فیلم روز♦ سینمای جهان‏

نویسنده
امیر عزتی

ezati_01.jpg

آغاز نمایش بیست و دومین فیلم از مجموعه جیمز باند تکانی تازه به اکران سینماهای دنیا داد. باندی متفاوت که در کنار ‏درام های اکران شده این ماه قرار است چهره ای جدی تر نیز به این ابرجاسوس بریتانیایی ببخشد. همزمان اکران فیلم ‏های طیف بزرگسال که در رقابت برای مراسم اسکار آتی برگ های برنده خود را رو می کنند نیز شروع شده و ‏تماشاگران را با موجی از فیلم های پر اعتبار و پر جایزه رو در رو کرده است. این هفته را به معرفی این طیف ‏رنگارنگ فیلم های متفاوت از سینمای کشورهای مختلف اختصاص داده ایم….‏

معرفی فیلم های روز سینمای جهان

‏ ‏

quantum1.jpg

ذره ای آرامش‏‎‎‏ ‏Quantum of Solace

کارگردان: مارک فارستر. فیلمنامه: پل هاگیس، نیل پروایس، رابرت وید. موسیقی: دیوید آرنولد. مدیر فیلمبرداری: ‏روبرتو شیفر. تدوین: مت چیز، ریچارد پیرسون. طراح صحنه: دنیس گاسنر. بازیگران: دانیل کریگ[جیمز باند]، اولگا ‏کوریلنکو[کامیل]، ماتیو آمالریس[دومینیک گرین]، جودی دنچ[ام]، جیانکارلو جیانینی[ماتیس]، جما آرترتون[استرابری ‏فیلدز]، جفری رایت[فلیکس لیتر]، دیوید هاربور[گرگ بیم]، جاسپر کریستنسن[آقای وایت]، آناتول تائوبمن[الویس]، ‏روری کینر[تانر]، خواکین کاسیو[ژنرال مدرانو]. 106 دقیقه. محصول 2008 انگلستان، آمریکا. نام دیگر: ‏B22‎، ‏Bond 22‎، ‏QoS‏. ‏

جیمز باند که از خیانت وسپر-زنی که دوستش داشت- سرخورده شده، برای یافتن حقیقت آقای وایت را دستگیر و او را ‏به مقر سازمان متبوع خود در ایتالیا می برد. اما هنگام بازجویی یک مامور نفوذی ام را زخمی و وایت را فراری می ‏دهد. مامورین ‏MI6‎‏ ردی میان فرد خائن و بانکی در هائیتی یافته و ام باند را به آنجا اعزام می کند. در هائیتی باند با ‏کامیل زیبا برخورد می کند که به دنبال گرفتن انتقام شخصی است. کامیل باند را به سوی مردی به نام دومینیک گرین ‏هدایت می کند. تاجری بی رحم و ثروتمند که در راس تشکیلاتی به نام کوانتوم قرار دارد. باند با تعقیب رد گرین در ‏اطریش، ایتالیا و آمریکای جنوبی به نقشه مخوف او مبنی بر دست گذاشتن روی یکی از بزرگ ترین منابع طبیعی جهان ‏پی می برد. اما این کار بی رضایت ‏CIA‏ ممکن نیست و در نتیجه پای افراد بسیاری در دو سوی اقیانوس به ماجرا ‏کشیده می شود. اما ام که در نیت باند نسبت به تعقیب پرونده شک کرده و آن را یک انتقام جویی شخصی می داند، ‏کارت های اعتباری او را باطل کرده و از وی می خواهد تا به لندن بازگردد. باند امتناع کرده و به سراغ ماتیس می ‏رود. مردی خیلی زود جان خود را بر سر کمک به باند از دست می دهد. مامور محلی ‏MI6‎‏ به نام فیلدز نیز که شیفته ‏باند شده و به او کمک کرده، در هتل محل اقامت شان کشته می شود و این واقعه باند را تبدیل به هدف متحرک همکاران ‏خود می کند…‏

چرا باید دید؟

مارک فارستر متولد 1969 اولم، آلمان و بزرگ شده سوئیس است. در ابتدای دهه 1990 از دانشگاه نیویورک در زمینه ‏سینما فارغ التحصیل شده و سپس به لس آنجلس نقل مکان کرده است. با سومین ترجبه فیلمسازی اش در سال 2001 به ‏نام بزم هیولاها نامش شنیده شده و شهرتی جهانی کسب کرد. بعد از رد کارگردانی یکی از قسمت های هری پاتر با ‏ساخت یافتن نورلند بر شهرت خود افزود. اما سومین کارش بمان یا فیلم بعدی اش عجیب تر از قصه نتوانست موفقیت ‏های پیشین را کسب کند. سال گذشته اکران بادباک باز عملاً شکستی بزرگ برای کارنامه فارستر رقم زد و بعید می ‏نمود که کارگردانی فیلمی پر خرج از مجموعه باند به او سپرده شود. فارستر عملا غیر بریتانیایی ترین کارگردان ‏مجموعه باند تا امروز است. مجموعه ای که عمده ویژگی آن ملی بودن آن است و عوامل اصلی تهیه و تولید آن همیشه ‏از میان بریتانیایی ها برگزیده می شود. ‏

