تا لحظه ی روحانی مردم

محمد رهبر
محمد رهبر

صندوق رای را سالهاست کفن پوش می آورند و یادمان می اندازند که حاصل شعار خونینِ مرگ یا آزادی بوده و اگر هنوز هست نه اینکه خاطرخواه دارد، بلکه نابودی اش میسر نبوده و تلاش خامنه ای و مصباح و جنتی به لطف مجاهدت بسیاری که یا به سینه خاک رفتند و یا در حصر و حبس نشسته اند، بی ثمر مانده است. قهر با صندوق رای، وقتی هنوزمی توان کسی را انتخاب کرد که از دیگران بسیار بهتر است، کار نا تمام ولایت را تمام می کند. صندوق رای، گروگان حاکمیت است که اگر مردم نیایند، ذبح می شود و حتی اسم جمهوری را از نام خانوادگی نظام محو می کنند.

 شرکت در انتخابات،عمر صندوق رای را در همین حالِ احتضار افزون می کند تا در آینده ای نه چندان دور عمر دشمنانش کوتاه شود اما در غیاب این تنها نشانه ی جمهوریت در نظام اسلامی به زودی “مجتبی خامنه ای ” از پس پرده خواهد آمد و تاج سلطنت از پدر خواهد گرفت.

زمین سیاست ایران تغییر کرده است، در همین مناظره های دست بسته، نامزدان ریاست جمهوری گفته هایی از جنس منافع ملی گفتند و ای بسا ولایتی و عارف و رضایی و روحانی در بحث های مهمی مثل سیاست خارجی و بحران هسته ای و اقتصاد ملی هم کلام می شدند.

می شد نظراتِ مشترکی از اصلاح طلبان و محافظه کاران که سالها همنوا نمی شدند، شنید و می توان امید داشت عمقی دارد و ای بسا اشتراکات بسیار بیشتری نیز هست.

 در مناظره ها دو نفر بودند که ادایِ آقا را در می آوردند، یکی حداد عادل بود و البته بر پدر عروس حرجی نیست که سایه ی خاندان داماد بر سرش افتاده باشد و یکی هم سعید جلیلی و اتفاقا این هر دو تنهاترین بودند. علی اکبر ولایتی که بر جلیلی تاخت خود بهتر می دانست که حرفهای جلیلی از جنس خیالاتِ حضرت رهبری است و سعید جلیلی به همان مرض مُسری ولایت مبتلاست در لجاجت و جاگذاشتن عقل بر سر طاقچه ی حماقت، با این حال اوضاع آنقدر بحرانی است که علی اکبر ولایتی مشاور رهبر هم دیگر نمی توانست ساکت باشد و شجاعتی کرد و خلاف حرفهای حداد و جلیلی خطبه ای خواند.

“سعید جلیلی” راست می گوید که در بالادستِ نظام، جناحِ تردید پدیدار شده است، این جناح تردید کسانی هستند که عمری از سر گذرانده اند و مویی سپید کردند و ایران را به خاک سیاه نشاندند و در این نواحی آخرِعمر، عبرتی گرفته اند و نتیجه ای و به گذشته جور دیگری نگاه می کنند، مثلا همین محسن رضایی وقتی که خرمشهر آزاد شد اصرار بر ورود به خاک عراق داشت و از قضا نظرش مقبولِ امام افتاد و شش سال دیگر نیز جنگی خانمانسوز ادامه داشت.

 محسن رضایی آن سالها، پر ازشور و شعار بود و در کار کشف استعدادهای جوان و فرستادنشان پیش روی تانک و توپ، اما حالا عقل می ورزد و به حداد عادل که خُمارانه از مبارزه و مقاومت می گوید، تشر می زند که برای چه و تا کی و با چه بُنیه ای باید مقاومت کرد.

 حکایت جمهوری اسلامی، همین دور باطل ورود و خروج دیوانگان و عاقلان است، تا چند نفری می آیند از تجربه ای که به قیمتی گزاف اندوخته اند، بهره ای گیرند، خیلِ مجانین وارد می شوند و دوباره همه ی مصیبت را از اول می خوانند. بگذریم که یک وقتی در دیوانگان صداقت بود اگر شعور نبود حالا که دیگر دیوانه ها نه صداقتی دارند و نه شعوری و نمونه ی حی و حاضرش محمود احمدی نژاد.

اگر ملت ایران هم به سیم آخر بزند و بیفتد بر همان مدار قهر با انتخابات و بعدتر شورش و انقلاب، این سیر انحطاط، بنیاد تمدن ایرانی را خواهد برد، اما ایرانیان این هوشیاری و بردباری دارند تا در حاکمیت، دستگیره ای پیدا کنند و بر این تردید های درونی اهالی نظام که نشانه ی ابتدایی رُستنِ عقل است، دامن زنند و راهی بازکنند تا عقلای قوم کاری به دست گیرند.

 دیگر تاریخ نزاع در جغرافیای سیاست ایران را باید از سر نوشت، حالا دعوا بین اصولگرا و اصلاح طلب نیست، نزاع میانِ کسانی است که چیزی به نام منافع ملی را نمی فهمند و می خواهند تا ته دره را چهار نعل بروند با جبهه ی متکثر و متنوع مدافعان منافع ملی و آنها که می خواهند افسار اسب سقوط را بکشند، در این جبهه ی متنوع فرقی نمی کند علی مطهری باشی یا علی اکبر ولایتی یا محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی، مهم این است که نمی خواهیم سقوط کنیم.

 با چنین حالی یک نامزد خالص اصلاح طلب نمی تواند همگی را زیر یک چتر جمع کند و بهتر اینکهاصلاح طلب باشد و اصولگرا، هم دکتر باشد و هم روحانی.

دکتر حسن روحانی را باید سنتز دوم خرداد دانست، او کسی است که حمایت ناطق نوری و سید محمد خاتمی، رقیبان دیروز و رفیقان امروز را با هم دارد.آنچه روحانی کم دارد، شکوه حضور مردم است تا بتواند به قلعه ی قدرت رود و با کمک دیگر کسانی که آنجا هستند و به تردید دچار شد ه اند و با حمایت مردمانی که به او رای داده اند و امید بسته اند، آهسته و پیوسته اصلاحات را در قلب نظام به پیش برد.  رای دادن به حسن روحانی سخت نیست، روحانی پیشینه ی تیره و تاری ندارد و اصولا آنقدرها روی صحنه نبوده که دشمنان بزرگی داشته باشد. میان او و دیگر نامزدهای ریاست جمهوری تفاوت های بزرگی است، اعتدال حسن روحانی امروزی نیست و آن وقت که بسیاری می تاختند، شیخ آهسته و پیوسته می رفته است، با این همه اعتماد ملت ایران به شیخِ دنیا دیده، نشان می دهد که مردم ایران بسی دیپلماسی را بهتر از روحانی می دانند و به فراست دریافته اند که باید چگونه با حاکمیت استبداد خوی جمهوری اسلامی رفتار کرد و رایی داد که هم نشانه ی اعتراض است و هم راهی برای مذاکره.

 حسن روحانی اگر به ریاست جمهوری برسد، سفیر مذاکره ی ملت ایران است با حکومتی خودکامه و پیروزی دکتر حسن روحانی نزدیک است اگر مردم از خانه بیرون آیند و اگر همه بیایند، دست آنها که می خواهند تقلب کنند، سخت خواهد لرزید.

زدر درآ و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز

پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن