بهمن احمدی امویی و مسعود باستانی، دو روزنامه نگاری که از سال 88 در زندان به سر می برند در قالب نامه و گزارش، تصویری از نوروز دربند 350 زندان اوین و زندان رجایی شهر ارائه داده اند.
بهمن احمدی امویی از انتظار زندانیان سیاسی بند 350 برای مرخصی نوروزی نوشته و اضافه کرده که تنها 14 نفر به مرخصی نوروزی رفتند. مسعود باستانی نیز از دید و بازدید های نوروزی در زندان رجایی شهر نوشته و” دید و بازدید هایی که در آنها علاوه بر آرزوی سلامتی، آرزوی آزادی زندانیان و آزادی میهن نیز به چاشنی تعارفات اضافه شده بود”.
مسعود باستانی از 14 تیر ماه 88 در زندان به سر می برد؛ او به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده وتاکنون از مرخصی نیزمحروم بوده است. همسر او، مهسا امرآبادی هم که با قرار وثیقه آزاد است به یک سال حبس تعزیری محکوم شده.
بهمن احمدی امویی اما از 30 خرداد 88 در زندان به سر می برد. این روزنامه نگار به 5 سال حبس تعزیری محکوم شده. همسر او، ژیلا بنی یعقوب نیز که با قرار وثیقه آزادست، به یک سال حبس تعزیری و سی سال محرومیت از حرفه روزنامه نگاری محکوم شده.
“بوی عیدی بوی توپ” در رجایی شهر
سال 90 در هر دو زندان اوین و رجایی شهر با انتظار مرخصی نوروزی و امید و ناامیدی به سر شده. مسعود باستانی که در زندان رجایی شهر زندانی است در گزارشی با تصویر سازی از نوروز زندانیان سیاسی در این زندان نوشته:” آمار عصر روز دوشنبه که تمام شد بچهها کار عید را شروع کردند. تا قبل از آن به جز بحث درباره احتمال مرخصی های نوروزی و تلاش چند نفر که دنبال برگزاری جشنی برای سال نو بودند خبری از حال و هوای مراسم عید نوروز به چشم نمیخورد. آن شب با کمک خالد حردانی که حالا وکیل بند سالن سیاسیست بچهها بزرگترین میز سالن را به وسط آوردند و هرکس با آوردن سبزهای که برای مراسم سال نو در زندان تدارک دیده بود در پی آراستن سفره هفتسین رجاییشهر میکوشید.”
به گفته این روزنامه نگار سبزه ها از “عدسهای خامی که به عنوان جیره خشک به بعضی از زندانیان بیمار تعلق میگیرد” تهیه شده بود و به شکل های “مستطیلی، گرد و ششگوش”. سفره 7 سین با آیینه، گلدان، سنجد، سکه و سرکه، دیوان حافظ و تخم مرغ شکل گرفته؛ تخم مرغ هایی که “به شکل رنگ پرچم ایران رنگآمیزی شده بودند و روی یکی از آنها با مداد علامت کمرنگ شیر و خورشید کشیده شده بود”.
او از مرخصی رفتن داوود سلیمانی و انتظار مهدی محمودیان و احمد زیدآبادی برای مرخصی سخن گفته، از سردی آب حمام در شب سال نو و توضیح داده: “همیشه همین طور است. نمیدانم چرا همیشه اتفاقات خاص و خرابیها در بند، در اوقات تعطیلی رخ میدهد. مثلا در طول سال گذشته سقف دستشویی و حمام به شکل کاملا عجیب و اتفاقی عصر روز پنجشنبه شروع به چکه کردن میکرد و صبح شنبه به طور خودکار درست میشد. آب حمام سرد شده است. وکیل بند میگوید تانکر آب گرم سوراخ شده و تا بعد از تعطیلات نمیشود کاری کرد. بچهها اصلاح کردند و ریش تراشیدند و با آب سرد دوش فوری گرفتند. عدهای هم بیخیال دوش گرفتن شدند”.
مسعود باستانی سپس اشاره کرده که زندنیان سیاسی زندان رجایی شهر سال را با خواندن سرود “ای ایران” تحویل کرده اند: “خیلی عجیب بود تصویر جمع 50 نفرهای که دائم در یک محیط کوچک دور هم می چرخند و همدیگر را میبوسند”.
او در توصیف بند سیاسی زندان رجایی شهر نوشته: “یک راهروی بلند که در دور طرف آن سلولهایی به اندازه یک و نیم در سه متر قرار دارد و به جای در سلول بچهها با یک پارچه اتاق خود را جدا کردهاند. در هر اتاق یک تخت سه نفره قرار دارد که دو نفر در آن ساکن هستند و در یک تخت اضافه هم وسایل خود را گذاشتهاند”.
این روزنامه نگار سپس از خواندن ترانه “بوی عیدی، بوی توپ” توسط جعفر اقدامی، یکی از زندانیان سیاسی خبر داده و با تصویر سازی از جشن نوروزی زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر نوشته: “آن شب همه سرحال بودند و از فردای آن روز دید و بازدیدهای نوروزی شروع شد. دید و بازدیدهایی که در آنها علاوه بر آرزوی سلامتی، آرزوی آزادی زندانیان و آزادی میهن نیز به چاشنی تعارفات اضافه شده بود”.
