برای ایران نسخه مشکلگشا نوشتن آسان نیست، اگر چه ارائه نگاه بسترساز ممکن است. ایران سرزمین تلاقی تمدنها، چهار راه حوادث و وقایع غیرقابل پیشبینی با تاریخی کهن است. به قول استاد تاریخی که میگفت هر کس بر این نقش شبیخون زده، خود جزئی از این نقش شده است. اما نقش همچنان هویت متمایز خود را از حوزههای تمدنی دیگر حفظ کرده اما از همه تمدنها و حوزهها تأثیر پذیرفته است.
زمانی درخت آزادی در ایران به بار مینشیند که دموکراسیخواهی بستر عملی یابد، بانی خود را بیابد و اقشار و دولت همراه با دموکراسیخواهی پیدا کند.
دموکراسیخواهی به معنی انتخابات آزاد، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، حقوق برابر شهروندی، حق تجمع و تشکل، داشتن و برخورداری از آزادی بیان، عقیده و ابراز آن میتواند معیاری برای اتحاد برای دموکراسیخواهی باشد.
هر عقیده و ایدئولوژی حق دارد که خود را بهتر بداند و تبلیغ کند و بگوید آنچه خوبان همه دارند من تنها دارم. اما باید هر جریان و نیرو این حق را برای دیگران هم قائل شود.
این سخن جدیدی نیست، اما باید بپذیریم که برای عملی شدن در ایران بعد از مشروطیت کمتر جریانی در عمل بدان وفادار ماندهاند. بر قدرتها چنین سفیر و بانگ زدهاند، اما خود که در قدرت رفتهاند، در خانه دولت کلاه کج کرده و خود را جنس دیگر دانستهاند. به عبارتی در تالار معیارهای آزادی، رساتر سخن گفتهاند که آزادی مطلق است و استثناء ندارد، اما در خانه مصداقها بیشتر دموکراسی برای خود خواستهاند.
این درد را باید درمان کرد، اما چگونه؟ چرا این دموکراسیخواهی مصداقی ضروری است؟ و چرا در مقابل هر نابخواهی معیاری قرار میگیرد.
دو دلیل عمده آن را می توان بر شمرد.
1- تنوع اقشار اجتماع و تنوع جریانات سیاسی و مدنی آزادیخواه
2- دموکراسیخواهی اپوزیسیون بستر اصلی تحولات در ایران
1- نوع نیروها و اقشار اجتماعی و نهادهای مدنی و تنوع جریانات سیاسی در ایران در عمل مطلوب نیست، اما واقعیت است. مشکل دیگر عدم امکان رابطه اصولی میان جامعه مدنی و احزاب سیاسی است که بررسی عوامل آن در این نوشتار امکان ندارد.
تنوع جامعه مدنی و تنوع جریانات سیاسی امری ارادی نیست، باید پذیرفت و با پذیرفتن این اصل باید به مسئله مشکلتری اشاره کرد و آن وجود شخصیتهای منفرد و بسیار فراوان در صحنه سیاست ایران است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
مجموعه مشکلات یا مسائل برشمرده نمیتواند به راحتی برطرف شود. گسست نهادهای مدنی از جامعه مدنی که از سوی حاکمیت اعمال شده به عنوان نمونه جدا کردن معلمان از کانون صنفی معلمان ایران که تشکل مدنی است راهبرد حاکمیت در برخورد با نهادهای مدنی بوده است.
جدایی و گسست غیرمعقول نهادهای مدنی از احزاب سیاسی که نتیجه فشارهای حاکمیت است، رشد نیافتگی احزاب و فرهنگ حزبی و تشکیلات در کنار تنوع جریانات سیاسی که برخی دلایل غیرسیاسی دارند.
وجود شخصیتهای منفرد پرقدرت و نفوذ که در جامعه ما معمول است، نشان از معضلات ریشهای در جامعه ما دارد. در استمرار آن و در چنین شرایطی اپوزیسیون بسترساز نخواهیم داشت،در حالی که جریان اپوزیسیون باید بسترساز شود.
اپوزیسیون ایرانی سه گرایش عمده دارد. تحولخواه است و به تغییر رژیم میاندیشد. برایش دموکراسی با نوع مدل حکومت معنی مییابد.
