ستاد کودتا باز اعتراف گرفت

نوشابه امیری
نوشابه امیری

سال هاست قیافه «احمد جانفشان وظیفه»را پیش رو دارم. او اولین نفری بود که بعد از استقرار «نظام اسلامی»،«اعتراف» کرد.یادم نیست عضو کدام گروه و دسته بود؛اما هر چه بود اولین کسی بود که در برابر دوربین«آقایان» نشست. بسیارجوان؛شاید هفده هجده ساله. بی پناهی از سر ورویش می بارید.از این می گفت که فریب خورده و از اینکه خوشحال است که با مهر«برادران» به «آغوش اسلام» بازگشته.از این می گفت که«در انتظار رافت اسلامی»ست….

سرم را در میان دست هایم گرفته بودم و زار می زدم.نمی فهمیدم موضوع چیست؛ندیده بودیم این چیزهارا در عصر«ستم شاهی».

آن روزها هر کس می گفت«دیدید می خواستند با مملکت چه کنند!»جوابی نمی دادم. جوابی نداشتم.کس دیگری هم جواب نداشت،تا یک به یک نوبت همگان شد.از آیت الله شریعتمداری،تا نورالدین کیانوری،ازمهندس عزت الله سحابی تا علی افشاری،از رامین جهانبگلو تا هاله اسفندیاری،از …..

 

اما حالا که همه و همه را در سیمای جمهوری اسلامی دیده و حرف های واحدی از همه آنان شنیده ایم،می دانم و می دانیم که آبشخور این نمایش های مهلک تلویزیونی کجاست.حالا می دانیم آن باند مافیایی که از اولین روزهای بهمن 57 طرح کودتای خزنده را ریخت،چگونه  با هر گام که به پیش رفت، کس و کسان دیگری را به جای خود،پشت به پرده هایی آبی نشاند. حالا می دانم و می دانیم که همه این نمایش های غیرانسانی برای آن بود و هست که ستاد کودتا،کار خویش را پیش ببرد.

احمد جانفشان وظیفه،اولین نفر بود،سیدامیرحسین مهدوی اما آخرین نفر نیست.این ستاد،در خون و سرکوب زنده است.

 

داستان  اینک بسیار روشن است.«برادران»از اولین روزهای انقلاب 57 درکلیه ارگان های نظامی،اقتصادی، امنیتی و نظامی لانه کردند.از همان روزها،طرح کودتای امروز را چیدند. در هر نوبت،با ترفندی و با طراحی توطئه ای،یکی از مهره های خویش را در شطرنج سیاسی ایران، جلو بردند و یک گام پیش آمدند.هر بار هم برای بر پا کردن خاک،آنچه خودبه صورت«خزنده»کرده بودند و می کنند،به دیگری نسبت دادند. الگوهم همیشه واحد بوده است:دستگیری مزدوران غرب و شرق؛مباحثه از جنس مباحثات «برادر حسین» در سلول های انفرادی،ارشادو سپس«اعتراف».

 

آری؛درست همان گاه که مابه تماشای افتادن سربازی و یا خوردن فیلی نشسته بودیم و نشسته ایم،کودتا چیان اصلی،مهره دیگری را پیش بردند و می برند.

چنین بود که نوبت رسید به حلقه ارومیه و باند مافیایی ـ نظامی امروز؛ تا فردا نوبت که باشد.فردایی که دیگر مهره ای در زمین سیاست ایران باقی نمانده باشد و آقایان، مست از باده قدرت،فریاد برآورند:کیش و مات.

 

اما مشکل این طرح اینجاست که«برادران» بر این باورند که بازی سیاست در جهان امروز،یک دوریست.یک بار می بری و بعد تکیه می زنی به تخت.تمام. یکی می شود رهبر مادام العمر،دیگری رئیس جمهور دائمی.یکی می برد همه محصول مملکت و اسمش همچنان می ماند صادق و آن یکی دهانش همیشه باز برای آنکه در جمع نمازگزاران بگوید:درآورید ریشه فتنه را.شمشیر علی دو لبه دارد….آقایان،تا امروز کودتای«خزنده» را خوب پیش برده اند؛اما در غیاب بازیگر اصلی؛مردم.مردمی که امروز با همه«ندا»هایشان در خیابان اند؛یا در خانه اند و پر زخشم.