مازیار بهاری و کریستوفر دیکی
نام بروس لینگن و جان لیمبرت، از بعد از گذراندن 444 روز در اسارت در دست ایرانی ها به عنوان “گروگان های انقلاب ایران” شناخته می شود؛ لقبی شوم که نشانه دوران رنج آور و نا امید کننده ای است که در رابطه ایران و آمریکا اثر گذاشت.
لینگن، در زمان حمله دانشجویان به سفارت آمریکا در تهران، عالی رتبه ترین مقام سفارت بود. لیمبرت که به زبان فارسی صحبت به خوبی حرف می زند یکی از نیروهای حافظ صلح بود که در آن زمان زبان انگلیسی تدریس می کرد و بعد ها سفیر شد.
در این ماه سی دهه از زمانی که شاه ایران، کسی که آمریکا از او به عنوان ژاندارم خاورمیانه حمایت می کرد، از کشورش گریخت و قدرت به دست آیت الله خمینی افتاد و انقلاب اسلامی را پایه یزی کرد که همچنان به تهدیدد و تحقیر آمریکا، و مبارزه طلبی و بعضی از اوقات حملات تند به آن کشور و هم پیمانانش، بخصوص به اسرائیل،ادامه می دهد. همین ایران در راه قدرت اتمی شدن است و هفته گذشته اولین ماهواره اش را به فضا پرتاب کرد.
در تمام این سال ها هیچ کس از امثال لیمبرت یا لینگن به ایران نرفتند و هیچ مذاکره رسمی و مستقیمی بین دو کشور صورت نگرفت، به غیر از چند تبادل نظر کوتاه در مورد عراق و افغانستان. اما حالا امید هست که این رابطه تغییر کند. دولت اوباما، پیشنهاد گفتگوی مستقیم داده است. به همین دلیل ما به دنبال لینگن، لیمبرت و سایر بازماندگان آن حادثه وحستناک و تلخ از جمله هنری پرشت، مدیر وقت دفتر ایران در وزارت خارجه آمریکا رفتیم تا نظرات آنها را درباره دلیل و نحوه مذاکره با آیت الله های ایران را جویا شویم.
در یک بعد از ظهر یکشنبه ، لینگن که اکنون 87 ساله است، لیمبرت 65 ساله و پرشت 76 ساله در یک رستوران ایرانی در واشنگتن گردهم آمدند تا ضمن خوردن خورش فسنجان، درباره اینکه چگونه دولت آمریکا پس از سال هاحمایت از شاه توسط انقلاب ایران غافلگیر شد و چه درس هایی از این حادثه فرا گرفت، گفت و گو کنند. در مجموع آنها با این نظر موافق بودند که ایرانی ها امروز خواستار”احترام متقابل” هستند و باید این را ببینند. اما “شیطان بزرگ” خواهان جزئیات است.
لینگن می گوید: “ما باید از طریق گفت و گو با مردم ایران آنها را درک کنیم و مواضعشان را دریابیم. احترام باید از جانب هر دو طرف باشد اما ما باید چیزی را از طرف مقابل بشنویم تا این حس به ما دست بدهد که آنها واقعا خواستار مذاکره هستند”.
لیمبرت نیز می گوید: “اگر شما با این طرز تفکر وارد مذاکرات شوید که طرف مقابل، غیرمنطقی، دیوانه و خشونت طلب است مسلماً به هیچ توافقی دست پیدا نمی کنید”.از نگاه آمریکایی وقتی محمود احمدی نژاد در ماه ژانویه از قدرت های غربی خواست که در مواجه با ایران ادب را رعایت بکنند، به نظر عجیب و غریب آمد. رفتار وحشیانه او در قبال اسرائیل اگر دیوانگی نباشد، فتنه بر انگیز است و یا دست کم باعث نمی شود که اسرائیل فکر حمله را از سرش بیرون کند. پاسخ او به صحبت های اوباما درباره دراز کردن دست دوستی آمریکا به سوی ایران را به سختی می شود دلگرم کننده تلقی کرد. احمدی نژاد درخواست کرده که اوباما در ابتدا به خاطر بسیاری از جنایت های آمریکا علیه ملت ایران از جمله کودتای سال 1953 با حمایت این کشور انجام شد،عذرخواهی کند.
لیمبرت می گوید: «زمانی که احمدی نژاد فهرستی از شکوائیه ها را مطرح می کند شما دو راه در پیش رو دارید یا می توانید بگویید که طرف دیوانه است و یا می توانید بگویید که رئیس جمهور ایران، مثل بسیاری از ایرانیان این بار سنگین تاریخی را به دوش می کشد. تاریخ ایران یک تاریخ پر از اعتراض است: اعتراضاتی که واقعی هستند و آنهایی که خیالی اند اما هنوز وجود دارند.“
پرشت می گوید: “یا می توانید از آن بگذرید”.