این جریانات دموکرات، دموکراسی را فقط در حکومت سکولار یا لاییک میدانند، البته این دیدگاه محترم است. اما باید توجه داشت که خواست تا چه میزان عملی است. آیا سکولار به مفهوم فلسفی در جامعه ما جا افتاده است؟ آیا این جریان به تنهایی میتواند به هدف خود برسد تا خواسته حداکثری خود را به دست آورد؟
بهار عربی نشان داد که جریانهای غیرمذهبی آلترناتیو این جوامع نیستند اما حضور دارند و در تحولات نقش دارند و وجودشان برای دموکراسی غنیمت است. اپوزیسیون اصلاحطلب که منظور نیروهای درون حاکمیت است، در حال حاضر از آن بیرون رفته یا بیرون شده یا در حاکمیت نقش موثری ندارند.
جنبش سبز در بالای آن و رهبری آن در دست جریان مزبور است. در روند تحولات سیاسی جامعه این جریان نقش دارد.
اما دارای کاستیهایی در تعامل با سکولارها و حتی دموکراسیخواهان میباشند. مرز خودی و غیرخودی را از سر بیرون نکرده؛ اگر چه قدمهایی را به جلو برداشته است.
اپوزیسیون دموکراسیخواه آن دسته از نیروهای بیرون حاکمیت هستند که شامل احزاب و جریانات مانند ملی –ـ مذهبی، نهضت آزادی، جبهه ملی، ادوار تحکیم وحدت و تشکلات و نهادهای مدنی که مانند انجمن صنفی روزنامهنگاران، نهادهای حقوق بشری مانند کانون مدافعان حقوق بشر، انجمن صنفی معلمان و نهادهای حقوق بشری اقوام و جریان مذهبی –ـ قومی هستند.
شخصیتهای سکولار دانشگاهی و روشنفکر داخل و خارج برخی احزاب سیاسی سکولار هم در زمره این جریانات هستند که به دنبال دموکراسی هستند تا توجه به نوع حکومت.
جنبش سبز نشان داد که جامعه مدنی دموکراسیخواه است و به دنبال رهیافت کنش مسالمتآمیز برای رسیدن به آزادیهای مدنی و سیاسی است تا نوع و مدل حکومت.
دموکراسیخواه آزادی را مصداقی و روشی تعریف میکند. به دنبال پنج هدف برشمرده است و میتواند بستر تفاهم اپوزیسیون موثر ایران شود.
حرکت از مفاهیم کلی به سوی مصداقهای روشن
شاید زمان آن فرا رسیده است که از مفاهیم کلی مانند جمهوری دموکراتیک، جمهوری، مشروطه سلطنتی، جمهوری اسلامی، جمهوری سکولار و… عبور کنیم و برای وحدت ملی یا حرکتی مشترک به مصداقها توجه کنیم که آیا رای مردم ملاک تغییر حاکمان است؟ آیا قدرت حاکمان محدودیت زمانی دارد؟
آیا قانونگذاری متعلق به مردم است و امکان تغییر قوانین وجود دارد؟ آیا مکانیزم حاکمیت مردم و امکان ابراز آن وجود دارد که همان آزادیهای چندگانه است که کمی قبل برشمردیم.
دموکراسی ملی حق برابری اقوام، اصناف، زنان و مردان ایرانی برای حکومت کردن و حکومت شدن. اما برای رسیدن به این چشمانداز باید از جایی آغاز کرد.
در آغاز راه باید بر دموکراسیخواهی مصداقی بر پنج محور تاکید کرد:
1- آزادی بیان و عقیده
2- حق تجمع و تشکل داشتن
3- حق انتخاب شدن و انتخاب کردن
4- حقوق برابر اقوام و اصناف و زنان و مردان ایرانی
5- دولت قانونمند به جای دولت قانونی که نماینده حاکمیت مردم ایران است. چنین دولتی به مفهوم STATE بیتردید در ایران غیرمتمرکز است که باید مدل مطلوبی از آن را مرحله مرحله جستجو و به اجرا گذاشت. از خودمختاری تا…
اصرار بر سر اصول پنجگانه مزبور باید با اعتماد و شفافیت میان نیروها و مردم همراه گردد اما تا کنون چنین نشده است.
جنبش سبز که اقشار متوسط شهری را دربرمیگرفت، بستر تفاهم دموکراسیخواهی میتواند باشد به شرطی که جریانات و شخصیتهای سیاسی با هدف جامعهمحوری و تقویت جامعه مدنی و دموکراسیخواهی با یکدیگر اتحاد عملی کنند.
توافق بر روی میثاق پنجگانه که هم موسوی و کروبی و شخصیتها و جریانات به آن باور دارند، مبنای مناسب برای همکاری عملی است. در این صورت اپوزیسیون بسترساز میشود. اما بسترسازی چرا مهم است؟ بسترسازی برای دموکراسی؟
به طور کلی سه نوع بستر سازی برای دموکراسی متصور است:
1- حاکمیت بسترساز شود.
2- نیروهای خارجی بسترساز شوند.
3- اپوزیسیون دموکراسیخواه بسترساز شود.
حاکمیت بسترساز شود
حاکمیت، بسترساز اپوزیسیون نیست. در دوره اصلاحات و جنبش سبز رفتار حاکمیت ناشی از مقاومت و مخالفت با اصلاحطلبی بود و حاکمیتی که اصلاحات را نپذیرفت، دیگر جنبش سبز جای خود دارد.
بسترسازی حاکمیت فرصتی میشود که نیروها در مدت زمانی در عین کشمکش و رقابت کردن به قصد حذف یا ندیدن یکدیگر عاقبت حذف یکدیگر را غیرممکن بدانند و این آغاز دموکراسی در جامعه میشود. اما این بستر و فرصت را حاکمیت میدهد؟ یا نیروهای ایرانی از تقابل به تعامل میرسند؟
بیگمان حاکمیت چنین فرصتی به اپوزیسیون دموکراسیخواه نخواهد داد و چنین بستری را فراهم نخواهد کرد. دلایل ایجاد نشدن چنین بستری از سوی حاکمیت روشن است.
نیروهای خارجی بسترساز شوند اپوزیسیون دموکراسیخواه بسترساز شود
بسترسازی نیروهای خارج عواقب خود را دارد. آنان به میزان پرداخت هزینه، امتیاز طلب میکنند. این امتیازطلبی خطرات و مسائل متفاوت دارد. زمانی که نیروهای خارجی دخالت میکنند، بخصوص برای حاکمیت ایرانی که استقلال سیاسی دارد، دخالت همانند مصر و تونس نخواهد بود، بلکه باید مداخله نظامی صورت گیرد. مداخله نظامی باید برای نیروهای خارجی منافع دربر داشته باشد. این مداخله با اجازه یا عدم اجازه، تمایل یا عدم تمایل اپوزیسیون صورت بگیرد. اما تجربه نشان داده که تضمینی برای حمله به یک کشور که البته کاری نادرست است، نیست که اپوزیسیون مسیر تقابل به همگرایی را طی کند. یعنی فرصت برای کشمکش تا تعامل پیدا شود. از طرفی بسترسازی حاکمیت یا نیروهای خارجی، نمیتواند تضمین همگرایی شود. فرصتی است که میتواند به فاجعه هم ختم شود و اختلافات را دوچندان کند، همان گونه که تا کنون کرده است.
تجربه کردستان عراق نشان میدهد که تفاهم شکننده دو جریان بزرگ کرد قبل از حمله آمریکا به عراق صورت گرفت. اما در افغانستان و عراق نیروهای سیاسی به وحدت پایدار نرسیدهاند.
اگر چه در بهترین حالت، بسترسازی خارجی برای اپوزیسیون هزینههای گزافی دارد که میتواند صورتمسئله دموکراسیخواهی را منتفی کند. یعنی به دموکراسی ملی آسیب برساند که نقض غرض خواهد شد.
اپوزیسیون دموکراسیخواه بسترساز شود
در جامعه رشدیافته، بسترسازی از سوی اپوزیسیون با تکیه بر جامعه مدنی و نهادهای مدنی شکل میگیرد.
بعد از جنگ دوم جهانی مردم فرانسه و آلمان آنسان رشد یافته بودند که به دلیل حفظ منافع ملی فرانسه و ایتالیا، سوسیالیستها به محافظهکاران رای دادند یا سکوت کردند تا با توجه به تأمین خواست آمریکا که تأمین نیروهای دستراستی داشت، تمامیت کشور را حفظ کنند. به سمت استقلال سیاسی حرکت کنند. این درایت چپها در اروپا باعث شد که بعدها قدرت هم بگیرند اما حکایت یونان که قرنها تحت سلطه عثمانی بود، و ایران که دو قرن بود که استبداد سیاسی را تجربه میکرد، فرق داشت. در ایران اشغال خارجی و محمدرضاشاه جوان و دربار تا مدتها ناخواسته فضای سیاسی را نتوانست مسدود کند، اما نهضت ملی ایران به ثمر دموکراسی ننشست.
نه ملیون، نه تودهایها، نه مذهبیها قادر به درک و تفاهم با هم نبودند. بدتر از همه رقابت فردی با مصدق کارها را خرابتر کرد. بخصوص در مواقعی که جامعه و کشور در حوادث سخت و تندبادهای داخلی و خارجی قرار میگیرد و نیروهای سیاسی دموکرات وارث فضای موجود میشوند، باید تیزهوشانهتر عمل کنند.