این اولین تغییر در باند جدید نیست. دامنه تغییرها بسیار گسترده تر از این مسائل است و به ریخت شناسی قهرمان و ‏قصه باز می گردد. چیزهایی که باعث خواهد شد بسیار از دوستداران این پدیده از آن روی برگردانند(و یا بیش از ‏گذشته شیفته آن شوند). ‏

بزرگ ترین تغییر از حضور دانیل کریگ، یک باند موطلایی آغاز می شود. باندی که قرار است بر خلاف کانری، مور ‏و برازنان رمانتیک تر و احساساتی تر باشد. از روی دلایل و انگیزه های شخصی دست به اقدام بزند-دالتون در جواز ‏کشتن یک بار این کار را کرده و به انتقام مرگ فلیکس لیتر و همسرش دست به عمل زده بود- و عملاً رو در روی ‏رئیس اش بایستد. ‏

ذره ای آرامش که مانند همان جواز کشتن از موسیقی عنوان بندی غیر متعارفی سود می برد، بر خلاف تمامی باندهای ‏پیشین ادامه منطقی داستان فیلم قبلی است. یعنی داستان نیمه تمامی را قرار است به آخر برساند و این بدعتی بزرگ د ر ‏مجموعه محسوب می شود. مقدمات تولید آن نیز همزمان و به قولی قبل از آغاز فیلمبرداری کازینو رویال آغاز شده بود. ‏فیلم که فقط نامش را از عنوان یکی از قصه های ایان فلمینگ گرفته، از بنیاد تغییر کرده و حتی موسیقی مشهور این ‏مجموعه را نیز از دوستدارانش دریغ می کند. و برای شنیدن تم معروف باند باید تا تیتراژ پایانی فیلم صبر کنید.‏

تنها نشانه ای که از فیلم های پیشین مانده مرگ مامور فیلدز به شیوه گلدفینگر روی تخت، لوکیشن های مختلف در ‏سراسر دنیا و مردی تشنه قدرت است که لاجرم وجوهی روانپریشانه هم دارد. به همین دلیل آمالریس فرانسوی که در ‏یکی دو سال اخیر نقش افرادی دارای مشکلات جسمی و روحی را بازی کرده، برای ایفای نقش دومینیک گرین برگزیده ‏شده است. اما هرگز قادر به تجدید خاطره هموطنش میشل لونسدال و یا کورت یورگنز آلمانی نیست. واقعیت اینجاست ‏که بعد از فروپاشی اردوگاه کمونیسم و بر هم خوردن تعادل قوا در جهان، پدیده ای مانند باند که تولد و بالیدن خود را ‏مدیون جنگ سرد میان دو ابرقدرت بود موضوعیت تولید خود را از دست داده است. دیگر دشمن قابلی وجود ندارد تا ‏باند به مصاف او برود. فرجام کار نیز روشن است: تبدیل این فیلم ها به یکی از نمونه های دم دستی اکشن های گران ‏قیمت هالیوودی که دیگر تفاوت نمی کند چه کسی نقش اول آن را بازی کند یا چه کسی کارگردانی اش را بر عهده ‏بگیرد. در چنین وضعیتی سه گانه بورن برتری قابل توجهی نسبت به فیلم های اخیر باند می یابند، چون تعابیر فرامتنی ‏قابل قبول تری می شود برایشان یافت. با چنین دیدگاهی و دوری کریگ از کلیشه های این نقش باند دیگر باند نیست. ‏ولی باز هم می شود آن را به عنوان یک اکشن نفس گیر-مخصوصا دو صحنه تعقیب و گریز ابتدای فیلم که چنین صوت ‏داودی از فارستر بعید بود و شکل گیری چنین سکانسسی را باید آن را مدیون برادلی کارگردان صحنه های اکشن سه ‏گانه بورن دانست- تماشا کرد. باندی عاشق پیشه، محجوب و ریزنقش تر که تیکه ای مانند کوریلنکو را بعد از یک بوسه ‏رها می کند و حتی دشمنش نیز به نقطه ضعف تازه او پی برده است. ‏

فیلم برای مجموعه باند یک پیروزی بزرگ نباشد، لااقل ضامن بقای مجموعه است و ابرجاسوس بریتانیایی را در ‏هزاره تازه نیز وا نخواهد گذاشت. ولی برای فارستر بدون شک یک پیروزی است. از نکات برجسته فیلم باید به ‏طراحی صحنه آن اشاره کرد که در صدد باز آفرینی خاطره کن آدام است و اوج آن را می شود در سکانس اپرای توسکا ‏و فرار باند از چنگ همکارنش در هتل دید. فیلم که 225 میلیون دلار هزینه تولید آن شده، در هفته اول نمایش خود با ‏‏540 سالن در انگلستان توانسته رقم 15 میلیون پاوند را به دست آورد که آغاز خوش برای بیست و دومین باند سینما ‏است. اگر باند را دوست دارید، نیازی به توصیه ندارید. ولی اگر سینمای اکشن با معیارهای کیفی بالا مد نظر شماست، ‏ذره ای آرامش بیش از مقداری که در عنوان آن وجود دارد قادر به تامین هیجانی نفس گیر برای شماست!‏

