احمدی نژاد، متشکریم!

نویسنده

ahmadinejad_mb.jpg

راشل تلشیر

تنها یک کلمه باقی مانده که به برگزار کنندگان کنفرانس انکار هولوکاست گفته نشده: متشکریم. متشکریم از اینکه به لطف شما، هولوکاست بار دیگر در صدر خبر رسانه های جهان قرار گرفت. رسانه هایی که معمولا از بی عدالتی های دیگر، ترس، بیماری و انواع وقایع وحشناک دیگر، اشباع شده است. متشکریم، چون به لطف شما اسرائیل بجای اینکه محکوم بشود، با توجه شرمسارانه دیگران مواجه شد و بجای تهدید های افترا آمیز، از حمایت کشورهای دیگر برخوردار شد. متشکریم، چراکه ما هم بعضی وقت ها به به دلسوزی و تفاهم نیازمندیم. متشکریم که به جهانیان یاد آور شدید که قربانی کننده بزرگ خاورمیانه، شصت سال پیش، که در مقیاسه با ابدیت ناچیز است، مردمانش قربانی های بی نوا، پناه جویان بی هویت و در هم شکسته ای بودند. از این هم متشکریم که به ما یاد آور شدید که ما چه کسانی هستیم و از کجا آمده ایم و چطور با گردش چرخ روزگار، گاهی در قعر بوده ایم و گاه در صدر، گاه حمله می کردیم و گاه مورد حمله قرار می گرفتیم.

یک تشکر مخصوص هم از این بابت که شما با خلاقیت و جسارتتان به رسانه ها این اجازه را دادید تا بار دیگر افکار عمومی را کمی تکان بدهند. ما - بازماندگان هولوکاست و فرزندان و نوه هایشان- هم به سهم خودمان دست به هر کاری زدیم تا خاطره هولوکاست زنده بماند: مراسم پشت سر هم، گفتن جوک های سطحی درباره اتاق گاز هیتلر، ساختن اپرایی درباره دختری که درچاه پنهان شده بود، نوشتن رمان درباره عشق های جوانی که در کمپ ها شکل گرفته بود، گفتن داستان های عاشقانه بین زندانیان یهودی و افسر های نازی، ساختن مجدد ترانه پارتیزان ها به سبک تکنو، فیلم بحث برانگیز روبرتو بنینی، همسرایی کودکان در نمایش های موزیکال، تشکیل گروه های جوانان که به اردوگاههای کار اجباری و اردوگاه های مرگ سفر می کنند، رژه به سوی زندگی که بازسازی دوباره رژه به سوی مرگ از آشویتس به بیرکنو است. ما تقدس و کفر را به هم درآمیختیم و چاشنی طنز تلخ را به آن اضافه کردیم، ما همه راه ها را امتحان کردیم. اما با وجود همه تلاشی که کردیم، هرگز نتوانستیم به میزان مراجعینی که یک کنفرانس انکار کننده هولوکاست برای ما فراهم کردند، برسیم.

کنفرانس تهران چین و چردک تصاویر کهنه یادبود هولوکاست را باز کرد. برای درس بازاریابی هم ممنونیم. ذهن یهودی ما، بعد از شصت سالی که از پایان جنگ می گذرد، هر راهی را رفته بود تا خاطره هولوکاست را در یاد ها زنده نگهدارد. اما ذات فاجعه علیه ما عمل می کرد و هرچه بیشتر از آن صحبت می کردیم، حساسیت کمتری ایجاد می کرد. سرانجام هیچ راهی باقی نماند و هولوکاست به گوشه انزوا رانده شد و مثل یک سنگ در اعماق گودال فراموشی فرو می رفت.

به همین دلیل است که یک تشکر مخصوص، در خور محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران، است، او با یک روش غیر معمول، چنین تصویر قدرتمندی ایجاد کرد و نشان داد که چطور می شود جنسی را که روز تاقچه مانده و تاریخ مصرف آن گذشته است، به یک ستاره تبدیل کرد.

“جنجال سازی” همان چیزی است که یک بازاریاب حرفه ای کار احمدی نژاد را که همان برگزار کردن کنفرانس انکار هولوکاست بود، ارزیابی می کند. جنجال سازی روشی است که درزمانی که مردم از تبلیغات و روابط عمومی خسته شده اند و آماده اند تا محصول دیگری را انتخاب کنند، بکار می رود. جنجال بسیاری از مواقع از سوی کسانی ایجاد می شود که ماهیتا ناسزا گویی می کنند تا کسانی که فریاد می کشند. محکوم کردن، افترا زدن و انکار بیشتر مواقع قدرتی دارد که تمجید کردن، ندارد. در زمان درماندگی، استخدام کردن افراد حرفه ای از بیرون، کاری معمول و توصیه شده است. آنها قادرند که در آن لحظه، مشکل را ریشه یابی کنند و راه حلی برایش پیدا کنند. نکاتی که از بیرون دیده می شوند، با آنچه در درون وجود دارد، متفاوت است. به همین دلیل نباید تعجب کرد که دمیده شدن روح تازه در رگ های چروک خورده هولوکاست، در تهران صورت می گیرد و نه در اورشلیم.

احمدی نژاد موفق به انجام دادن کاری شد که هیچ کس قبل از او قادر به انجام دادنش نبود: او رابطه ای بی واسطه و واضح در میان افکار عمومی جهان بین دولت اسرائیل و هولوکاست یهودیان اروپا برقرار کرد. این کار کوچکی نیست. حتی کسانی که با واژه هولوکاست آشنایی دارند هم الزاما نمی دانند که آن فصل از تاریخ بشریت، مرحله اصلی شکل گیری دولت اسرائیل بوده است.

حالا همه این را می دانند. این موضوع نه فقط برای تازه کردن ذهن مردم جهان بلکه برای ذهن خودمان هم درمورد حق حیات اسرائیل لازم است.

من هم به نوبه خودم می خواستم از طرف خودم و پدر و مادرم از احمدی نژاد تشکر کنم. دوم اینکه من چیزهایی را که از او آموختم فراموش نخواهم کرد: مادر من تمام جوانی اش را با رفتن از این اردوگاه به اردوگاه دیگر، هدر نداد؛ پدر و مادرو خواهرش در پونار لیتوانی به قتل نرسیدند؛ پدر من، از همان روزی که به گتوی لودز رفت تا آخرین روزی که به اردوگاه کار اجباری ساشنهاوزرفت، کار اجباری نکرد؛ مادرش در اتاق گاز شلمو کشته نشد. من هم این اتفاق ها را انکار می کنم. این اتفاقات هرگز نیافتاده اند.

منبع: هاآرتص، 19 دسامبر 2006