یاد یاران ♦ چهار فصل

نویسنده

‏‏torajnegahbanb.jpg

به یاد تورج نگهبان

‎ ‎چه می شد آن دلارام جدا از ما نمی شد‏‎ ‎

روز چهارشنبه، بیستم آگوست، تورج نگهبان، ترانه سرای نامی ایران زمین در بیمارستانی در لوس آنجلس ‏آمریکا در گذشت. بدین ترتیب زبان فارسی یکی دیگر از بزرگان ترانه سرایی خود را از دست داد، تا همگی ‏در سوگ عزیز دیگری بنشینیم که کلامش بارها و بارها دلهامان را گشاده کرده است.‏

تورج نگهبان از جمله ترانه سرایان موج نوی ایران به حساب می آمد که خوانندگان بسیاری بر روی ترانه ‏هایش آواز خوانند. در این بین می توان از میان خواننده های نسل قبل به دلکش، الهه، مرضیه، بنان، داریوش ‏رفیعی، محمد نوری و پوران اشاره کرد و در میان نسل پس از آنها به نامهایی همچون هایده، مهستی، ‏داریوش و گوگوش رسید.‏

وی از همان دوران نوجوانی، “ترانه سرایی” را به عنوان پیشه نخستین خویش برگزید و خیلی زود در زمره ‏بهترین ترانه سرایان زبان فارسی قرار گرفت. قرابت و رفاقت وی با همایون خرم، باعث شد تا شعر و ترانه ‏او توسط بزرگان موسیقی روزگار اجرا شوند و پای او به رادیو و برنامه خاطره انگیز “گلها” باز شود. ‏نزدیکی و همنشینی کلام و موسیقی در آثاری که از همکاری این دو هنرمند به وجود آمده است بسیار عیان ‏است. همایون خرم، آهنگساز و موسیقی دان برجسته ایرانی، در این باره می گوید: “انطباق شعر و موسیقی ‏در کارهایی که تورج بر روی آهنگ‌های من ساخته، کاملاً مشهود است.“‏

نگهبان از گروه معدود هنرمندان ایرانی بود که از دنیای آکادمیک نیز غافل نشد. “جامعه شناسی”، رشته ای ‏بود که وی برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کرد. علمی که بی حرف و حدیث، با ترانه سرایی ارتباطی ‏تنگاتنگ دارد، چه از جمله بارزترین تفاوتها میان شعر و ترانه، نزدیکی بیشتر و بیشتر “ترانه” است با ‏جامعه و آداب و رسوم و باورهای مردم. در میان هنرها این “موسیقی” است که بی واسطه بین هنرمند و ‏مخاطب پل میزند. ترانه سرایی نیز به عنوان نزدیک ترین فن با موسیقی، بدون دخالت هیچ عنصر دیگری با ‏مردم مرتبط می شود و از دردها و رنجها ی آنها حرف می زند، از دلتنگی هاشان می گوید و از شیوه عاشق ‏شدن مردم آن سرزمین.‏

‏”روبرت شومان” در باره ترانه می گوید: “با دقت به ترانه های ملی گوش فرا دار، آنها سرچشمه بی پایان ‏زیباترین ملودیها هستند که چشم های تو را به صفت های مشخصه ملل گوناگون باز می کنند.” ‏

تورج نگهبان در طول فعالیت دراز مدت خویش، خالق ترانه های ماندگار بی شماری شد که آنگونه که او خود ‏در سایت شخصی اش بیان داشته، شمار آنها به عدد “هفتصد” می رسد.‏

از دیگر فعالیتهای مهم و تاثیر گذار نگهبان، همت در راه اندازی” استودیو طنین “ بوده است که آن طور که ‏او خود( در برنامه صد سال ترانه) بیان کرد، در سال 1342 و به منظور تولید برنامه برای رادیو تاسیس شد. ‏پس از آن استودیوی طنین در کوتاه زمانی تبدیل به یک موسسه سازنده شد و بزرگانی همچون ‏ پرویز اتابکی، ‏اسفندیار منفرد زاده، ایرج جنتی عطایی، پرویز مقصدی، بابک افشار، شهریار ‏قنبری، اردلان سرفراز، ‏واروژان، بابک بیات و مجریان برجسته ترانه های نو: فرهاد و گوگوش، را به جامعه هنری ایران معرفی ‏کرد.‏

تورج نگهبان همچون بسیاری دیگر از همکارانش، به ناچار به همراه ترانه تبعید شد، وی در سالهای دوری ‏از وطن نیز چنان گذشته با شعر و کلمه زندگی کرد و هیچگاه رشته الفتش را با موسیقی گسسته ندید. وی در ‏سالهای پایانی عمرش، مشغول تهیه برنامه ای بود با عنوان “سیری در ادبیات آهنگین ایران” که پژوهشی بود ‏پیرامون سابقه و پیشینه تاریخی موسیقی و ترانه در ایران.‏

کدام ایرانی پیدا می شود که تصاویری همراه این ترانه ها در خاطر نداشته باشد؟ کدام ایرانی خانه دوستی ‏هست که ترانه “ ای ایران” را بشنود و مهر وطن را در جانش احساس نکند؟ در کدام میهمانی عروسی زیر ‏لب زمزمه نکرده ایم که:‏

‏ “…. گل و سکه نقل و نبات رو سرش غوغا می کنه‏

عروس با اون تور سفید

بختشو پیدا می کنه‏

صورتش چون برگ گل ‏

ناز به این دنیا می کنه…“‏

و، سرانجام باز هم این الهه “مرگ” است که دستانش از زهره و ونوس، قوی تر است، و روزی به سراغت ‏می آید، تا به این تکرار سزیف وار، پایانی اسرار آمیز ببخشد. تورج نگهبان هم رفت، هم اویی که از جمله ‏میراث داران پرومته بود و فرزند خلف باربد.‏

باور مرگ در غربت یک شاعر سخت است. آن هم زمانی که می دانی با مرگ انسانی مواجهی که بیش از ‏پنجاه سال از عمر خود را صرف “ترانه سرایی” کرده است. ترانه هایی که بارها در تنهایی و جمع زمزمه ‏کرده ایم، کلامی که گذر ایام، همگی شان را تبدیل به خاطراتی قومی کرده است. چه بسیار ترانه هایی که ‏بارها در کوره راه زندگی نجوا شده اند تا بر این تکرار بی معنا رنگی از امید و هیجان بپاشانند.‏

تبعید و مرگ دور از خانه ی ترانه و ترانه سرایان، زمانی تلخ تر می شود که یادمان بیاید جایگاه ترانه و ‏موسیقی در زندگی بشر کجاست؟ زمانی که به خاطر بیاوریم زندگی بی موسیقی چیزی برای “همیشگی” شدن ‏ندارد و این تنها ترانه است که در کوره راه دراز زندگی، بر این تکرار نومید کننده رنگی از امید و هیجان ‏می پاشاند. وقتی که لختی با خود درنگ کنیم که بر پاسداران واقعی هویت مان چه گذشته است.‏