جلوه‌های چند گانه از راهبردی یگانه

نویسنده

‏هنگامی که در بهار سال 85 اولین فاز طرح امنیت اجتماعی توسط نیروی انتظامی به اجرا گذاشته شد، تصور ‏عمومی آن بود که این طرح صرفاً عکس‌العمل راستگرایان و محافل بنیادگرا به، زیر پا گذاشتن تدریجی موازین ‏حجاب اسلامی توسط جوانان در دوره اصلاحات است.‏

اما با به اجرا در آمدن فازهای بعدی آن و در عین حال تبری جویی ضمنی دولت از خشونت‌های اعمال شده در ‏اجرای این طرح، توام با سکوت رهبری و اجرای قساوت‌مندانه فازهای دیگر این طرح، و رخدادهای سیاسی ‏بعدی نشان از آن دارد که این طرح بخشی از یک سیاست سرکوب گسترده به منظور فضا سازی اجتماعی برای ‏تغییراتی استراتژیک در سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی است.‏

جنبش زنان ایران برای دست‌یابی به حقوق اجتماعی و عادلانه نیمی از جمعیت کشور از دهه 70 به این سو، و ‏سرعت توسعه آرمان‌های آن در لایه‌های مختلف اجتماعی، و حتی تحت‌تأثیر قراردادن لایه‌های سنتی زنان جامعه، ‏این جنبش را به‌صورت قلب تحرک اجتماعی جامعه در سمت و سوی مخالفت با قشری‌گری و توسعه نهادینه ‏مدرنیته در جامعه ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در آورده است. اولین تحرکات اجتماعی گسترده این ‏جنبش در حرکت اصلاح‌طلبانه‌ی منتهی به انتخابات دوم خرداد رخ نمود. اما به سرعت با بهره‌برداری از فضای ‏نسبتاً باز ناشی از دستاوردهای جنبش اجتماعی منتهی به دوم خرداد 76، و نیز افزایش تنش‌های درونی حاکمیت ‏پس از دوم خرداد، عرصه‌های اجتماعی را در نوردید و کم‌کم از حالت واکنشی اولیه، با سازماندهی و سامان‌یابی ‏روبه نهادینه شدن گذاشت. گسترش جامعه شهری، افزایش سن ازدواج ناشی از مشکلات اقتصادی، توسعه ‏فرصت‌های آموزشی دختران در شهرهای کوچک و روستاها، تنگناهای اقتصادی خانواده‌ها که تأمین همه معاش و ‏نیازمندی‌های اقتصادی خانواده را تنها توسط پدر خانواده نامیسر می‌ساخت، تبعات اقتصادی، اجتماعی و جنگ که ‏به تعداد زنان سرپرست خانوار می‌افزود، بر فشار زنان برای حضور اجتماعی و اقتصادی بیش‌تر می‌افزود. تحت ‏شرایطی که سهم دختران از ورودی دانشگاه‌ها از مرز 60 درصد نیز عبور کرده است و بسیاری از زنان به ‏انواع فعالیت‌های اقتصادی از دست‌فروشی و بقالی تا رانندگی و استادی دانشگاه و رده‌های عالی تخصصی به ‏فعالیت مشغولند و میلیون‌ها دختر جوان با مدارک دانشگاهی در بازار کار به‌دنبال کار و یافتن شغلی در خورند، ‏دیگر امکان تداوم مناسبات سنتی وجود ندارد. بدیهی است در این تهاجم همه جانبه زنان برای افزایش سهم خود از ‏فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی، خواست به حق آنان روز به روز بیش‌تر مورد حمایت اعضاء خانواده، ‏صرف‌نظر از جنسیت آن‌ها، قرار می‌گیرد و این همه فضای لازم برای نهادینه شدن و ریشه دواندن مطالبات ‏عدالت جویانه و مساوات طلبانه حقوقی زنان در جامعه را فراهم می‌سازد. گسترش تهاجم زنان برای حضور در ‏تمامی عرصه‌های فعالیت اجتماعی در حدیست که حتی مراسم عزاداری‌های سنتی و دسته‌جات عزادار مراسم ‏عاشورا نیز از آن مصون نمانده است. اینک حتی بخشی از زنان اصولگرا نیز تحت‌تأثیر این تغییرات از ضرورت ‏دگرگونی مبانی حقوق قوانین زن ستیز خانواده سخن می‌رانند و سهم خویش را از مناصب حکومتی مطالبه ‏می‌کنند. این فراگیری سریع مطالبات حق طلبانه‌زنان بر بستر تحولات اجتماعی و اقتصادی، به ناگزیر ارزش‌های ‏سنتی حاکم بر جامعه و خانواده را به چالش کشیده است و اینک محک و معیاری برای ارزیابی هر جنبش دمکراسی ‏طلبانه و عدالت‌جویانه در کشور به شمار می‌آید. طی سال‌های اخیر جنبش زنان از حالت توده‌وار گذر کرده و در ‏ابتدا با سازمان‌دهی زنان در ‏NGO‏‌ها و مؤسسات خیریه و سپس حول نشریات و تشکیلات تحریریه‌ها، و در ‏مراحل بعدی تدریجاً حول تشکیلات خاص اجتماعی، سیاسی زنان، که بارزترین و فعال‌ترین آن کمپین یک میلیون ‏امضا است، روبه سوی تشکیلاتی شدن و سازمان یافتن نهاده است. به این ترتیب جنبش زنان ایران تبدیل به یکی ‏از محوری‌ترین بخش‌های جنبش دموکراسی‌خواهی ایرانیان و نیز محور تقابل مدرنیته و ارزش‌های سنتی و ‏بنیادگرایی در آمده است.‏

