ملک طلق حکومت

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

یک‌شنبه 22 دی‌ماه به دعوت “مادران صلح” تجمعی کوچک، اما همدلانه از جمعی از کنشگران جامعه ‏مدنی، در حمایت از فاجعه‌ای که بر کودکان و زنان و شهروندان غزه می‌رود، برپا شد. “چهره‌های آشنا” علیه ‏این‌گونه تجمعات، بلافاصله در محل حاضر شدند؛ آقایان “لباس شخصی‌ها” کوشیدند “حسب فرموده” تجمعی ‏مستقل را تحت تاثیر قرار دهند. غزه هم از تنگ نظری تمامیت‌خواهان در امان نمانده…‏

‏”کاریکاتوری” بس اندوه‌زا و تاسف‌بار در تجمع دیروز، شکل گرفته بود؛ تمامیت‌خواهی تا بدان ‌حد رسیده ‏است که حتی اعتراض خودجوش و عواطف انسانی و اعتراض حقوق‌بشرطلبانه‌ی چند ده نفر از زنان ‏علاقه‌مند به “صلح” را نیز برنمی‌تابد. حال آن که موضوع تجمع اعتراضی آنان، نه حقوق زنان ایران بود و ‏نه اعتراضی یا نقدی و حتی توصیه‌ای به نظام جمهوری اسلامی. آنان ظلمی را که بر کودکان و زنان و ‏سالمندان و غیرنظامیان غزه می‌رود، و فاجعه‌ای را که ادامه دارد، محکوم می‌کردند.‏

‏ در ظاهر، هیچ تضادی میان موضوع مورد اعتراض آنان، با آنچه که در مراسم رسمی حکومت، عنوان ‏می‌شود، وجود نداشت. البته نقطه عزیمت و دیدگاه این جمع صلح‌خواه، واجد تفاوت‌های معنی‌داری با برخی ‏مواضع جمهوری اسلامی، است؛ اما این تفاوت، فی‌نفسه نمی‌تواند موجد و موجب هیچ چالش یا تقابلی با ‏ساخت قدرت، حداقل در این مورد (اعتراض به فاجعه غزه) باشد. مگر آن که تمامیت‌خواهی جریان مسلط در ‏بلوک قدرت، این‌چنین، حداقل تحرک نهادهای مدنی مستقل را برنتابد.‏

این جمع محدود و مستقل و صلح‌طلب، “صلح، صلح” را فریاد می‌کردند و آن جمع “لباس شخصی” که ‏بلافاصله (!؟) در محل حاضر شده بودند، “مرگ بر سازشکار” را سر داده بودند… تو گویی این چند زن ‏قرار است دیپلماسی تهران را رقم زنند و در شورای عالی امنیت ملی، مواضع جمهوری اسلامی در قبال ‏جنگ در غزه، را نهایی سازند! یا قرار است مسئولان سفارت فلسطین -و به تبع، سیاست‌گذاران فلسطینی- را ‏اغواء و گمراه کنند!‏

حضور این جمع محدود صلح‌خواه،که کنشگران مدنی نام‌آشنایی در میان آن حضور داشتند (آنها که من دیدم و ‏می‌شناختم، خانم‌ها مینو مرتاضی و هاله سحابی و خدیجه مقدم و لیلی فرهادپور و… بودند و دکتر پیمان، دکتر ‏رئیس دانا و عیسی سحرخیز و…) قرار بود پیامی به جنگ‌طلبان جهانی باشد و درخواستی از نهادهای موثر ‏بین‌المللی برای پایان بخشیدن به فاجعه‌‌‌ی قتل عام بیگناهان در غزه. اما وقتی از منظر تمامیت‌خواهی به جامعه ‏مدنی نگرسته می‌شود، هر اقدامی خارج از تریبون‌های رسمی و حکومتی، مخل امنیت ارزیابی خواهد شد. و ‏حاصل، صرف هزینه‌های مادی و انسانی بیهوده، و چالش‌های انرژی‌بر و بیهوده‌ای است که نه درد غزه دارد ‏و نه گرهی از مشکلات و مصایب فلسطینیان می‌گشاید.‏

تمامیت‌خواهی فاقد حداقل رویکردهای عقلانی (حتی عقلانیت ابزاری) است، البته در چارچوب مرزها و ‏حدود اقتدارش؛ چه، از میان تظاهرکنندگان انگلیسی، با “معدود” بانوانی مصاحبه‌ی اختصاصی می‌کند و از ‏‏«رسانه ملی» پخش می‌نماید که در ایران، همه بدانند حتی این خانم بی‌حجاب و خوش‌پوش -و البته خوش ‏سیمای لندنی- هم به وضع فلسطینیان غزه، معترض است.‏

بسیار خوب؛ این جمع چند ده نفری، حجاب اسلامی را تا حدود قانونی رعایت کرده بودند و سخنی فروتر از ‏آن خارجیان نمی‌گفتند؛ پس چگونه است که این‌گونه، مستوجب طرد و سکوت، می‌شوند؟

فریادهای «لباس شخصی»ها می‌خواست صدای اعتراض این جمع را از گوش چه کسانی، دور کند؟

دوربین‌های صدا و سیما -حتی در حد استفاده‌ی ابزاری- نمی‌توانستند گزارش مختصری تهیه و پخش کنند؟ که ‏در این دیار هم، لایه‌های گوناگون اجتماعی، فاجعه غزه را محکوم می‌کنند؟

پاسخ و توضیح، البته مشخص است؛ حداقل آن که واقعیت رخ داده (در مقابل سفارت فلسطین، دیروز) نشان ‏می‌داد که وقتی تنگ‌نظرانه و تمامیت‌خواهانه، به وقایع و تحولات نگریسته و عمل شود، چگونه ‏پارادوکس‌هایی غیرمنطقی شکل می‌گیرد و عکس‌العمل‌هایی دور از حداقل عقلانیت، بروز می‌کند.‏

شکاف ملت-دولت در ایران امروز، به سبب سیاست‌های اقتدارگرایانه‌ی اتخاذ شده و ‏‏«خودی/غیرخودی»کردن شهروندان، اگر هیچ شاهدی نداشته باشد، همین اتفاق دیروز برای توضیح‌اش کافی ‏است: آنجا که «جامعه مدنی» می‌خواهد سخنی جهانی و فرامرزی و حقوق‌بشرطلبانه را به گوش افکار ‏عمومی جهانی برساند، با مشکل و مزاحمت روبرو می‌شود و وادار به انزوا و سکوت می‌گردد.‏

این اقدامات و رویکردها و سیاست‌ها به نفع مظلومان غزه است؟ یا به نفع تقویت و تحکیم جامعه مدنی در ‏ایران؟ یا از شکاف ملت-دولت می‌کاهد؟ یا تهدیدی امنیتی را از نظام سیاسی، دور می‌کند؟ یا…؟

از منظری عقلانی و با رویکردی منطقی که به داوری بنشینی، پاسخ سراسر منفی است؛ اما تمامیت‌خواهان، ‏از منظر خویش به وقایع و موضوعات می‌نگرند؛ همه‌چیز در ملک طلق حکومت است، حتی اعتراض به ‏غزه. ‏