اولین بار وقتی از ایران برای سخنرانی به کانادا رفته بودم، یکی از آدمهای مهم اپوزیسیون که در آن کشور زندگی می کرد و از شخصیت های مهم ادبی ایران است، یک شب قبل از سخنرانی ام در دانشگاه یورک تورنتو به من گفت: “اینجا باید مواظب حرف زدنت باشی، خیلی از آدمهایی که جزو مخالفین حکومت هستند از تو سئوالات عوضی می کنند. مثلا نظرت را درباره خامنه ای می پرسند. اگر براساس عقیده ات علیه او حرف بزنی، در بازگشت به ایران زندانی می شوی، و اگر برخلاف نظرت از او دفاع کنی، در اینجا و میان اپوزیسیون بدنام می شوی.” او می گفت: “یادت باشد که تو باید به ایران برگردی و به کارت در مطبوعات ادامه دهی. تو به درد آنجا می خوری، وگرنه در اینجا همه به خامنه ای فحش می دهند.” توصیه اش این بود که: “سعی کن به این سئوالات عوضی جواب ندهی، آن کسی که از تو چنین سئوالی می کند، اصلا نظر تو برایش مهم نیست، او می خواهد تو را خراب کند.”
به همین دلیل بود که وقتی فردای آن روز در جلسه دانشگاه همین سئوال و سئوالت مشابهش مطرح شد، من از جمع مخاطبان پرسیدم: “من می توانم به این سئوال پاسخ خودم را بدهم و همین جا پیش شما بمانم، اما اگر دوست دارید که به ایران برگردم و به کارم ادامه دهم، لطفا اجازه بدهید به چنین سئوالاتی پاسخ ندهم.” نکته مهم این بود که اغلب جمعیت موافق حرف من بودند. آنان می دانستند که گفتن حرفی که مرا برای پنج دقیقه آدمی شجاع جلوه دهد، اما مانع بازگشت و کار من از ایران شود، هیچ فایده ای ندارد.
در باری دیگر در جلسه معرفی کتابم در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در سال ۱۳۷۹ یکی از دوستانی که در جمعیت بود، با صدای بلند پرسید: “نظرتان درباره حصر آیت الله منتظری چیست؟” این سئوال زمانی مطرح شد که اسم منتظری را هم نمی شد در یک جمع رسمی آورد، البته حالا هم نمی شود. بدیهی بود که نمی توانستم به او پاسخ بدهم. رو به او کردم و گفتم: “متوجه سئوالتان نشدم، لطفا بلند تر تکرار کنید.” او با صدای بلند تر پرسید: “نظرتان درباره حصر آقای منتظری چیست؟” باز هم گفتم: “خیلی عذر می خواهم من صدای شما را نمی شنوم، لطفا بلند تر بگویید.” جمعیت خندیدند و آن جوان هم خندید. گفتم: “متاسفانه من این جور سئوالات را نمی شنوم.” جمعیت خندیدند و متوجه شدند که نمی توانم در مورد موضوع حرف بزنم.
داستان آقای ظریف همین است. با این تفاوت که ظریف نمی تواند به سئوال پاسخ ندهد. خبرنگاری از او پرسیده است که چرا حکومت ایران روزنامه نگاران را برای عقیده شان زندانی می کنند؟ ظریف پاسخ داده که در ایران روزنامه نگاران برای اعتقادات شان زندانی نمی شوند و درباره جیسون رضائیان خبرنگار واشنگتن پست گفته است که او مورد سوء استفاده قرار گرفته است.
جدا از اینکه حقیقت چیست و در واقع مسئله زندانیان روزنامه نگار به چه علت صورت می گیرد، موقعیت آقای جواد ظریف در شیوه پاسخگویی او موثر است. اولا، ظریف نمی تواند به سئوال پاسخ ندهد، چرا که در مصاحبه رسمی در دنیای آزاد قرار دارد. دوم این که ظریف نمی تواند از روزنامه نگاران زندانی دفاع کند. اگرچه هم خود او و هم ما می دانیم که روزنامه نگاران توسط همان گروهی دستگیر و زندانی می شوند که هم با روحانی و اصلاح طلبان مخالفند و هم از زندانی کردن روزنامه نگاران برای فشار آوردن به دولت روحانی استفاده می کنند.