چنین است که تقابل با مدرنیته و جنبش دموکراسی‌خواهی مردم ایران به ناگزیر از مقابله همه جانبه با جنبش زنان ‏عبور می‌کند. بخشی از این تقابل در قالب فاز اول طرح امنیت اجتماعی و بخشی دیگر در قالب طرح‌های دولت ‏احمدی‌نژاد و وزارت آموزش و پرورش برای تغییر نظام آموزشی با اهداف زن ستیزانه و توسعه پایه‌های ‏نابرابری جنسیتی در حوزه آموزش از دوران ابتدایی تا تحصیلات عالیه نمود می‌یابد. ‏

حاکمیت با اعمال طرح امنیت اجتماعی و اعمال هر نوع خشونت و پرده‌دری در اجرای آن که خشونت‌ها و ‏سبوعیت اعمال شده در چرخه اعمال آن حتی با ارزش‌های جامعه سنتی نیز تطابق ندارد، به دنبال آنست تا با ‏تحمیل هزینه هر چه بیش‌تر بر جنبش زنان و گسترش ترس و وحشت بر فعالان اجتماعی و سیاسی جنبش زنان از ‏یک‌سو، و مقابله بی‌آزرم و خشن با توده زنان در گذر‌گاه‌ها و خیابان‌ها، دفاع از مطالبات جنبش اجتماعی زنان به ‏مثابه گسترده‌ترین و پیشروترین بخش جنبش ترقی‌خواه و دموکراتیک مردم ایران به مواضع دفاعی، در قالب دفاع ‏از حداقل حقوق آزادی‌های فردی در چارچوب خانه و خانواده تنزل داده و به عقب براند.‏

فاز دوم طرح امنیت اجتماعی به خاک و خون کشیدن و سرکوب وحشیانه‌ حاشیه‌های اجتماعی و حاشیه نشینان در ‏قالب آن چیزی است که خود مقابله با “اراذل و اوباش” خواندند. تجربه شور‌ش‌های اجتماعی از پایان جنگ به این ‏سو از شورش‌های خیابانی شیراز و مشهد و اراک و اسلام‌شهر و قزوین در زمان دولت سازندگی هاشمی، تا ‏شورش‌های خیابانی ناشی از کوپنی شدن بنزین در تابستان 85 و حاکمیت احمدی‌نژاد به مقامات امنیتی نشان داد ‏که حاشیه‌های اجتماعی به مثابه قربانیان خاموش نابه‌سامانی‌های اقتصادی و اجتماعی دوران اخیر ایران آمادگی ‏آن را دارند تا در هر فرصتی سر به طغیان و شورش بردارند و هر حرکت عصیان‌گرایانه کوچک را به‌دامنه ‏گسترده‌ای از شورش‌های خیابانی تبدیل کنند. از این رو حاکمیت برای منفعل ساختن این لایه اجتماعی و مرعوب ‏ساختن آن‌ها دست به مانوری گسترده زده است. در اجرای این هدف نیروی انتظامی با شناسایی اولیه فعالان این ‏لایه اجتماعی با برنامه‌ریزی قبلی و سراسری، با تهاجمی وحشیانه، آن‌ها را هدف گرفت و برای زهر چشم‌گیری ‏هرچه بیش‌تر، عکاسان و فیلمبردارانی را هم با خود همراه کرد و این‌جا و آن‌جا ابعاد توحش خویش را به جامعه ‏نمایاند. در واقع با این زهرچشم‌گیری و نسق‌کشی که بدلیل عملیات جاهل‌ها و اوباش و چاقوکشان حرفه‌ای است، ‏حاکمیت کوشید تا مسیر را برای سرکوب فعالان اجتماعی در آینده و پاک کردن نقاط اتصال و همه‌گیری برخورد با ‏فعالان اجتماعی در سطح جامعه را آماده نماید.‏