ژانر: اکشن، ماجرا، مهیج. ‏

‏ ‏

ildivo.jpg


ایل دیوو/ملکوتی، معرکه‎‎‏ ‏Il Divo

نویسنده و کارگردان: پائولو سورنتینو. موسیقی: تهو تیردو. مدیر فیلمبرداری: لوکا بیگاتزی. تدوین: کریستینا ‏تراواگلیولی. طراح صحنه: لینو فیورتو. بازیگران: تونی سرویلو[جولیو آندرئوتی]، آنا بونایوتو[لیویا دانسه]، پیرا دگلی ‏اسپوستی[بانو انیا]، پائولو گرازیوسی[آلدو مورو] جولیو بوزه تی[یوجینو اسکالفاری]، فلاویو بوچی[فرانکو ‏اوانجلیستی]، کارلو بوچیروسو[پائولو چیرینو پومیچینو]، جیورجیو کولانجلی[سالو لیما]، البرتو کراچو[دون ماریو]، ‏لورنزو جیویلی[مینو پیکورللی]، جیانفلیچه ایمپتاراتو[وینچنزو اسکوتی]، ماسیمو پ.پ.لیزیو[ویتوریو سبارادلا] و فانی ‏آرادن[همسر سفیر فرانسه]. 110 دقیقه. محصول 2008 ایتالیا، فرانسه. نام دیگر: ‏Il Divo: La straordinaria vita ‎di Giulio Andreotti‏. برنده جایزه داوران و نامزد نخل طلای جشنواره کن، نامزد 5 جایزه از مراسم فیلم اروپایی. ‏

جولیو آندرئوتی سیاستمدار ایتالیایی که از سال 1947 بارها به وزارت و سه بار به نخست وزیری برگزیده شده، در ‏آخرین دوره اقتدار خویش به داشتن رابطه با مافیا و دست داشتن در قتل منتقدان خود متهم می شود… ‏

چرا باید دید؟

جولیو آندرئوتی متولد 1919 رم، سیاستمدار ایتالیایی-از حزب دموکرات مسیحی- و سلطان بی تاج و تخت صحنه ‏سیاست ایتالیای قرن بیستم که چندین بار به وزارت انتخاب شده شخصیت محوری فیلم است. مردی که حضوری ‏سرنوشت ساز در عرصه سیاست ایتالیای پس از جنگ داشته و در سال 1991 از سوی رئیس جمهور فرانچسکو ‏کاسیگا سناتور مادام العمر اعلان شد. آندرئوتی یکی از کسانی است که سهمی عمده در جنگ سرد و نبرد ایدئولوژیک ‏دو اردوگاه کمونیسم و سرمایه داری داشته(تشکیل سازمانی مخفی به نام گلادیو)، اما فیلم چندان به این مورد نپرداخته و ‏فقط به سال های پایانی عمر وی و ارتباط وی با مافیا اشاره دارد که سبب دوری وی از صحنه سیاست برای همیشه شد. ‏

فیلم بر اساس اسناد و روایت های مختلف ساخته شده و شخصیتی چند وجهی از آندرئوتی ترسیم می کند. مردی که بالای ‏سرش در اتاق خواب تصویر بزرگ کارل مارکس را نصب کرده، به خدا و مسیح اعتقاد دارد و مرتباً برای اعتراف نزد ‏کشیش آشنایش می رود. ولی از حس طنز سیاهی هم برخوردار است که انتقاد از خودش را بی رحمانه تر از هرکسی ‏انجام می دهد. همچون القابی که به او داده اند و خودش برخی را می پسندد. مردی که به ادعای رقبایش نیز باید اصول ‏سیاست و خویشتن داری را باید از وی آموخت. ‏

بدیهی است پرداختن به زندگی چنین سیاستمدار برجسته ای که می تواند نوه راستین ماکیاولی باشد، کار ساده ای نیست. ‏در پشت سکان هدایت چنین سفینه ای که خرج کمی نیز در بر نداشته(برای سینمای ایتالیا نزدیک به 6 میلیون دلار آب ‏خورده و یک محصول حیثیتی به شمار می رود) پائولو سورنتینو 38 ساله ناپلی قرار دارد که با ساختن فیلم های کوتاه ‏آغاز کرده و شهرتش را مدیون ‏L’ Uomo in più‏ و پیامدهای عشق(در همین صفحات معرفی شد) است. او فقط با ‏شش فیلم توانسته خود را یکی از بزرگ ترین نمایندگان سینمای ایتالیا معرفی کند. ‏Il Divo‏ را می شود نقطه اوج نحوه ‏روایت پر نیش و نوش سورنتینو دانست که هنرپیشه محبوبش در نقش اصلی فیلم توانسته به رغم پرداخت برشتی برخی ‏صحنه ها بدرخشد. ‏

