صداهای تازه

نویسنده

معرفی مجموعه شعر “من‌هایمتناقض” سروده مجتبیویسی

واگویه های تنهایی

من‌های متناقض عنوان دومین دفتر شعرمجتبی ویسی است که درسال ۹۱ از جانب انتشارات مروارید، در ۱۱۰۰ نسخه منتشرشده است. مجتبی ویسی را بیش‌تر به خاطر ترجمه‌هایش به خاطر می‌آوریم. ترجمه‌هایی چون؛ درجمع زنان/ چزاره پاوزه، ازدوکه حرف می‌زنم ازچه حرف می‌زنم/ موراکامی،دوره‌گردها/ پل هاردینگوچندین ترجمه‌ی دیگر در حوزه‌ ی ادبیات داستانی. اما ویسی به خصوص با من ‌های متناقض نشان داده است که شاعری تواناست که هم بر زبان اشرافداردوهم ازقدرت تخیلی نیرومند برخورداراست. من‌های متناقض، محاکاتی شاعرانه از زندگی روزمره و به تکرار رسیده‌ی شهری است؛ اتوبوس،ترافیک،اداره،خیابان،دود و ازدحام و معنا باختگی. “گفت‌ و گوی تکنفره یاواگویه‌ای که در این مجموعه حاکم است سرشار از تنهایی است. راوی شعر‌ها خود شاعراست، نویسنده‌یی که روز و شب دغدغه‌اش نوشتن است. او با نشانه‌ها و ارجاعاتش سکوت و خلوتی نامتناهی در شعر ایجاد می‌کند که در آن از آرایه‌ها و بازی‌های زبانی خبری نیست. شعرهای من‌های متناقض، مجموعه‌ی فردیت ‌یافته ی فردیتی هستند که با وسواس زیاد مانعازحضور ساده‌ ی کلمات و ذهنیت‌ها در شعرمی‌شود. “.

مجتبی ویسی پیش ازاین مجموعه شعر بیدار بمانی متانقطهرادرسال ۸۳ منتشرکرده بود.

 

دو شعر از مجتبی ویسی

گذار

در خیابان فرعی

ناگهان چشم

ناگهان گوش

اصلی می‌شوند:

این گنجشک

چه صدای ناپیدایی دارد

بر سکوت دو پیرمرد،

و آن سگ

چه پاهای کوتاهی دارد

چه بدن کشیده‌ای

انگار ذوق کرده از پیاده‌روی

با گردنی در تسمه‌ای!

ذهن برم می‌گرداند:

یکی دو روز انگار

مانده است به مرداد،

ذهن برم می‌گرداند!

اصلن تقویم

اصلن تاریخ

به چه درد می‌خورد؟!

در خیابان فرعی

بن‌بستی با تابلوی «جهان پهلوان تختی»

آرام است.

نه، می‌خورد

تاریخ می‌خورد به درد

به درد می‌خورد!

چشم‌ها و گوش‌ها برم می‌گردانند:

دیوار

درهای بسته

صدای نازک آب در جوی

سایه‌ی درخت

حتی مردی موبایل به دست در خم یک کوچه

با نجوایی انگار رازآمیز!

در خیابان فرعی

همه چیز

به درد می‌خورد

حتی اتاقی که جا مانده است

با صداها

با تصاویر خاموش!

 

سلوک

گوشه‌ی پارک

عارف است:

از رفتن آمدن

از بو بعید می‌سازد،

گوشه‌ی پارک

ابوسعید است.

زمین

با هزار انگشت سبز

رفتن را

وز پای‌فتاده

سرنگون می‌سازد.

چمن میل می‌سازد

آب بر ساقه درنگ،

و دست

برای بوی منتشر بر گوشه‌ی پارک

پرانتز می‌سازد،

شر رفتن را

ابوالخیر.