آیا ظریف باید بگوید که “روزنامه نگاران ایرانی بخاطر اعتقادات شان زندانی اند و قوه قضائیه طرفدار اصولگرایان که مخالف دولت من است جیسون رضائیان را دستگیر کرده و من با این اقدامات مخالفم؟” اصلا چنین حرفی را می تواند بزند؟ آیا او می تواند جز همین پاسخی که داد چیز دیگری بگوید؟ ظریف نه می تواند به چنین سئوالی پاسخ بدهد و نه می تواند پاسخ ندهد.
برخی معتقدند ظریف می توانست به جای دادن پاسخی نادرست، بگوید که من مسئول مسائل مربوط به مطبوعات نیستم، ولی این انتظار هم نادرست است. چرا که در حال حاضر ظریف نماینده همه جمهوری اسلامی است و او باید پاسخگوی همه حکومت باشد. به همین دلیل است که چنین پاسخی بی تردید در موقعیت او تزلزل ایجاد می کند. موقعیتی که باید تا پایان توافق همچنان حفظ شود. شاید درست ترین درک از رفتار ظریف به موضعگیری خانم نسرین ستوده برگردد. ظریف به عنوان یک دیپلمات حرفی را زده که باید می زد، ما هم به عنوان روزنامه نگار همچنان از آزادی مطبوعات دفاع می کنیم.
ماموریت بزرگ ظریف در حال حاضر تمام کردن بحث توافق هسته ای و رسیدن به توافق ایران و آمریکاست. او نه مسئول روزنامه نگاری است و نه باید درباره مسائل قوه قضائیه پاسخ بدهد. مگر هر روز قوه قضائیه و مجلس به دولت روحانی برای سرکوب کردن مطبوعات و هنرمندان و نویسندگان فشار نمی آورند. چه کسی می تواند بگوید که از دوره خاتمی تا همین امروز دولتهای اصلاح طلب و دولت روحانی مخالفان و روزنامه نگاران را دستگیر کرده و مسئول فشار آوردن به آنان است.
برخی با مشابه سازی میان احمدی نژاد و ظریف می گویند: “ظریف هم همان طوری دروغ گفت که احمدی نژاد دروغ گفته بود.” این استدلالی موهوم است. اگر احمدی نژاد در مورد نداآقاسلطان دروغ گفت یا درباره مطبوعات دروغ گفت، خودش مسئول بود. در واقع احمدی نژاد خودش مسئول توقیف مطبوعات و مرگ نداآقاسلطان بود و دروغ می گفت. او خودش روزنامه ها را سرکوب کرده بود و دروغ می گفت، اما جواد ظریف مسئول دستگیری جیسون رضائیان و تعطیل مطبوعات نیست. اتفاقا همان گروهی مسئول سرکوب مطبوعات هستند که مخالفان و رقبای سیاسی دولت روحانی اند.
در تمام سالهایی که خاتمی برسر قدرت بود، روزنامه نگاران حامی او سرکوب می شدند و خاتمی باید پاسخگوی رفتار بخشی از حکومت می شد که مهم ترین تلاش آنان برای ساقط کردن دولت خاتمی بود. در دوران احمدی نژاد هم قوه قضائیه درست همزمان با سفر احمدی نژاد به نیویورک افرادی مثل رکساناصابری را آزاد می کرد تا وقتی احمدی نژاد روبروی دوربین های رسانه های جهانی می نشیند، تحت فشار آنان قرار نگیرد. و از قضا تمام تلاش مجلس و قوه قضائیه این است که با چسباندن برنامه سرکوب مطبوعات به دولت روحانی و ظریف، توان او را در مذاکره کاهش دهد، چرا که می دانند توافق ایران و آمریکا، محکم ترین ضربه به بدنه اصولگرایان و تندروها و در نهایت به جمهوری اسلامی است.