اگر تا امروز فیلم های زندگی نامه ای مربوط به سیاستمدران را فاقد جذابیت می دانستید، این یکی می تواند نظر شما ‏تغییری اساسی ببخشد. چون دارای قابلیت های بسیار برای ایجاد جذابیت است. بازی های فوق العاده و حاشیه صوتی ‏قابل توجهی دارد. البته تم عذاب وجدان نزد آندرئوتی جایگاهی برجسته در روایت فیلم دارد و نوشته های به جا مانده از ‏آلدو موروی فقید نقشی اساسی در شناخت شخصیت او ایفا می کند. بسیار مشتاقم نظر خود آندرئوتی 89 ساله را در باره ‏این فیلم بدانم!‏

ژانر: زندگی نامه، درام، تاریخ. ‏


toujourge.jpg


همیشه دلم می خواست گنگستر باشم‏‎‎‏ ‏J’ai toujours rêvé d’être un gangster

نویسنده و کارگردان: ساموئل بنشتری. موسیقی: دیمیتری تیکووی. مدیر فیلمبرداری: پی یر آیم. تدوین: سوفی رن. ‏طراح صحنه: نیکولا فائور. بازیگران: آنا موگلیالی[سوزی]، ادوار بیر[جینو]، ژان روشفور[ژان]، لوران ‏ترزیف[امیل]، ژان پی یر کالفون[مکس]، والنتینو ونانتینی[جو]، روژه دوما[پی یرو-شاهزاده]، بولی لانر[لئون]، سلما ‏ال مئئیسی[مالوری استون]، آلن باشون[به نقش خودش]، آرنو[به نقش خودش]. 113 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. نام ‏دیگر: ‏I Always Wanted to Be a Gangster‏. برنده جایزه فیلنامه سینمای جهان و نامزد جایزه داوران از ‏جشنواره سندنس، برنده جایزه تماشاگران و نامزد نشان افتخار جشنواره ترانسیلوانیا. ‏

جینو وارد کافه تریایی کنار جاده می شود. هدف او سرقت مسلحانه است، اما دو اشکال کوچک سر راه این کار قرار ‏دارد: اول اینکه جینو مسلح نیست و دوم حضور دختری پشت بار که به لطایف الحیل مانع از کار او می شود. ‏

لئون و پل دو آدم ربای غیر حرفه ای بعد از دزدیدن دختری نوجوان-مالوری- قصد دارند تا وی را در ازای پولی ‏هنگفتی به خانواده اش بازگردانند. اما دو اشکال بر سر راه آنها قرار دارد: کنار آمدن با مالوری که قصد خودکشی ‏دارد، راحت نیست و والدین وی نیز تمایل به بازگشت او ندارند. ‏

باشون و آرنو، دو آوازخوان به شکل تصادفی در کافه تریا ملاقات کرده و درباره آوازها و زن هایی که از همدیگر به ‏سرقت برده اند، صحبت می کنند.‏‎ ‎و همزمان چهار دزد پا به سن گذشته بعد از بیرون آوردن مخفیانه همکار پنجم خود ‏از بیمارستان، در کافه تریا رفته و سرگرم بحث روی آخرین کار خود هستند…‏

چرا باید دید؟

ساموئل بنشتری 35 ساله که به دلیل طرفداری اش از لیونل ژوسپن در انتخابات ریاست جمهوری 2002 و سگولن ‏روایان در 2007 شهرت دارد با ساختن فیلم کوتاه آغاز کرده، اما شخصاً از طریق این فیلم بود که -مانند خیلی ها- با ‏وی آشنا شدم. یک استعداد تازه در سینمای امروز فرانسه که می تواند میراث موج نو را به شکلی شایسته به دوش ‏بکشد. ‏

فیلم که با بودجه ای نزدیک به 3 میلیون یورو به طریقه سیاه و سفید ساخته شده، واجد حس طنز سیاه و پیرنگی همچون ‏قصه های عامه پسند تارانتینو است. اما به شما اطمینان می دهم شباهت ها به همین جا ختم می شود. آنچه بعد از آن به ‏چشمم می خورد ارادت وی به ادبیات-مانند آدم های اپیزود دوم که یادآور قصه ای از اوهنری هستند- و سینمای ‏کلاسیک آمریکا-نام اپیزودها(درو باریمور باعث می شود به یک همبرگر فکر کنید) و عکس های داخل کافه تریا و..- ‏و سینمای کشورش است. سر زندگی و طراواتی که در فیلم و اپیزودهای آن جاری است خشونت در نزدیکی شما اتفاق ‏افتاد-یکی از منابع اصلی اقتباس سینمای فوق خشن آمریکا و تارانتینو و استون که عامدانه نامی از آن برده نمی شود- ‏را ندارد و بر عکس از طنز سیاه و تلخ یک روز سرشار[ترن تینیان/برادر زن بنشتری] آکنده است. ‏

