شرایط کاملا متفاوت است وقت پایان تخاصم رسیده

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» مصاحبه روز با غلامحسین کرباسچی

۳۵ سال قطع رابطه و تبدیل هرگونه گفتگویی با مقامات امریکایی به یک تابو، هفته گذشته با مکالمه تلفنی روسای جمهور ایران و امریکا سد شکسته شد. امیر محبیان، روزنامه نگار اصولگرا پیشتر در مصاحبه با “روز” گفته بود که رهبر جمهوری اسلامی در زمینه مذاکره با امریکا به حسن روحانی اختیار تام داده است. اما این اختیار تام در چه شرایطی به رئیس جمهور ایران داده شده در حالیکه روسای جمهور قبلی درباره جزئی ترین مسائل هم در این زمینه مکلف به کسب تکلیف از بیت رهبری بوده اند؟

غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی در این زمینه به ویژگیهای شخصی حسن روحانی، پایان وضعیت تخاصم و بکارگیری تجربیات سالیان دراز گذشته اشاره میکند. او در مصاحبه با “روز” میگوید که برای ادامه مذاکرات و گفتگوها میان سران ایران و امریکا خوش بین است.

مصاحبه “روز” با آقای کرباسچی در ذیل می آید.

 

آقای کرباسچی، گفتگوی تلفنی اوباما و روحانی مناسبات جدیدی را پیش روی دیپلماسی دو کشور قرار داد چه فرآیندی سبب شکسته شدن تابوی گفتگو با امریکا در این مقطع زمانی شد و آیا می توان به ادامه این روند و گفتگوها خوش بین بود؟

دولت جدید از اول که شعارهای انتخاباتی اش را اعلام کرد صراحتا بیان کرد که ما بنا نداریم با دنیا دیالوگ تخاصم و جنگ و تشدید سوتفاهم داشته باشیم. دیالوگ ما، دیالوگ سازنده و حل مسائل و رفع مشکلات کشور است. بسیاری از مردمی هم که به آقای روحانی رای دادند برمنبای همین شعارها و وعده ها او را انتخاب کردند. آقای روحانی خواسته مردم را مد نظر دارد و دیالوگ او، دیالوگ گفتگو و تعامل با دنیا است دیالوگی که مردم بدان رای داده اند در مقابل کسانی که همان گفتمان و ادبیات سابق را که به نوعی ادامه تنش ها بود.مسائل حاشیه ای که پیرامون این قضایا وگفتگوها به خصوص بعد از دوره ای طولانی از قطع روابط دو کشور وجود دارد مساله ساده ای نیست. زمان زیادی میخواهد و باید جوانب قضیه بررسی شود.همانطور که آقای روحانی گفته گفتگوی تلفنی، فرصت کوتاهی بوده که امکان بررسی همه مسائل امکان پذیر نبود با توجه به اینکه زمان طولانی قطع روابط و مسائلی که در این زمان وجود داشت مسائل را پیچیده کرده. حتما در آینده اگر طرفین این اراده را نشان دهند که میخواند مسائل به طور کامل حل شود می شود بهتر مذاکره کرد و جلو رفت و این شدنی است.

 

در دولت هاشمی، آقای مهاجرانی در مقاله ای از مذاکره با امریکا سخن گفته بود که واکنش های تندی را به دنبال داشت و کفن پوشان راه افتادند. در دولت خاتمی اما او برای اینکه با کلینتون روبرو نشود راهش را به سمت دستشویی کج کرد. در دولت احمدی نژاد هم به نوعی دیگر. در واقع روسای جمهور مختلف آمدند و رفتند و این تابو نشکست اکنون اما طیف های مختلف سیاسی کشور از این گفتگو استقبال کرده اند. سوال این است که چرا؟ چه ویژگیها و شرایطی چنین مساله ای را امکان پذیر کرده؟

طرفین در طول این مدت زمان تغییر کرده اند هم بینش آنها و هم برخوردهای شان تغییر کرده. شما فراموش نکنید که زمان خاتمی، دولت بوش بود. با همه نرمش و اراده گفتگویی که در خاتمی وجود داشت اما آنها ایران را محور شرارت اعلام کردند اما الان لحن طرف مقابل یعنی امریکا خیلی متفاوت است. پیامی که بعد ازانتخاب آقای روحانی داده شد با لحن بوش خیلی متفاوت بود. آن زمان جمهوری خواهان روی کار بودند وسیاست های انها خیلی تند بود. جنگ افروزی هایی که داشتند تهدید ها و سایر مسائلی که وجود داشت باعث می شد شرایط گفتگو فراهم نباشد.

