عباس امیرانتظام
بیست و هشت سال گذشت. راستی 28 سال یعنی یک عمر. در تقویم زندانی هر لحظه به طول یک عمر است. این روزگار بسیار طولانی زندان، برای من سفری است به عمق و گسترهی مفاهیمی که در شرایط عادی به ارزش واقعی آن ها به درستی پی نمی بریم مفاهیمی چون حقیقت، عدالت، شرافت، آزادی و ایستادگی، در روزمرگی زندگی به درستی درک نمی شوند، آنگاه که انسان در شرایط سخت انتخاب قرار می گیرد عظمت و اعتبار این مفاهیم خود را آشکار می کند تا آنجا که انسان برای حفظ این ارزش ها از تمامی وجود مادی خود می گذردتا به عالم معنی راه یابد.
بسیاری از هم بندان من برای پاسداری از حریم شرافت انسانی و گذار به عالم معنی جان خود را فدا نمودند. انسان برخوردار از شرافت در مقابله ی وسوسه های حیات مادی تهی از معنی به لرزه نمی افتد و جاذبه های کاذب زندگی او را نمی فریبد.
من در اقامت طولانی خود در زندان بارها و بارها با انسان هایی مواجه شدم که سرافرازانه مرگ شرافتمندانه را به بودن به هر جهت ترجیح داده و هنر چگونه زیستن را به من آموختند. من در مکتب شجاعت یاران خود آموختم که درد و رنج ناشی از دوری از یاران و فرزندان و عزیزان، ایستادگی در مقابل رفتارهای توهین آمیز و شکنجه زندان بانان بخشی از هزینه هایی است که برای حفظ ارزش های انسانی باید آن را پرداخت. تمامی گناه من دفاع از این حقیقت بوده و هست که ایرانی بالغ است و حق تعیین سرنوشت دارد و مجلس خبرگان و نظام سیاسی بر آمده از آن راه را برای اعمال این حق هموار نمیکند. من گفته بودم و میگویم که نظام سیاسی مردم سالار میبایستی بر پایه های مجلس مؤسسان منتخب مردم استوار شود.
از جانب کسانی که اعتقادی به شایستگی و اهلیت مردم به انتخاب نظام سیاسی و حقوقی خود ندارند، من به عنوان خائن به آرمان های ملی محکوم شدم. اگر تشخیص من در خصوص ماهیت عملکرد مجلس خبرگان درست نمیبود بهایی چنین سنگین برای اظهار حقیقت متحمل نمیشدم چرا که اظهار یک مطلب بی پایه و اساس نمیتوانست موجبات نگرانی زمامداران را فراهم کند. بیان حقیقت از جانب گالیله تحمل نشد، چرا که خواب آرام لشگر جهل را بر هم می زد و امنیت و تداوم حیات آن ها در انکار حقیقت تأمین می شد. اما انکار حقیقت نابودی حقیقت نیست و حقیقت دارای جوهر و اکسیری است که مستقل از وجود مادی ما و حتی مستقل از وجود اظهار کنندهی آن میتواند به حیات خود ادامه دهد. نه تسلیم گالیله و نه پرواز شجاعانه سقراط خللی در تابش نور حقیقت بر جهان هستی وارد نکرد با اعدام گسترده ی مبارزان در سیاهچال ها در دهه شصت حقیقت اعدام نشد بلکه بر لشگر مبارزان راه آزادی و حقیقت افزوده شد. با فداکاری آن عزیزان امکان درک و فهم حقیقت برهمگان آشکار شد. نگاهی حتی گذرا به چهره سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران عمق فاجعه و سنگینی هزینه انکار حقیقت را نشان میدهد، گرانی افسار گسیخته امان مردم را بریده است. پول نفت فقط به جیب صاحبان شکم های فربه و سیر و خفاشان معتاد به خون مردم گرسنه سرازیر میگردد. سیمای امروز میهن مان را درد و رنج کودکان خیابانی و کارتن خوابها، و زنان مستأصلی که زیر بار هزینه زندگی به تن فروشی ایستاده اند، بیکارانی که در جستجوی لقمهای نان به هر سو صف کشیده اند. و خردسالانی که با کیسه های سنگین پس مانده مردم زباله دان ها را زیر و رو می کنند، جوانانی که در چنگال بیماری اعتیاد پرپر می شوند، و… به تصویر می کشد. چهره چرکین شهر چنان افسرده و بی رمق است که هیچ انسان مسئول و شرافتمندی یارای نگاه به آن را ندارد. فقط و فقط مسئولین محترم! هستند که در کمال خونسردی و آرامش در گوش شهر لالایی می خوانند که همه چیز آرام و طبیعی است. با اوج گیری قیمت مسکن و مایحتاج عمومی دیری نخواهد گذشت که شاهد گسترش پدیده ی زاغه نشینی، کارتن خوابی، فراگیر شدن بیماری اعتیاد، افزایش میزان بیکاری و جرایم سازمان یافته و… خواهیم بود.
آنجا که حقیقت انکار شود، نابودی تدریجی مردم در جهنم فقر و بی عدالتی، مهرپروری معرفی میگردد!
کدام کارمند، کارگر، پزشک، مهندس و استاد دانشگاه میتواند با کار و تلاش شرافتمندانه خود در طی سی سال زحمت صاحب یک آپارتمان کوچک در تهران شود؟ مسکن لابد کالای لوکس است و نشانه فرهنگ غربی؟ وضیعت اقتصادی و به تبع آن وضعیت اجتماعی و فرهنگی آنچنان به هم ریخته و نگران کننده است که مردم آن را با پوست و گوشت و استخوان خود درک میکنند و آمار و ارقام واقعی گرانی و تورم را در کاهش لحظه به لحظه قدرت خرید و سفره های خالی خود پیدا می کنند.
این در شرایطی است که عاملین و مسببین وضعیت موجود و نمایندگان چپاولگران اقتصادی در قدرت سیاسی با انکار حقیقت اعلام میکنند که همه چیز طبیعی و عادی است.
ارزش واقعی کار
بیان این درد و دل مختصر را از آن جهت ضروری دانستم که معلمان و دانشجویان، زنان، کارگران، روزنامه نگاران و جوانانی که در صفهای فشرده مبارزات مدنی میکوشند به ارزش واقعی کار خود بیشتر بیندیشند. تجربه 28 ساله زندگی نوین به من آموخت که آگاهی انسان از اهمیت و ارزش کار خود توان او را در مبارزه با ناملایمات و فشارهای زندان افزایش میدهد تا آنجا که هیچ نیروی اهریمنی نمیتواند مقاومت او را در هم شکند. چنانچه من در مقابل فشارهای روانی و جسمانی قرون وسطایی از پا نیفتادم. اگر نشکستم به این دلیل نبود که من امیرانتظام از قدرت استثنایی برخوردار بوده و یا برای این مقاومت، دوره های خاصی را طی کرده و آمادگی لازم را کسب کرده بودم.
”نه به هیچ وجه”، اگر من نشکستم فقط و فقط به خاطر آن بود که حقیقتی که من از آن دفاع کرده و از چشمه زلالش سیراب میشدم غیر قابل شکستن بود. و آن حقیقت شایستگی ملت ایران برای حق تعیین سرنوشت بوده و هست. عشق ورزی به حقیقت، انسان را چون خود حقیقت شکست ناپذیر مینماید. من بسیار سعادتمندم که امروز شاهد عظمت و شکوه صف مبارزان و مدافعان حق تعیین سرنوشت به شیوه مسالمت آمیز و مدنی میباشم. این صف نه تنها هرگز نخواهد شکست بلکه آنچنان پرتوان و استوار خواهد ایستاد که آرایش نیروهای سیاسی را به نفع حق تعیین سرنوشت دموکراتیک بر هم زده و صلح و توسعه پایداری را برای ایران و کشورهای منطقه بنیان خواهد گذاشت.
اظهار خوش بینی نسبت به آینده تلاش های کوشندگان راه آزادی و عدالت از باب تسکین دردهای کهنه خود و یا دامن زدن به توهم و تخیلات نمی باشد. دلیل خوش بینی و امیدواری من کارنامه درخشان مردم در فهم و درک حقیقت زندگی در جریان یک مبارزه طولانی اجتماعی است.