اما برخی اپیزودها نسبت به بقیه از ساخت بهتری برخوردار هستند –از جمله اولی و آخری- و یادآور کارهای ‏کوریسماکی و اینکه همه ما دوست داریم کمی قانون شکنی کنیم. همه ما می خواهیم گنگستر باشیم، دزدی کنیم و اینکه ‏دزدی چقدر هیجان بخش است. ولی مثل همه شخصیت های این فیلم خلافکارهای بی دست و پایی بیش نیستیم که یک ‏چیز را همیشه فراموش می کنیم: زنجیره حوادث و احتمالات!‏

اگر مدت هاست کمدی جذابی از سینمای فرانسه ندیده اید، همیشه دلم می خواست گنگستر باشم فیلم این هفته شماست! ‏

ژانر: کمدی، درام. ‏

mustafa.jpg

مصطفی‎‎‏ ‏Mustafa

نویسنده و کارگردان: جان دوندار. موسیقی: گوران برگوویچ. مدیر فیلمبرداری: جاندان مورات ئوزجان. تدوین: ‏آندرئاس ترسکه. طراح صحنه: یوسف آکچورا. بازیگران: یتکین دیکینجیلی لر[آتاتورک-فقط صدا]، بیهان ساران[زیبده ‏خانم-فقط صدا]، عاریف سوی سالان[خبرنگار نشریه تلگراف-فقط صدا]، گوگهان آک یوز-باهادیر یازیجی-بوراک ‏اوناران-ادیز محمدعلی-گورگیس کوندراگیانیس-اونور آیمرگر-الکساندر کورلوسکی[مصطفی کمال در مقاطع مختلف ‏سنی]. 115 دقیقه. محصول 2008 ترکیه. ‏

زندگی مصطفی کمال، فرزند خانواده ای فقیر که نه فقط توانست زندگی خود را تغییر داده و به مقام ژنرالی ارتش ‏برسد، بلکه به محبوب ترین فرد جمهوری ترکیه تبدیل شده و زندگی میلیون ها انسان را مسیری تازه ببخشد…‏

چرا باید دید؟

تا امرز فیلم های مستند و داستانی زیادی درباره آتاتورک ساخته شده و مقاطع مختلفی از زندگی این مرد بزرگ به ‏تصویر کشیده است. اما دهم نوامبر امسال که مصادف با هفتادمین سالمرگ وی بود، دومین فیلم مستند بزرگ -بعد از ‏ساخته تولگا ئورنک- به نمایش در آمد که بر خلاف اولی از شب نمایش افتتاحیه آن در کاخ دولما باغچه-محل فوت ‏آتاتورک- سر و صدای بسیار خلق کرد. ‏

فیلم که با صرف هزینه ای معادل دو میلیون لیر جدید ترک[حدود یک و خرده میلیون یورو] و برابر با بودجه یک فیلم ‏داستانی تولید شده، از دیدگاهی تازه و به گفته سازنده اش دکتر جان دوندار از نگاه مادرش –همان طور که او را ‏مصطفی صدا می زده- و در واقع نگاهی از درون، نزدیک و صمیمانه به زندگی یک رهبر بزرگ انداخته است. ‏

نگاهی که آتاتورک را با وجود زیستن با میلیون ها انسان مردی افسرده و تنها، متمایل به الکل و زن ها و سیگار نشان ‏می دهد. نگاهی منصفانه که بسیاری را به دلیل مخدوش کردن سیمای قدیس گونه ای که از وی ترسیم کرده بودند به ‏خشم آورده است. گویا فراموش کرده اند که مدت هاست هر آنچه سخت و استوار بوده-مقدس!- دود شده و به آسمان رفته ‏است. آنچه مهم است دستاورد او برای 70 میلیون انسانی است که در منطقه آناطولی زندگی می کنند. این یک مسئله ‏انکار ناپذیر تاریخی است که نه فقط ترک ها آشنایی شان با مدرنیسم را مدیون وی هستند، بلکه ما نیز به طبع ‏الگوبرداری رضاشاه از وی مدیون آتاتورک هستیم. ولی چنین دینی هم نمی تواند مانع از نگاه انتقادی به زندگی ‏شخصی و یا حیات سیاسی اش گردد. با زولفو لیوانلی نویسنده، سیاستمدار و آوازخوان بزرگ ترک هم صدا می شوم که ‏وجه برجسته انقلابی گری آتاتورک تمامی این ضعف ها-و اعتراض های بیهوده- را تحت الشعاع قرار می دهد. او نیز ‏یک انسان است با تمامی قوت ها و ضعف هایش و نباید یکی مانع از دیدن دیگری یا قضاوت نادرست درباره اش گردد. ‏و اینکه زمان انتخاب است، زمان رویارویی با حقیقت زندگی این مرد و شاید همین انتخاب است که برای بسیاری ‏آزاردهنده است. چون مثلی ترکی می گوید: انتخاب شکنجه است!‏