سرکوب گسترده فعالان اقوام، و توسعه این برخوردها با دستگیری‌های گسترده فعالان آذری و سرکوب بی‌رحمانه ‏ترکمن‌ها و بلوچ‌ها و قلع و قمع هر نوع فعالیت هویت‌طلبانه کردها، حتی معتدل ترین آن‌ها، جلوه دیگری از این ‏رویکرد است.‏

فازبعدی این عملیات نسق‌گیری و زهر چشم‌گیری از جنبش دانشجویی بود. دستگیری‌های گسترده فعالان ‏دانشجویی، پرونده سازی و کشاندن بخش وسیع‌تری از فعالان و منتقدان دانشجویی به مراکز امنیتی و شوراهای ‏انظباطی و محروم از تحصیل کردن بسیاری از این فعالین، پاک‌سازی تدریجی هیأت‌های علمی دانشگاه‌ها از اساتید ‏منتقد و فعال، گوشه‌های دیگری از این طرح گسترده است که بنا به اعلام جسته گریخته برخی مسؤولین نیروهای ‏انتظامی، مقابله و تمشیت، روشن‌فکران، روزنامه‌نگاران و فعالین سیاسی را در فازهای بعدی این طرح به‌دنبال ‏خواهد داشت.‏

عملکرد حاکمیت در قلع و قمع کاندیداهای انتخابات مجلس و بی‌اعتنایی نسبت به تأثیرات آن در میزان حضور ‏مردم در پای صندوق‌ها را نیز اگر به این مجموعه اضافه کنیم و توجه نماییم که ظاهراً حفظ یک دستی حاکمیت ‏برای یک دوره بعد، به هر قیمت، هدف اصلی گردانندگان نظام جمهوری اسلامی و مقامات رهبری کننده آنست، به ‏این نتیجه خواهیم رسید که سران قدرت پنهان جمهوری اسلامی اقدامی استراتژیک و سرنوشت‌ساز را در پیش‌رو ‏دارند که برای آماده‌سازی بستر اجتماعی برای این اقدام، خنثی کردن تمامی پتانسیل‌های اجتماعی برای اعتراض ‏و تقابل با آن را در اولویت برنامه خویش قرار داده‌اند. در حقیقت این اقدامات که پایه‌های آن بر طرح امنیت ‏اجتماعی بنا شده است، فعلیت بخشیدن به “نصربالرعب” است و این پیروزی در پرتو تحمیل حاکمیت وحشت ‏برجامعه برای اقدامی اساسی است که می‌تواند آمادگی برای چرخشی اساسی در سیاست خارجی و به‌خصوص ‏رابطه با غرب و در رأس آن آمریکا، با پرداخت هزینه‌ای چشم‌گیر از جیب ملت باشد. حاکمیت به هر قیمت ‏می‌خواهد به جهان بباوراند که حاکمیتش در عرصه‌ ملی غیر قابل مناقشه است و هر نوع امیدی به نیروها و ‏چالش‌های داخلی برای دگرگونی در ساختار قدرت بی‌حاصل است و چاره‌ای جز پذیرش و کنار آمدن با قدرت ‏پنهان در جمهوری اسلامی ندارد. اگر این ارزیابی راست باشد، پس از انتخابات باید سرکوب بیش‌تر دگراندیشان و ‏روزهای تیره‌تری را برای فعالین اجتماعی در ایران انتظار داشت.‏