در جریان این مبارزه نوعی از اجماع ملی در خصوص ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری، استمرار و فراگیر شدن فعالیت های مدنی صنفی و اجتماعی شکل گرفته و آمادگی جامعه در کلیت آن به پذیرش هزینه تغییر شرایط، افزایش یافته است.
در هیچ دوره ای از تاریخ مبارزات ملت ایران، جنبش مدنی و مسالمت آمیز ملت ایران، این اندازه پر توان، هوشمند، منسجم، فراگیر و هدف دار نبود. کارزار یک میلیون امضاء، تجمعات اعتراض آمیز معلمان، پیگیری مصرانه مطالبات کارگری توسط سندیکاها و نهادهای کارگری، افشاگری ها و روشنگری های روزنامه نگاران و اصحاب قلم، مبارزات دلیرانه دانشجویان، تحرک مدافعین حقوق بشر، که ویژگی مشترکشان پرهیز از افراط گری و حرکت با منطق اعتدال می باشد، نشانه های امید بخش بلوغ و استواری جنبش مدنی میباشد. از سال 1332 تا به امروز دانشجویان کشور برای برگزاری مراسم 16 آذر (روز دانشجو) تا به این حد تحت فشار نبودند. با این وجود دانشجویان کشور با اتکا به توان جنبش مدنی و عزم و اراده خود از سد تهدیدها و فشارها عبور کرده و یک رویداد تاریخی دیگری را در کارنامه درخشان جنبش مدنی به ثبت رساندند.
دستگیری گسترده دانشجویان از دختر و پسر نشان از توانمندی و فراگیر شدن فعالیت های مدنی دانشجویان دارد. همین داوری در مورد جنبش زنان، معلمان و کارگران نیز صادق میباشد. بنابراین دلیل عمدهی خوش بینی من نسبت به آینده کشورم بر توانمندی جنبش مدنی استوار میباشد. نگاهی عمیق به تحولات و شرایط جهانی خوش بینی مرا دو چندان میکند.
حداقل دلسوزی
اگر حاکمان ایران از حداقل دلسوزی و اعتقاد به منافع ملی برخوردار بودند و دغدغه تأمین امنیت، رفاه، آزادی و سربلندی برای ملت ایران را میداشتند. با استفاده از درآمد سرشار نفت، شرایط بین المللی مساعد، نیروی کار بالنده و پر توان به راحتی میتوانستند در این 28 سال ایران را به قدرت اول اقتصادی منطقه تبدیل کنند و لکه ننگ صدور زنان ایران برای خود فروشی در کشورهای کوچک و تازه به دوران رسیده خلیج فارس را از دامن شرف ایرانی بزدایند. اما دریغ و افسوس که حاکمان ایران سرمایه های مادی و انسانی، سرزمین کهن و پر افتخار ایران را وسیله ایی برای عقده گشایی و ترک تازی در میدان توهم و تخیلات ارتجایی و واپس مانده خود قرار داده و با چمدان خالی از هنر و اندیشه و با سرمایه ملت به سفرهای بی خاصیت خود ادامه داده و به جشن و پایکوبی در همایشهای تشریفاتی داخلی مشغول هستند و با ماجراجویی هسته ایی کشور را به سوی فاجعه و جنگ سوق می دهند.
دستیابی به فناوری هسته ایی در عالیترین سطح آن برای تأمین انرژی و بهره برداری صلح آمیز حق ملت ایران بوده و در توان و قابلیت های علمی و فنی ملت هوشمند ایران میگنجد، اما عدم آشنایی مسئولین کشور با ادبیات و زبان قابل فهم جامعه جهانی، پیروی از سیاست ها و شعارهای تندروانه و غیر عقلایی، دور کردن مردم از مشارکت در تصمیم سازی ها، رفتارهای دون کیشوتوار و ناتوانی در اعتمادسازی، فعالیتهای هسته ایی را به تهدیدی علیه ملت ایران تبدیل کرده است. و فرصت های زیادی را قربانی اتخاذ روش ها و راه کارهای غیر عقلایی مسئولین نموده است. در چنین شرایطی وظیفه ما افزودن بر تلاش های مسالمت آمیز و صلح طلبانه خود و گسترش ارتباط انسانی خود با مردم صلح دوست و علاقمند به ارتقاء حقوق بشر و دموکراسی در سراسر جهان میباشد. تنها شانس ما برای جلوگیری از جنگ و خشونت در منطقه، متقاعد کردن افکار عمومی در جهان میباشد. بدین منظور می بایستی به عزم راسخ، پشتکار، قابلیت و توانمندی های مان در پیگیری مطالبات ملی و دستیابی به دموکراسی از طریق مبارزات مدنی مسالمت آمیز در قالب یک جنبش مدنی– ملی منسجم بیافزاییم. در این راستا می بایستی از تمامی ابتکارات و فعالیت ها و پیشنهادهای سازنده استقبال و حمایت کرد و هیچ فرصتی را از دست نداد از جمله
• فراخوان شورای ملی صلح می بایستی مورد حمایت قرار گیرد.
• حمایت از جنبش زنان و کارزار جمع آوری امضا برای تغییر قوانین می بایستی به یک حرکت ملی تبدیل شود.
• همراهی با مطالبات صنفی و مدنی دانشجویان، کارگران و معلمان بایستی به طور جدی پیگیری شود.
•
شرایط اقتصادی و اجتماعی متأسفانه از حد بحران گذشته و به مرحله فاجعه گام گذاشته است.
اوضاع به حدی نا به سامان است که حتی مقامات دولتی به رغم بهره مندی از دستگاه های عظیم تبلیغاتی و عوام فریبی قادر به سرپوش گذاشتن به این نابسامانی ها نیستند و ناچاراً به سیاست فرافکنی و توطئه انگاری روی آورده و ریشه مشکلات را در رفتار و عملکرد دولت های پیشین میبینند، گویی که این دولت فرزند خلف دولت های قبلی نمیباشد و این در شرایطی است که این دولت خود را حافظ ارزش های انقلاب اسلامی معرفی میکند. دستیابی این دولت به اریکه قدرت در چهارچوب همان ساختار و نوع انتخاباتی است که دولت های قبلی را سرکار آورده است. در شناسنامه این دولت مشخصات دولت های قبلی به عنوان والدین ذکر شده است پس این نمایش مضحک که دولت های قبلی از جنس “شر” بوده اند و فقط دولت فعلی از جنس “خیر” میباشد فقط و فقط برای فریب و گمراهی مردم می باشد.
دولتی که با والدین سیاسی خود که او را در دامان خود پرورانده است چنین رفتار میکند معلوم است که نسبت به مردم و مطالبات آنان چگونه می اندیشد و عمل می کند.
نگاهی به وضیعت اقتصادی و زندگی اسف بار مردم زحمتکش و شریف ایران ، ماهیت و سمت و سوی اندیشه و عمل دولتمردان را نشان میدهد.در چرخه معیوب فرافکنی و مسئولیت گریزی، دولت ها دست به دست میشوند و مردم همچنان فقیر و فقیرتر می مانند.
دوگزینه
هموطن دردمند، در چنین شرایطی با دو گزینه مواجه می باشیم:
1- سکوت و بی اعتنایی که نتیجه ای جز نابودی کشور به دنبال نخواهد داشت.
2- پیوستن به صف فعالین جنبش مدنی و مسالمت آمیز ایران و مشارکت فعال در تحقق حق تعیین سرنوشت و رسیدن به زندگی شایسته و در خور یک ایرانی با پرداخت هزینه مناسب آن.
مطمئن باشید که هزینه گزینه دوم به مراتب کمتر از نابودی تدریجی و فرسایشی و ذره ذره و لحظه لحظه در جهنم فقر و فساد، اعتیاد و نا امیدی است. پرداخت هزینه در گزینه اول هیچ دستاوردی ندارد در حالی که در گزینه دوم همه هزینه های سرمایه ایی برای ساختن ایرانی آباد و آزاد میباشد.
هموطن:
تاریخ در این انتخاب تو به داوری خواهد نشست. برای نجات کشور و ایجاد شرایط مساعد برای زندگی نسل فعلی و نسل های آینده شما را به انتخاب درست دعوت می کنم.