اما جدا از این وجوه، فیلم به عنوان یک اثر مستند به دلیل تحقیقات انجام شده و ساختار بسیار حرفه ای آن ارزشمند است ‏و می شود آن را رفیع ترین قله کارنامه جان دوندار دانست. ‏

دکتر جان دوندار متولد 1961 از نویسندگان، محققان و روزنامه نگاران مشهور ترکیه است که کارنامه پر بار و ‏درخشان در زمینه ساخت فیلم های مستند نیز دارد. دوندار در سال 1982 از دانشگاه آنکارا فارغ التحصیل شده و از ‏سال 1979 با نشریات معتبری چون حریت، نوکتا[نقطه]، سوز[حرف] و تمپو همکاری کرده است. وی در سال 1986 ‏موفق شد رشته روزنامه نگاری را در دانشکده روزنامه نگاری لندن به اتمام رسانده و دو سال بعد از دانشگاه ‏خاورمیانه در رشته علوم سیاسی درجه فوق لیسانس دریافت و دو سال بعد در همین رشته دکترا اخذ کند. دوندار از سال ‏‏1988 با رادیو تلویزیون دولتی ترکیه شروع به همکاری کرد. وی تاکنون با روزنامه مشهور و معتبر زیادی به شکل ‏مرتب و روزانه همکاری کرده و از سال 2001 تاکنون به صورت اختصاصی برای روزنامه ملیت می نویسد. اولین ‏تجربه فیلمسازس وی مستند 10 قسمتی دمیرکیرات(1991) نام داشت و با مستندهای جنجالی چون ساری زیبک، 12 ‏مارچ، انستیتوهای روستایی و فنرباغچه دنبال شد. مستند 4 قسمتی ناظیم حیکمت(2002) که پخش گسترده جهانی نیز ‏یافت به گسترش شهرت بین المللی وی کمک بسیار کرد. وی تا قبل از مستند بلند مصطفی درباره سیاستمداران معاصر ‏دیگر ترک مانند بولنت اجویت نیز فیلم ساخته و مستند انسان قبل از هر چیز! درباره حقوق بشر در ترکیه او نیز سر و ‏صدای زیادی به پا کرده است. اکثریت آثار وی به شکل کتاب نیز منتشر شده و بالغ بر 20 جلد بوده و تا امروز برای ‏کارهای متنوع خود جوایز متعدد و معتبری نیز دریافت کرده است. ‏

ژانر: مستند، تاریخی، زندگی نامه. ‏

‏ ‏

dream.jpg


رویا‎‎‏ ‏Bi-mong

نویسنده و کارگردان: کیم کی دوک. بازیگران: ژو اوداگیری، نا-یئونگ لی. 95 دقیقه. محصول 2008 کره جنوبی. نام ‏دیگر: ‏Dream‏. ‏

جین یک کابوس دیده است؛ در آن رویا وی سبب بروز یک سانحه رانندگی می شود. بیدار می شود و به محلی که در ‏رویا دیده می رود و به محض رسیدن به آنجا با سانحه ای همانند که در خواب دیده، روبرو می شود. فقط مسبب بروز ‏حادثه زنی به نام ران است. جین در آنجا با ران آشنا شده و به وجود ارتباطی میان شان پی می برد. ران تمامی کارهایی ‏که جین در رویا انجام می دهد، در عالم واقعیت مرتکب می شود…‏

چرا باید دید؟

رویا یا رویای غمگنانه آخرین فیلم کیم کی دوک فیلمساز کره ای بی نیاز از معرفی در امتداد کارهای پیشین وی بیش از ‏پیش به سوی کوچک تر شدن و حذف عوامل تولید پیش می رود. فیلمی درباره عشق، حافظه و ارتباط میان عناصر غیر ‏واقعی با واقعیت که قرار است به ارتباط میان آدم ها و درامی که خلق می شود بپردازد. ‏

کیم کی دوک که با بهار، تابستان پاییز، زمستان و… بهار به نقطه اوج کارنامه اش دست یافته بود، از فیلم خانه خالی به ‏این سو تصمیم به ایستادگی روی روایتی خاص و کم دیالوگ و ساکن گرفته که نظریات متناقضی را در میان منتقدان ‏برانگیخته است. فیلم قبلی او نفس نیز که با نقدهای مثبت و منفی فراوانی روبرو شد. باید اعتراف کنم کی دوک در میان ‏فیلمسازان امروز نمونه ای نادر است که به گفته خودش: وقتی چیزی رادرک نمی کنم فیلمی درباره آن می سازم. چنین ‏برداشتی از رسانه شاید منحصر به فرد نباشد، اما باید اذعان کرد که بسیار کمیاب است. و زمانی که چنین فیلمسازی هر ‏سال فیلمی روانه سالن ها می کند باید نسبت به طالع خود ما و او خوش بین باشیم. مخصوصاً زمانی که رویا نسبت به ‏فیلم های پیشین او داستانی تازه تر و اریژینال تر داشته باشد. البته او در فیلم های پیشین خود نیز اشاره هایی به این ‏موضوع ها کرده بود. مانند جملات پایانی فیلم خانه خالی:“گفتن این که دنیایی که در آن زندگی می کنیم خیال است یا ‏واقعیت، سخت است. “‏