 

اوایل دولت خاتمی، رئیس جمهور امریکا کلینتون بود که فضای متفاوتی با زمانی که بوش سر کار آمد وجود داشت و…

بله ولی اعتمادسازی صورت نگرفته بود. نمی توانیم مخفی کنیم نظامی که تازه شکل گرفته در همه بخش ها تازه در حال تجربه است در تعامل با دنیا هم تجربه های مختلفی را طی میکند تا به یک نقطه تعادل برسد. یکی از این تجربه ها این است که وقتی دولت میخواهد با خارج گفتگو کند اول در داخل باید آرامش را برقرار کرده و اعتمادسازی را انجام دهد. براساس قانون اساسی و طبق اختیاراتی که در قانون توزیع شده باید هماهنگی با سایر نهادها ایجاد شود و به یکپارچگی و وحدت نظر برسد. یک حاکمیت یکپارچه درباره روابط خارجی باعث می شود با قدرت در مقابل طرف مقابل خارجی که طبعا ان طرف هم دنبال منافع ملی خودش است وارد گفتگو شویم. در تلفن ها، رفت و امدها و سایر ارتباطات، طرفین هرکدام دنبال منافع ملی خودشان و کسب امتیازات بیشتر برای کشور خودشان هستند. شرایط فعلی با دوران هاشمی و خاتمی بسیار متفاوت است. البته دوران احمدی نژاد هم برمی گشت به سیاست تخریبی که احمدی نژاد در مقابل دنیا در پیش گرفته بود. حالا یا تجربه اش را نداشتند یا این قصد را نداشتند که با دنیا تعامل کنند. در دوره روحانی هم خود او و هم وزیر امور خارجه او از ظرفیت و تجربه بسیار بالایی برخوردارند تجربه هایی که در دوره های مختلف کسب کرده و الان استفاده میکنند. طرف مقابل هم همه راهها را تجربه کرده و الان احساس میکند در تعامل با ایران و گفتگو، بهتر می شود به صلح و سازش در منطقه دسترسی پیدا کرد. شرایط برای هر دو طرف در طول این مدت عوض شده نه با شرایط زمانی که مهاجرانی آن مقاله را نوشت و نه با شرایط زمانی دوران خاتمی و نه دوران احمدی نژاد یکسان نیست.

 

با توجه به مسائلی که گفتید آیا این گفتگوی تلفنی، مذاکره ای مستقیم میان سران دو کشور را به دنبال خواهد داشت؟

دیدار و گفتگو و ادامه کار بستگی به اراده طرفین دارد. وقتی کشوری با سلاح تحریم و خشن با کشور دیگری مواجه می شود ان کشور نمی تواند بیاید و دم از گفتگو و صلح بزند. هر سلامی به قول معروف در مقابلش یک علیکی باید باشد. اگر ما تا اینجا که دولت روحانی اقدام کرده و جواب هایی گرفته از طرف مقابل پاسخ بگیریم و دولت احساس کند طرف مقابل اراده ای برای حل مشکلات دارد حتما دیدار در سطوح مختلف انجام خواهد شد. من خوش بین هستم و فکر میکنم شرایط امروز برای ایران و امریکا طوری است که از تخاصم چیزی عاید طرفین نمی شود. طرفین دنبال حل مشکلات هستند و تجربیات تمام این سالها به آنها کمک میکند.

 

در داخل کشور عده ای اما مخالف این گفتگوها هستند. نمونه اش در مراسم استقبال از حسن روحانی در بازگشت به کشور مشاهده شد که به سوی او کفش پرت کردند. برخی فعالان سیاسی و رسانه ها هم به شدت از این مذاکره تلفنی انتقاد کرده اند. در این مورد چه فکر میکنید؟ آیا می تواند مانعی برای ادامه گفتگوهای احتمالی باشد؟

