هپی در خانه

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

من: پلیس ۱۱۰

پلیس ۱۱۰: بله، بفرمائید

من: ماشین منو دزدیدن.

پلیس ۱۱۰: اسمت چیه؟

من: حسین شفابخش

پلیس ۱۱۰: مدلش چی بود؟

من: یه پراید مدل ۲۰۰۳ سفید.

پلیس ۱۱۰: توش چی بود؟

من: هیچی، فقط یه شیشه داروی معده تو داشبورد بود با دو سه تا سی دی.

پلیس ۱۱۰: سی دی چی؟

من: سی دی‌های مختلف بود. ابی بود، داریوش بود، یه سی دی هپی هم بود.

پلیس ۱۱۰: ازش استفاده هم کردین؟

من: بله، هر روز ازش استفاده می‌کردم.

پلیس ۱۱۰: تنهایی یا با دیگران؟

من: گاهی با زنم، گاهی با بچه هام، ولی معمولا تنهایی.

پلیس ۱۱۰: موقع استفاده فیلم هم گرفتین؟

من: نه حاج آقا! موقع استفاده از ماشین کسی فیلم نمی‌گیره که….

پلیس ۱۱۰: ماشین رو نگفتم، سی دی رو گفتم.

من: سی دی‌اش اصلا مهم نیست، دنبال ماشینم می‌گردم.

پلیس ۱۱۰: اتفاقا سی دی مهمه، شما چرا در رو باز نمی‌کنی؟

من: در چی؟

پلیس: ماموران ما سه دقیقه است که دارند زنگ می‌زنند، در رو باز کن.

من: به همین زودی اومدین؟ بابا ایول.

در را باز می‌کنم. مامور با حکم دم در است: “آقای حسین شفابخش! شما به اتهام حمل سی دی مستهجن، تشکیل مجالس لهو و لعب، هپی بودن به شکل دسته جمعی بازداشت هستید. اگر هر حرفی نزنید هم در دادگاه علیه خودتون استفاده می‌شه، بهتره از همین حالا اعتراف کنید.”

 

هپی در عکاسی

عکاس: بخند.

من: واسه چی؟

عکاس: مگه نمی‌خوای عکس ازت بگیریم، بخند.

من: خنده‌ام نمی‌آد.

عکاس: به چیزهای خوب فکر کن، چیزهای شاد…..

من (هر چه فکر می‌کنم چیزی یادم نمی‌آید): چیزی یادم نمی‌آد.

عکاس: یه کمی هپی باش، خوشحال باش، بخند که عکس‌ات خوب بیافته….

 (یک ساعت بعد عکاسی تعطیل شده، پلاکاردی روی آن نصب شده است. این مکان به دلیل دائر کردن مجالس لهو و لعب پرسنلی، خانوادگی و دسته جمعی توسط اداره اماکن نیروی انتظامی تعطیل شده است.)

 

هپی در محله

من: پلیس ۱۱۰

پلیس ۱۱۰: بله، بفرمائید.

من: جلوی خونه مون در خیابان فلسطین شمالی، نبش کوچه شهید کبکانیان، دو نفر توی پیاده رو دارن با زنجیر و قمه یک نفر رو می‌کشن.

پلیس ۱۱۰: آیا مورد مشکوکی هم وجود داره؟

من: مثل اینکه متوجه نشدید چی می‌گم، عرض کردم دارن یکی رو می‌کشن…..

پلیس ۱۱۰: آقای آیکیو! فهمیدم چی گفتی. هر روز تو پیاده رو یکی رو با قمه می‌کشن، ما که نمی‌تونیم بخاطر یه زنجیر و یه قمه نیروی انتظامی ارسال کنیم، اگه مورد مشکوکی نیست قطع کن.

من: شما متوجه نشدین، قمه توی جعبه نیست، توی شکم مقتوله….

پلیس ۱۱۰: پس مورد مشکوکی وجود نداره؟

من: مثل اینکه نفهمیدین چی گفتم، الآن یکی شون با زنجیر گردن طرف رو گرفته اون یکی داره با قمه می‌زنه توی شکمش

پلیس ۱۱۰: تا مورد مشکوکی نباشه ما نیرو اعزام نمی‌کنیم.

من: صبر کنید، صبر کنید، یک ماشین بی‌ام و اومد، صدای ضبطش هم بلنده، چهار تا دختر و پسر دارن توش می‌رقصن. همین الآن بغل خیابون وایستادن، درست روبروی قتلگاه…..

پلیس ۱۱۰: صبر کن صبر کن، تا سه دقیقه دیگه هلیکوپ‌تر می‌رسه، گفتی چند نفرن؟

من: دو نفر قاتل، یک نفر مقتول

پلیس ۱۱۰: اون‌ها رو نمی‌گم، اون افرادی که دارن توی بی‌ام و می‌رقصن…….