لیمبرت می گوید: “یامی شود با این اعتراضات مواجه شد و از آن گذشت”.
در هر صورت، به این زودی ها شاهد این نخواهیم بود که دو کشور دست یکدیگر را به گرمی بفشارند. گفتگو بین ایران و آمریکا باید با موضوع امنیت و ثبات منطقه آغاز بشود، بخصوص در عراق و افغانستان که هر دو همسایه های ایران هستند. در این مورد یک دیدار موفیت آمیز هم در گذشته اتفاق افتاده است. لیمبرت می گوید:« باید ببینیم چطور می توانیم از این نوع مذاکرات بیشتر انجام بدهیم. اما هر دو طرف دارند کاری می کنند که این روند را خراب کنند».
پرشت نیز در حال نوشیدن دوغ ایرانی می گوید: “بعضی از ایرانی ها فکر می کنند خوب است که با رفتار مغرضانه داشته باشند، تصور می کنم ما باید دیدگاه آنها را نادیده بگیریم. چشم خود را به روز های خوش معطوف کنید و ببینید که مذاکرات چگونه راه آینده را هموار می کند”.
لینگن می گوید:« شاید بازگشایی یک دفتر حافظ منافع آمریکا در سفارت سوئیس در تهران بتواند یک “گام مثبت” تلقی شود. دیپلمات های آمریکایی در این دفتر مستقر می شوند. آنها اولین دیپلمات های آمریکایی محسوب خواهند شد که از زمان آزادی لینگن و لیمبرت به این کشور می روند».
اما لیمبرت می گوید:«با این موضوع مخالف هستم. من مخالف این هستم که همکارانمان به این زودی به ایران بروند».
پرشت می گوید:« هیچ کس از تو اجازه نمی خواهد!»
با این حال لیمبرت به چیزهای دیگری فکر می کند. می پرسد: »شما می توانید تصور کنید اگر همکاران ما در زمان بحران اخیر غزه در ایران بودند چه بلایی سرشان می آمد؟ مهار جمعیتی که خواهان حمله به سفارت انگلستان و مصربودند برای دولت ایران بسیار دشوار بود».
پرشت معتقد است:« با این خال اقدامات نسبتا کم هزینه ای وجود دارد که می توانیم انجام بدهیم، مثل دادن ویزا و سپس درخواست از ایران برای اقدام متقابل».
لیمبرت پاسخ می دهد: “در این صورت شما با یک شکست غیرمترقبه مواجه می شوید:آنها سوءظن پیدا می کنند که ما در حال استخدام جاسوس هستیم». در عین حال لیمبرت با پس دادن سرمایه های ایران در خارج از کشور هم موافق نیست. او می گوید:« من مطمئن هستم که آنها می گویند، چه لطف بزرگی!چه کار می توانید برای ما انجام دهید؟»
پرشت همچنان معتقد است که آمریکا باید راهی برای مرهم گذاشتن بر روی حس بی اعتمادی ایرانیان، پیدا کند. پرشت می گوید:« ما دیگر نباید از تغییر رژیم در ایران حرف بزنیم. اوباما باید به فرستاده اش به ایران خاطر نشان کند که به ایران بگوید ما ایران را همین گونه که هست قبول کرده ایم و به دنبال تغییر حکومت در ایران نیستیم. ضمنا به ایران اطمینان بدهد که در امور داخلی اش دخالت نخواهد کرد و این بخشی از توافقی بود که در ژانویه سال 1981، منجر به آزادی گروگان ها شد.
با این حال قبل از اینکه مخالف خوانی ها متوقف نشود، هیچ چیز تغییر نمی کند. گری سیک، که سال 1979 در شورای امنیت ملی آمریکا خدمت می کرد در این باره می گوید:«ایران تنها کشور در جهان است که هر هفته هزاران نفر را گردهم می آورد تا شعار مرگ بر آمریکا سر بدهند». وی می افزاید:« این یک کار احمقانه است.هیچ کس این مساله را جدی نمی گیرد، اما اگر ما هر هفته در واشنگتن جمع می شدیم و شعار مرگ بر ایران سر می دادیم چه می شد؟ آنها چه فکری می کردند؟»
گری سیک می گوید:«لحن باید عوض شود. اگر ایرانی ها می خواهند با احترام با آنها رفتار شود متقابلاً باید رفتار محترمانه ای در پیش بگیرند».
منبع: نیوزویک 7 فوریه