گمان نمیکنم تعیین کننده باشند. اختلاف سلیقه سیاسی وجود دارد ولی سیاست های کلان کشور با این نوع حرکت ها و برخوردها تعیین نمی شود. بلکه طبق قانون اساسی و سایر قوانین مشخص است که کجا باید تبیین شود. به نظر من این مسائل اقتضای یک فضای آزاد سیاسی است که یک عده ای با هر سلیقه و تحلیلی می آیند و چین شعارهایی میدهند یا چنین حرف هایی می زدنند. در طول انتخابات هم ما این شعارها را داشتیم. این مساله مختص ما هم نیست در آن طرف در امریکا هم بالاخره یک محافلی هستند اعم از لابی های اسرائیل و لابی های مختلف دیگر که ممکن است مشکلاتی با عادی شدن روابط امریکا و ایران داشته باشند ولی آنها هم قطعا تعیین کننده نیستند برای سیاست خارجی امریکا. انچه تعیین کننده است اختیاراتی است که رئیس جمهور دارد و هماهنگی هایی که با نهادهای داخل نظام انجام میدهد. همانطور که خود اقای روحانی گفته. اختیاراتی که رئیس جمهور در رابطه با سیاست خارجی، مساله هسته ای، مسائل اقتصادی و سایر ابعاد سیاست خارجی و مسائل منطقه ای دارد چیزهایی نیست که در نطق های پیش از دستور و تجمعاتی از این دست درباره شان تصمیم گرفته شود. مراجعی که باید، تصمیم شان را گرفته اند و ریاست جمهوری هم در هماهنگی و همراهی با این سیاست ها جلو می رود.

 

اشاره به اختیارات رئیس جمهور کردید. آنطور که گفته می شود آیت الله خامنه ای به حسن روحانی در زمینه مذاکره با امریکا اختیار تام داده. سوال این است که چرا چنین اختیاری هیچ گاه به روسای جمهور قبلی داده نشد؟ چنانچه گفته می شود روسای جمهور قبلی در هر مساله ای در جریان اجلاس سازمان ملل مجبور به تماس به بیت رهبر و کسب تکلیف از او بوده اند.

به نظر من نمی شود اینها را از هم جدا کرد؛ ویژگیهایی که خود اقای روحانی دارد، تجربیاتی که در ۳۰ سال داشته و طبیعتا اعتمادسازی که در این رابطه با نهادهای مختلف وجود دارد از سوی دیگر ظرفیتی که از لحاظ کارشناسی الان در وزارت خارجه و ارگان های تصمیم گیری دیده می شود همراه با تغییر موضعی که طرف مقابل دارد چنانچه به حقوق هسته ای ما اذعان میکند در حالیکه رئیس جمهور قبلی شان ما را محور شرارت می نامید. یا لشکر کشی میکردند به منطقه و در دو سوی ما در شرق و غرب درگیر جنگ بودند و ناوهای شان در خلیج فارس و… همه اینها مجموعه ای است که اگر گفته می شود اختیار تام داده شده مبنای این اعتماد و اختیار تام قرار گرفته. در واقع در گذشته شرایط تخاصم بوده و زمینه ای برای صلح یا مذاکره یا حل مسائل وجود نداشت که کسی اختیار تام بتواند داشته باشد الان هم فضا عوض شده شرایط تخاصم نیست و هم تجربیات ما در برخورد با طرف های خارجی تغییر کرده و هم در زمینه هماهنگی و تجربیات، روحانی با روسای جمهور قبلی متفاوت است. نحوه دیالوگ او با مردم، نهادهای حکومتی، با خارج از کشور و.. متفاوت است. در عین حال شرایط ما هم با گذشته متفاوت است. شرایطی که در منطقه حاکم است یا در داخل کشور خودمان. همه اینها دست به دست هم میدهند تا وقتی که تعامل دوطرفه باشد رئیس جمهور بتواند اختیار تام بگیرد. ولی در وضعیت تخاصم، زمینه ای هم برای چنین اختیاری وجود ندارد.

 

در این میان تکلیف شعار مرگ بر امریکا چیست آیا می توان این شعار را از نمازجمعه ها و راهپیمایی های مناسبت های مختلف حذف کرد؟

اینها سیاست های اصولی و پایه ای و جزو اصول کشور نیست. مردم ما مردم فهیمی هستند که در شرایط مختلف، شعارها و گفتمان های مختلف را در این ۳۰ ساله داشته اند. اگر مسائل فیمابین ما رو به سمت عادی شدن شرایط برود دشمنی ها هم پایان پیدا میکند. خیلی طبیعی است که اینجور مسائل هم به تبع آن سیاست های کلان تغییر شکل بدهد. اینها مسائل پایه ای نیست. مرگ بر امریکا هم شعاری است که برمبنای یک روابط ظالمانه تحمیل شده از سال ۱۳۳۲ فضایی را بر ما تحمیل کرده است. به خاطر همین روابط ظالمانه مردم این شعار را سر دادند حالا اگر گفتمان تغییر جدی در روابط به وجود اورد چه مانعی دارد دیگر مرگ بر امریکا سر داده نشود؟ اگر مردم احساس کنند تغییر جدی در طرف مقابل ایجاد شده فکر نمیکنم مانعی وجود داشته باشد. در سیاست خارجی ما که همه روابط رو به بهبود گذاشته و تنها مانع شعارهای نماز جمعه است؟