قهرمان فیلم جین که از محبوبش جدا شده و قادر به فراموش کردن وی نیست، بعد از آشنایی با ران درمی یابد که مسئله ‏مشابه ای توسط او نیز تجربه می شود و عملا این دو حکم یین و یانگ را پیدا می کند. در واقع رویای یکی کابوس ‏دیگری است و تنها راه برای گریز از این وضعیت نخفتن است. چیزی که جین خیلی زود به آن پی می برد. تلاش های ‏این دو برای نخوابیدن چشم انداز جالبی برای تماشاگر ایجاد می کند، اما نیمه دوم که شخصیت ها محکوم به رنج کشیدن ‏هستند ارتباط میان آنها و بیننده اندکی گسسته می شود. حتی می شود گفت بیننده هم به همراه آنها رنج می کشد. ‏

اگر فیلم در آغاز یک داستان عاشقانه غیر عادی دیده می شود، در ادامه نشانگان آشنای این نوع را می یابد و با وجود ‏حال و هوای ابسورد، تیره و تار و حتی کسالت آورش به شکلی قابل حدس به پایان می رسد. شاید به همین خاطر است ‏که فیلم که به جز چند کشور آسیایی از جمله ترکیه، تنها در جشنواره سن سباستین به نمایش در آمده و شاید به این زودی ‏ها نیز بخت راه یابی به بازارهای جهانی را پیدا نکند. ‏

ژانر: درام. ‏

‎ ‎‏ ‏

ungiorno.jpg


یک روز عالی‎‎‏ ‏Un Giorno perfetto

کارگردان: فرزان ئوزپتک. فیلمنامه: ساندرو پتراگلیا، فزان ئوزپتک بر اساس رمانی از ملانیا گایا ماتزوچو. موسیقی: ‏آنرئا گوئرا. مدیر فیلمبرداری: فابیو زاماریون. تدوین: پاتریزیو مارونه. طراح صحنه: جیانکارلو باسیلی. بازیگران: ‏ایزابلا فراری[اما]، والریو ماستاندرئا[آنتونیو]، والریو بیانسکو[الیو فیوراوانتی]، نیکول گریمائدو[مایا]، فدریکو ‏کوستانتینی[آریس]، مونیکا گوئریتوره[مارا]، آنجلا فینوکیارو[سیلوانا]، استفانیا ساندره لی[آدریانا]، نیکول ‏مورجا[والنتا]، گابریل پائولینو[کوین]، جیولیا سالرنو[کامیلا]. 105 دقیقه. محصول 2008 ایتالیا. نام دیگر: ‏A ‎Perfect Day‏. برنده جایزه بهترین بازیگر زن/ایزابلا فراری و نامزد شیر طلایی از جشنواره ونیز. ‏

اما شوهرش آنتونیو را ترک کرده و به همراه دو پسرش برای زندگی به نزد مادرش می رود. این کار وی سبب می ‏شود تا آنتونیو در آپارتمان مسکونی شان تنها بماند. اما به زودی صدای شلیک هایی شنیده می شود و یکی از همسایه ها ‏به پلیس خبر می دهد. حال پلیس آماده حمله به آپارتمان است…‏

چرا باید دید؟

فرزان ئوزپتک را خوانندگان روز می شناسند. فیلم هایش بارها معرفی شده و دو گفت و گوی اختصاصی با وی نیز در ‏این صفحات منتشر شده است. یکی از کارگردان های صاحب سبک ایتالیا که دارای تبار ترک است. فیلم های وی اغلب ‏به روابط پر تنش میان عشاق –اکثرا همجنس خواه- اختصاص دارد. اما این بار زن و شوهری را در مرکز داستان خود ‏قرار داده و از ورای 24 ساعت زندگی آنها و بهتر بگویم به موازات آن، قصه زندگی های دیگری را نیز روایت می ‏کند. قصه زندگی ها شاد و یا ناشادی که پر از وحشت، طنز، جدای و ترحم و مهربانی است. ئوزپتک این بار کوشیده با ‏توسل به ترفندهای روانشناختی نقبی به درون مشکل بزرگی چون خشونت درون خانواده ها بزند. ‏

فیلم که نامی متضاد را بر خود دارد، در قالب فلاش بک روایت می شود و در یک کلام یک درام بالغ هوشمندانه است ‏که بر اساس کتاب بسیار پرفروش و مشهور ملانیا گایا ماتزوچو ساخته شده است. یک روز عالی حال و هوای ملودرام ‏های خوش ساخت ایتالیایی را دارد که دو بازیگر بسیار خوب در آن می درخشند: فراری-با لب های پر گوشت و نگاه ‏های سردش در فیلم قبلی ئوزپتک نیز حضور داشت- و ماستاندرا. ‏

فیلم مانند تمامی آثار ئوزپتک در بعضی صحنه ها حال و هوایی تئاتری و پر دیالوگ به خود می گیرد و همین سبب می ‏شود تا بعضی منتقدان آن را کند بیابند، اما فراموش می کنند که در دیگر ویژگی کارهای ئوزپتک مانند نگاه های خیره ‏و طولانی شخصیت ها به یکدیگر-مانند کلوزآپ های طولانی لئونه- دنیایی هیجان نهفته که حکایت از عشق و بی وفایی ‏و خیانت دارد و می تواند دستمایه یک تریلر شود. یک روز عالی را می توان یک فیلم عالی در کارنامه ئوزپتک ‏ارزیابی کرد که این بار دوستدارانش را نیز شگفت زده خواهد کرد. فیلمی که می تواند آینه تمام نمای درون رومی ها ‏امروز باشد. اما دوست دارم آن را فیلمی درباره یک ازدواج عاشقانه بنامم که چگونه تبدیل به یک زندگی رنج آلود می ‏شود!‏

ژانر: درام. ‏

garden.jpg


کرم های شب تاب در باغ‏‎‎‏ ‏Fireflies in the Garden

نویسنده و کارگردان: دنیس لی. موسیقی: خاویر ناوارت. مدیر فیلمبرداری: دانیل مودر. تدوین: رابرت برکی. طراح ‏صحنه: رابرت پیرسون. بازیگران: جولیا رابرتز[لیزا ویچر]، رایان رینولدز[مایکل ویچر]، ویلم دافو[چارلز ویچر]، ‏امیلی واتسون[جین لارنس]، کری آن ماس[کلی هنسون]، هیدن پانتیه ره[جین لارنس جوان]، ایوآن گروفود[آدیسون]، ‏شانون لوچیو[رایان ویچر]، جورج نیوبورن[جیمی لارنس]. 120 و 99 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

چارلز ویچر از ازدواج با لیزا صاحب پسری به نام مایکل و دختری به اسم رایان شده است. لیزا خواهری کوچکی به ‏نام جین دارد که صاحب فرزندانی به نام های کریستوفر و لسلی است. چارلز در جوانی با پسر کوچکش مایکل رفتاری ‏نامناسب داشته و او را مورد اذیت و آزار روحی قرار داده است. اما وقتی که همسرش را در پی یک سانحه دلخراش ‏رانندگی از دست می دهد، تلاش می کند تا با دیگر اعضای خانواده ارتباط عاطفی برقرار کند…‏

چرا باید دید؟

دنیس لی نام آشنایی نیست. جست و جو در منابع نیز به ساخته شدن یک فیلم-‏‎ Jesus Henry Christ‎‏- قبل از اثر فعلی ‏و نوشتن فیملنامه خدا خوب است(2004) اشاره دارد. پس با اتکا به همین فیلم فعلی باید درباره وی و کارش قضاوت ‏کرد که به گفته خودش حاوی مسائل اتوبیوگرافیک است[هر چند با الهام از شعری از رابرت فراست بزرگ شاعر ‏آمریکایی ساخته شده ].‏

فیلم که میان وقایع زمان حال و 20 سال قبل در رفت و آمد است سرگذشت اعضای یک خانواده را به تصویر می کشد. ‏سرگذشتی پر از عشق، فداکاری و تنش که واقعه ای تراژیک آن را بیش از پیش بغرنج می کند. فیلم که ابتدا در ‏جشنواره برلین به نمایش در آمده و به خاطر بازی های جولیا رابرتز و رایان رینولدز مورد استقبال تماشاگران قرار ‏گرفت، بیشتر پیرامون حس مسئولیت است. اما حال و هوای یک آلبوم خانوادگی را دارد که می توانید با اطمینان خاطر ‏آن را تماشا کنید و در تجارب کوچک زندگی اعضای آن شریک شوید. دنیس لی با همین فیلم موفق شده ثابت کند قادر ‏به خلق درام های قوی با حوادث کوچک و رومزه است، هر چند آن را با نگاه به زندگی خود نوشته باشد. از چنین ‏دیدگاهی نیز جسارت وی در تصویر کردن رابطه خود و پدرش ستودنی است، کاری که در سال های اخیر میان ‏فیلمسازان تازه کار رایج شده-پرداختن به مسائل شخصی- که نمونه های شاخص اش قیچی در دست دویدن و نهنگ و ‏مرکب ماهی است. ‏

البته لی موفق نمی شود به رغم گروه بازیگران مشهور و قدرتمندش از کسالت گریزناپذیر این گونه فیلم ها که حوادث ‏بزرگی در آن رخ نمی دهند، پرهیز کند، اما دقایق درخشانی نیز خلق می کند. مانند سکانس ماهیگیری که از لحظات ‏درخشان اخلاقی فیلم است و توصیه برای دیدن آن می تواند دلیل بسیار مناسبی برای انتخاب اولین فیلم بلند لی جهت ‏معرفی در این هفته باشد!‏

ژانر: درام. ‏