عبور ایران از گردنه خطرناکی که به سوی توافق هسته ای می رود، مهم ترین وظیفه جواد ظریف و دولت روحانی است. در این میان جناح اصولگرا نمی خواهند بگذارند این توافق به نتیجه برسد. همانطور که اسرائیل و عربستان سعودی و ترکیه چنین چیزی را نمی خواهد. به همین دلیل است اسرائیلی ها روحانی را خطرناک ترین بخش حکومت ایران می دانند، همانطور که اپوزیسیون برانداز که می داند ریشه دیکتاتوری در ایران در خاک اصولگرایان است، با این همه دشمن اصلی شان خاتمی و موسوی و روحانی و کروبی است.
چرا باید برادران حزب الله که در فیسبوک و رسانه های اجتماعی حضور دارند، شعار ظریف دروغگوست را جابیاندازند؟ این صدای مشترک اسرائیل و جمهوریخواهان آمریکا و حکومتهای ترکیه و عربستان و قطر چرا به وسیله نیروهای تندروی حزب الله ایران بازتاب داده می شود؟
یعنی کسانی که در دفاع از روزنامه نگاران به ظریف حمله می کنند خودشان نمی دانند که عامل سرکوب نشریات و فضای فرهنگی ایران همان اصولگرایانی هستند که آرزوی شان به توافق نرسیدن ایران و آمریکا و تداوم بحران و تنش در ایران است؟ همان کسانی که آرزو دارند ایران به موقعیت جنگی برگردد تا در آب گل آلود تنش و بحران و جنگ، مثل هشت سال حکومت احمدی نژاد، از رانت های خودشان استفاده کنند، گردن کلفت کنند و ایران را به سوی نابودی ببرند.
اینکه خبرنگار رسانه های جهانی از ظریف چنین سئوال کند، اصلا چیز عجیبی نیست و اینکه ظریف مجبور بشود چنین پاسخی بدهد هم غیرطبیعی نیست. اما اینکه ما ایرانیان نفهمیم و ندانیم که مهم ترین مصلحت کشور در رسیدن به توافق با آمریکاست و اگر نتوانیم از این گردنه دشوار تاریخی عبور کنیم، ایران نابود می شود، عجیب است.
ظریف نه مسئول روزنامه های ایران است و نه در رفتارهایش هرگز حامی بسته شدن فضای فرهنگی بوده، همانطور که روحانی و خاتمی هم چنین نبودند.
دیروز وزیر خارجه عربستان تغییر کرد و سفیر آمریکا در عربستان به عنوان یکی از تندرو ترین سیاستمداران عربستان وزیر امور خارجه شد. اغلب اصولگرایان از این موضوع به عنوان یک رویکرد ضدایرانی نام برند و این هم پربیراه نیست. اما جواد ظریف به عنوان مسئول سیاست خارجی ایران، انتخاب وزیر جدید عربستان را تبریک گفت. چرا که او مسئول رسمی سیاست ایران است.
آقای جنتی به عنوان رئیس شورای نگهبان و یکی از پنج چهره اول قدرت در ایران از مرگ پادشاه عربستان اظهار خوشنودی کرد. این رفتار یک رفتار احمقانه و غیرمسئولانه است. مسئولان حکومتی نمی توانند و نباید تمایلات خود را بر مصالح کشور مقدم بدانند.
کار ظریف که در واقع بزرگترین اتفاق در سیاست ایران است، این است که مثل یک دیپلمات واقعی و مصلحت اندیش رفتار کند. ای کاش خبرنگار بی بی اس این سئوالات را از ظریف نپرسیده بود. ای کاش او می توانست بگوید که مسئله روزنامه نگاران به وزارت خارجه مربوط نیست، اما نه این “کاش”ها در واقعیت معنا دارد و نه ظریف جز این چه گفت چیزی می توانست بگوید.
یادمان نرود، ظریف وزیر خارجه ایران است و کارش به پایان رساندن بحران ۳۷ ساله سیاست خارجی ایران یا تنش زدایی از آن است. فشار آوردن به او غیرمسئولانه است.