7 سین طالبانی در بند 350
آن سوتر و در بند 350 زندان اوین هم انتظار مرخصی نوروزی و امید و ناامیدی بر سالهای پایانی سال حاکم بود. بهمن احمدی امویی در نامه ای که خطاب به همسرش نوشته، توضیح داده: “یک هفته، ده روزی هست که هر کس به سبک خودش به پیشواز بهار و سال نو رفته است؛ چند نفری به امید مرخصی عید، روز و شب خود را می گذرانند و تمام حرفها و خبرهایشان در مورد مرخصی نوروزی است. اینکه دادستان چه گفته و قرار است چند نفر بروند مرخصی، بعضی ها هم منتظرند دوباره فردا خبرهای مایوس کننده برسد: اینکه همه چیز منتفی شده است….”
او افزوده: “بعضی ها تا آخرین لحظات پایان سال منتظر خوانده شدن نامشان برای رفتن به مرخصی نوروزی بودند؛ هر اسمی که خوانده می شد گوش هایشان را تیز می کردند. فقط تعداد کمی از این بابت مطمئن بودند که به مرخصی می روند. چون خودشان را به دادسرای اوین خواسته بودند، با خانواده هایشان حرف زده بودند و وثیقه ها و ضمانت های لازم را از آنها اخذ کرده بودند. شنبه و یکشنبه 27 و 28 اسفند آخرین روزهای اداری بود و با سپری شدن این دو روز نا امیدی و ناراحتی را می شد در چهره ی خیلی ها دید. یکجا بند نبودند و همه حرفهایشان درباره مرخصی رفتن و پی گیری خبرها و شایعاتی که در بند می پیچید، بود. شایعاتی از این قبیل : امسال نام هجده نفر در فهرست مرخصی هاست، کسی امسال به مرخصی نمی رود، دادستانی خیلی موافق نیست، وزارت اطلاعات موافقت نمی کند، انگار فقط ده نفر می روند. سرانجام دوشنبه 29 اسفند 14 نفر به مرخصی رفتند. مرخصی های سه روزه و پنج روزه.”
او سپس به جشن نوروزی زندانیان سیاسی بند 350 اشاره کرده و نوشته است: “عبدالله مومنی، سبزه کاشته است، یک بشقاب گندم برای سفره هفت سین اتاق. کوروش کوهکن، از زندانی های باستان گرا که آدم خوش ذوقی است سبزه ای به شکل نقشه ایران طراحی کرده و چند روزی سخت مشغول رسیدگی به آن است. تمام نقشه را گندم کاشته است اما معلوم نیست به چه دلیلی تقریبا تمام حاشیه جنوبی و به ویژه قسمت شرقی آن رشد نکرده است. کوروش جابه جایش می کند و آب زیادی به قسمت جنوبی اش می دهد، اما فایده ندارد. به شوخی می گوید: جبر تاریخی است انگار و کاری نمی توان برای جنوب خشک ایران کرد.”
این روزنامه نگار در ادامه نوشته: “سال نو با شمارش معکوس ثانیه ها شروع می شود. نه، هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه، دو و یک و بعد یک بالن سبز رنگ که عماد بهاور تهیه کرده به هوا فرستاده می شود. با این نوشته ی رویش که زندانی های 350 سال نو را تبریک می گویند. معلوم نیست این بالن کجا بر زمین نشسته است. سفره بزرگی در وسط حیاط بند 350 با پارچه ی سه رنگ سبز، سفید و قرمز بدون هیچ علامت و نشان مشخصی تزئین شده است. قرآن، شاهنامه و حافظ، سه ماهی قرمز کوچک که در یک استوانه پلاستیکی تنگ و کوچک به هم چسبیده اند، شش عدد تخم مرغ رنگ شده و چهار گلدان کوچک با گلهای بنفشه در چهار گوشه سفره به همراه سبزه ای به شکل نقشه ایران که حالا کاملا سبز شده، همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده است.دورتا دور سفره هفت سین را چند نوع گل گذاشته اند….”
سال نو در بند 350 اوین با “ای ایران” و “یاردبستانی من” آغاز می شود و بیش از 150 نفر همدیگر را در آغوش گرفته و روبوسی می کنند. بهمن احمدی امویی در عین حال از 7 سینی طالبانی سخن گفته: “آخرین هفته نامه دیواری بند 350 در سال 90 بخش زیادی از مطالبش را به سال نو اختصاص داده است با یک طرح زیبا از ایران. بالای این طرح نوشته شده هفت سین طالبانی. تمام شرق ایران در نقشه با سه نماد ستم با یک حلقه طناب دار، سیم خاردار و یک قلم شکسته به نام سانسور پرشده است. در مرکز کشور یک سلول آهنی خودنمایی می کند. جنوب با یک باتوم تحت عنوان سرکوب، غرب با چهره یک زن که چند سنگ به سویش پرتاب شده و بالای آن نوشته شده سنگسار و در شمال غربی کشور یک سبزه سیاه رنگ با عنوان «سیاهه» به چشم می خورد. از طراح آن پرسیدم سیاهه یعنی چه؟ گفت یعنی حکومت مخالف شادی و سرزندگی مردم است و مروج افسردگی تیرگی و غم.”
این روزنامه نگار سپس با تاکید بر اینکه “تنها یک معجزه می تواند به سرعت جامعه ایران را از این وضع نجات دهد”، خطاب به همسرش نوشته: “چه سالهایی را از دست داده ایم. زمانهایی را که نمی توانیم جبران کنیم برای آینده ای که قرار است بهتر باشد این کمترین هزینه ای است که باید بپردازیم شاید با این حرف می خواهم خودم را راضی کنم من آدم نسبتا بدبینی هستم وامیدی هم به بهتر شدن اوضاع در آینده نزدیک ندارم. آنقدر فساد از همه نوعش فراگیر شده که تنها یک معجزه می تواند به سرعت جامعه ایران را از این وضع نجات دهد. امید به معجزه این روزها از آن چیزهای ناب زندگی است….”