک جوان به خطر می افتد، از ترس آن که گزارش صادقانه او، اندکی نظم فاسد را که طبعا آسیب پذیر است، تضعیف کند. این مبانی که با پول و قدرت گره خورده است، چندان و در گذاراز رویدادهای این جهان پر آشوب، احساس جاودانگی می کند، که قاضی و نظام پزشکی و مانند آن که در شرایط عادی، دستکم حامی درصدی از حقوق مردم هستند، در نظمی بر پایه این مبانی، بر آلام اجتماعی می افزایند و فروکاستن از آلام اجتماعی را بکلی فراموش می کنند. حتی زنی با صداقت و شرافت خانم عشقی، مادر ستار بهشتی، اندکی وجدان مرده آنها را قلقلک نمی دهد.