کرونولوژی جاسوسی ایرانی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

جاسوس آمریکایی به نام حکمتی که سه روز قبل به استخدام سیا درآمده و دو روز قبل از طریق افغانستان به دبی و از آنجا به ایران آمده بود، دیروز دستگیر شد و امروز به همه چیز اعتراف کرد. در چند سال گذشته بین 50 تا 100 نفر به عنوان جاسوس آمریکا دستگیر شده و به جاسوسی اعتراف کرده و پس از آن آزاد شده اند. روال جاسوسی برای آمریکایی ها بشرح زیر است:

1) بسیج اعلام می کند که بزودی ضربات سختی به آمریکا خواهد زد.

2) وزارت اطلاعات موظف می شود بسرعت چند جاسوس خوب آمریکایی دستگیر کند.

3) از میان مسافرانی که به ایران می آیند، استادان دانشگاه، دانشجویان جهانگرد، عکاسان آمریکایی و مسافران آمریکایی چند نفر انتخاب می شوند و یکی از آنها انتخاب می شود.

4) روزنامه کیهان بخشی از دخالت های اخیر آمریکا در ایران را منتشر و خبرگزاری فارس آن را بازنشر می کند.

5) متن روزنامه کیهان توسط دادستانی و وزارت اطلاعات بازنویسی شده و جاسوس مذکور آنها را حفظ کرده و برنامه اعتراف ضبط می شود.

6) بعد از پخش اعتراف خانواده جاسوس آمریکایی که معلوم می شود جهانگرد یا فیلسوف یا دکتر زنان یا باستانشناس بوده، اعتراض می کنند.

7) ایران از خانواده جاسوسان دعوت می کند که به دیدن آنها بیایند، هزینه را هم خود ایران می دهد، خانواده در ایران چهار تا فحش درست و حسابی مایکل مور پسند به رئیس جمهور آمریکا داده و مقداری هدیه از دولت ایران می گیرند.

8) دولت آمریکا طی تماس هایی با واسطه های ایرانی اعلام می کند که اگر دستگیر شده ها را ول کند، آنها هم اجازه می دهند رئیس جمهور دفعه بعد خاله و عمه اش را هم به نیویورک ببرد.

9) رئیس جمهور اعلام می کند بزودی در نیویورک حاضر می شود، یک روز قبل جاسوس مزدور استراتژیست آمریکایی بدون هیچ مشکلی آزاد شده و به آمریکا می رود.

نتیجه گیری اخلاقی: ما اصولا جاسوس آمریکایی را می خواهیم برای اعترافش نه برای اسرارش.

نتیجه گیری امنیتی: هر ایرانی بالقوه جاسوس آمریکاست، حتی رئیس جمهور سابق و مشاور رئیس جمهور فعلی و معاون اسبق واجبی خورده وزارت اطلاعات.

 

اعتماد و اطمینان، سه پایه نظام ولایت

عشق من به آیت الله العظمی حسنی مرجع انواع تقلید من انکار ناپذیر است. خودم کشف اش کردم، سالها قبل از اینکه این استعداد بی نظیر را همه درک کنند. ولی حیف که هر روز اپیدمی “ حسنیزم” دارد همه گیر می شود. از یک طرف یک پرفسور هموطن پیدا می شود و گور نیوتن را می لرزاند و اعلام می کند خورشید پشتش سرد است، یک دفعه روازاده نامی کشف می شود و مواهب و فواید داروی نظافت  را به ما می گوید، یا برادر وانفی پور از زیر زمین مثل لوبیای سحرآمیز سرمی زند و در مذمت تنگی شلوار لی و گشادی روح انسان حرف می زند، بعد یک حسن عباسی ( این یکی پوزیسیون و اپوزیسیون دارد) کشف می شوند و یکی اعلام می کند که دکترین قورباغه و قابلمه چقدر مهم است، آن یکی هم کشف می کند کورش هفت هزار سال قبل از نادیا کومانچی در المپیک شرکت کرده بود، لامروت ها یکی دو تا هم نیستند. ولی آیت الله علم الهدی در مشهد یک چیز دیگری است، البته من گاهی شک می کنم که چنین آدمهایی واقعا وجود دارند، یا ما برای زیباشدن زندگی آنها را خلق می کنیم. اصلا یک چیز خاصی در این آقای علم الهدی است، مثل اینکه همین الآن کره زمین خلق شده باشد و این هلو(بلانسبت وزیر سابق بهداشت) افتاده باشد توی بغل ملت. حرفهایی می زند که حرف است، شعر است، واقعا باید تا بیخ فهمید. همین دیروز آقای علم الهدی گفت: “مردم به جریان اصولگرا اعتماد و اطمینان دارند.” دقت کنید به این عمق مفهوم! انگار نیچه از وسط خاک آلمان سربرآورده و با ما سخن می گوید. البته به بعضی نکات هم باید توجه کنیم، تا درک درست از مفاهیم عمیق این سخنان داشته باشیم:

1) مردم ممکن است به جریان اصولگرا اعتماد داشته باشند، ولی خودشان به خودشان اعتماد ندارند. دو هزار گروه اند که یک طرف آن یکی طرف را در حد خین و خین ریزی به خیانت متهم می کند، حالا به فرض ما هم به آنها اعتماد کنیم، تازه به عنوان طرفدار مطهری یا احمدی نژاد یا قالیباف یا خمینی یا هر کسی که در جریان اصولگراست زندان می رویم.

2) اعتماد چیز خوبی است، مثلا وقتی ده هزار نفر توی خیابان کتک بخورند، یا پنج هزار نفر زندان بروند، یا دو میلیون زن تذکر بگیرند، یا صد نفر کشته بشوند، طبیعی است که این مجروحین و محبوسین و مضروبین و مصدومین و غیره به اصولگرایان اعتماد می کنند، اعتماد که فقط با ماچ و بوس و بغل ایجاد نمی شود.

3) یکی از مهم ترین دلایل اعتماد مردم به اصولگرایان راستگویی آنهاست. حرف راست را از دهن بچه بشنوی باور می کنی چه برسد به اصولگرا، این همه حرف های راست و درست از رئیس جمهور و وزرای اصولگرا و نمایندگان اصولگرا و قضات اصولگرا شنیدیم، معلوم است که به آنها اعتماد می کنیم. نکنیم چه کنیم؟

 

نظام زندانبانی ولایی

گاهی اوقات آدم نمی داند که یک آقای محترم مسوول دارد علیه رهبری حرف می زند، یا به نفع رهبری؟ دارد حال پخش می کند برای بیت، یا دارد سنگ پرت می کند به پنجره اش. البته یک اصل را هم نباید نادیده بگیریم، خودمانیم، خیلی از این برادران عقل درست و درمانی ندارند که آدم بتواند حرف شان را تفسیر کند. شاید اصلا منظورشان یک چیز دیگر بوده. مثلا همین که رئیس سازمان زندانها گفته که “نظام زندانبانی در ایران مبتنی بر فرهنگ ولایی است.” اتفاقا ما هم همین را می گوئیم، خیلی ها که زندانی شدند هم همین را می گفتند. البته باید قبول کنیم که رئیس زندان با بیچاره زیدآبادی فرق دارد. اگر زیدآبادی بگوید نظام زندان ما یک نظام ولایی است، هفت سال می رود زندان، ولی اگر آقای سلیمانی رئیس اداره زندان بگوید، هفت سال اضافه حقوق می گیرد.

 

کیم جونگ ایل، بالای درخت

اتفاقا دو روز قبل دوستی از من پرسید که ممکن است که حکومت لیبی و سوریه توسط مردم ساقط شود و دیکتاتورش بمیرد، ولی کره شمالی چی؟ من گفتم: خوب، در مورد کره شمالی خیلی سخت تر است. صبح بلند شدیم دیدیم رهبر کره شمالی آقای کیم جونگ ایل رفت بالای درخت و مرد، و پسرش کیم جونگ اون سر کار آمد. البته می گویند خیلی فرق نمی کند، ولی شاید فرق کرد. بالاخره ممکن است پسر فاسد عوضی کثافتی باشد، زیاد حال سفت و سخت گرفتن نداشته باشد، ملتش هم راحت بشوند. از قضا امروز شنیدم که یک آزمایش موشکی در کره شمالی همین امروز انجام شده، نمی دانم این موشک را مثل آن مرحوم پدر موشکی ایران، کیم جونگ ایل در کرد و باعث شد خودش برود بالای درخت، یا این پسرش به یاد پدر یک موشک هواکرد که به داداشش که برای ولگردی به غرب رفته بگوید من آمده ام، دام دام، من آمده ام.

 

نابود باید گردد

البته بقول ابطحی این آقای مطهری هم آدم خوبی است و خیلی چیزهای باحال دارد. از جمله اینکه منتقد جدی دولت است و گاهی هم یک لگدی به اطراف بیت پرتاب می کند. ایشان، یعنی همین آقای مطهری امروز گفت “جبهه پایداری بر کشور مسلط شود، نظام نابود می شود.” البته فقط که همین نیست، فرض کنیم جبهه پایداری بر کشور مسلط نشود و اصولگرایان مسلط شوند، باز هم نظام نابود می شود. چرا؟ چون یا اصولگرایان محکم می ایستند، و پدر مردم را درمی آورند و در نتیجه جنگ می شود و نظام نابود می شود، یا فضا را باز می کنند و هاشمی حرف می زند، و موسوی و کروبی آزاد می شوند و سبزها و اصلاح طلبان فعال می شوند و یک سال بعد نظام نابود می شود. حالا فرض کنیم کار بیافتد دست اصلاح طلبان، در آن صورت هم نظام نابود می شود. یا مثلا بیافتد دست سبزها، باز هم نظام نابود می شود. یا فرض کنیم که اصلا خود آقا همه چی را در دست بگیرد، می شود همین که نظام دارد نابود می شود، دیروزود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.