تفاهم اپوزیسیون به مثابه ارکستر هماهنگ خوشنوا برای آزادی بر محور دموکراسیخواهی میانگین میان اصلاحطلبان و تحولخواهان است.
اما مهمتر از این دموکراسیخواهی از خطوط قرمز ایدئولوژیها عبور میکند و به تداخل مرزها و نقاط مشترک میرسد که شاهبیت آزادی یعنی دموکراسی در آن رشد مییابد.
قاعده نادرست در ایران آن بود که جریانات حداکثر را میخواهند، اما به حداقل هم نمیرسند.
در جریان حزب دموکرات آذربایجان و کردستان، آنان از جمهوری حرف میزدند در حالی که قانون اساسی کشور مشروطه سلطنتی بود.
زمانی که کردها پذیرفتند در قالب قانون اساسی مشروطه مطالبات را طرح کنند، حکومت متمرکز دیکتاتوری محمدرضا شاه آنان را سرکوب کرد. بهانه آن اعلام جمهوری مهاباد بود. در حالی که حق واقعی مردم کرد سرکوب نبود، آنان خواستههای مشروع داشتند. در سال 1358 ه.ش گروههای سیاسی فراوانی از حداکثرخواهی به تفاهم نرسیدند. عاقبت حداقل نصیب را هم نبردند، در حالی که دموکراسی و آزادیهای مدنی و سیاسی حق این جریانات بود.
خلاصه اینکه دموکراسیخواهی میتواند نقطه مشترک اپوزیسیون باشد چه اصلاحطلب، چه تحولخواه و چه طرفدار دموکراسی.
این تجربه جدید در کشور ما خواهد بود که حرکت از مفاهیم کلان به مصادیق است. پذیرش اصول دموکراسیخواهی مسیر تفاهم حداقلی اما پیشرونده است. همچنین در توان جامعه مدنی است که مطالبات مدنی را طلب میکند. حاکمیت را به چالش میکشد و آن را خلع سلاح میکند.
هر اقدامی برای گشودن فضا موجب تشویق مردم در تعمیق مطالبات آنان خواهد شد.
احساس نزدیکی جامعه مدنی به نیروهای سیاسی بیشتر خواهد شد. نزدیکی باعث تعامل و پایهدار و ریشهدار شدن احزاب سیاسی در جامعه میگردد. در اشتراک میان جامعه مدنی و جریانات سیاسی، حاکمیت هر اقدامی کند با عواقب آن مواجه خواهد شد.
گشودن فضا، گشودن راه دموکراسی است. بازی برد – برد است. بستر آن جامعه مدنی و احزاب را در موضع حقانیت قابل تفاهم جامعه و جریانات سیاسی قرار میدهد.
دموکراسیخواهی بستر مهم قدرت یافتن اپوزیسیون
دموکراسیخواهی به دلیل حقانیت خواستههای قانونی از حاکمیت از مطلوبیت داخلی و مشروعیت بینالمللی برخوردار میگردد. اما اتفاق مهم اشتراک و تعامل و همراهی با جامعه مدنی است. نهادهای مدنی در ایران تحت فشار هستند. اما در دوره اصلاحات چندین نهاد قدرتمند مدنی شکل گرفت که البته نتوانست پایدار بماند، اما زمزمه آن هنوز پابرجاست.
در میان نهادهای حقوق بشری، کانون مدافعان حقوق بشر،در میان تشکلات معلمان، کانون صنفی معلمان ایران،در میان روزنامهنگاران، انجمن صنفی روزنامهنگاران،در میان تشکلات دانشجویی، دفتر تحکیم وحدت شاخصتر بودند. اما نهادهای مدنی ـ– قومی در مناطق کردستان و بلوچستان و…
نهادهای فعال به حقوق زنان که کمپین یک میلیون امضا از مطرحترین آنان بود نشان از واقعیت در حال طلوع و تحول در جامعه را میدهند.
بحث را با این نکته محوری به پایان میبریم که محور دموکراسی با توجه و تقویت منافع و اولویت جامعه مدنی میتواند به همگرایی جریانهای سیاسی منجر شود.
کلیدواژههای اصلی دموکراسیخواهی؛ بسترسازی اپوزیسیون و تقویت جامعه مدنی میتواند فصل جدیدی در فضای سیاسی ایران خلق کند.
ایرانزمین به شرایط مساعد جهانی، همگرایی نیروهای سیاسی بر محور دموکراسیخواهی با اصول پنجگانه و بسترسازی و تقویت و محوریت جامعه مدنی برای توافق جریانات نیاز دارد.
در این باره باز خواهیم نوشت.