نیما دهقان متولد سال 1357 و دانش آموخته تئاتر از دانشگاه هنر است. او از کارگردان های گروه تئاتر تجربه است و تاکنون نمایش هایی همچون پرومته در زنجیر، لوله ودومتر در دومتر جنگ و… را روی صحنه برده است. نمایش کادنس کار تازه دهقان این روز ها در تئاتر شهر تهران روی صحنه رفته است.
کادنس
کارگردان : نیما دهقان. نویسنده: طلا معتضدی. موسیقی متن: فرشاد فزونی. طراح صحنه و لباس: منوچهر شجاع. بازیگران: فرزین صابونی، علیرضا محمدی، سینا رازانی و لیلی رشیدی.
داستان سرگردانی سه روح در جهان برزخ است. آنها در موقعیتی گرفتار آمده اند که می بایست مورد سئوال و جواب واقع شوند.
برزخ
نیما دهقان بر خلاف دیگر کارگردان های گروه تجربه یعنی کیومرث مرادی و مهرداد رایانی مخصوص در کارهایش کوشیده به عنوان گروه شان یعنی تجربه وفادار بماند و نمایش هایی که روی صحنه برده دارای بداعت هایی بوده است.
دهقان در کادنس بیشتر بار معنایی اجرای خود را مدیون فضاسازی هایی است که به همکاری طراح صحنه و لباسش منوچهر شجاع انجام داده است. نمایش داستان سه روح است که در موقعیتی لرزان به سر می برند. آنها با توجه به پس زمینه ذهنی مخاطب از عالم مرگ دارای جایگاهی متزلزل هستند و دهقان کوشیده با ایجاد سطحی کاذب در صحنه این موقعیت را به نمایش بگذارد.
از دیگر سو فضای نورپردازی پر کنتراست کار به او کمک کرده تا وهم انگیز بودن جغرافیای کار را بیشتر به رخ بکشد و در این راستا به موفقیت های بصری زیادی دست یافته است. فصل نخست نمایش صحنه آغازین نمایش، آنجا که شخصیتها پشت 9 ستون نورانی تو در توی صحنه سردرگم و وحشتزده خودشان را پنهان میکنند، و ترکیب این تصویر، با موسیقی و افکت شاید بهترین فصل نمایش است که پس از پایان کار در ذهن مخاطب ثبت میشود. این فصل مهمترین هدفی است که نمایش در پی ارائه و انتقال آن به مخاطبش است. سکون و خلائی که پس از به فعالیت واداشتن و تحریک هدفمند ذهن و تفکر مخاطب ایجاد میشود و اجازه میدهد تا آنچه ارائه شده در یک گوشه از ناخودآگاه ذهن به ثبت برسد و بایگانی شود.
کار در خلق تصاویری اکسپرسیونیستی که از وسایل تصویر سازی اینگونه نمایش هاست بهره کافی می برد. در این شکل تصویر سازی همه عناصر و اشیاء کارکردی ثانویه پیدا می کنند و در همین راستا تماشاگر می تواند فرای لایه ظاهری آنچه مبیبیند لایه دومی را نیز در ذهن خود متصور شود. نورهای پرکنتراست به تماشاگر این نمایش اجازه می دهد چندان واضح به چهره شخصیت ها نزدیک نشود و انها را در هاله ای از سیاهی و روشنی ببیند. این مسئله تصویر آنها را چند بعدی و لایه لایه می کند.
بازیگران نیز با پرهیز از بازی های اغراق شده می کوشند به تماشاگر این فرصت را بدهند تا در ذهن خود به تجزیه و تحلیل متن بپردازد و این فرآیند را درونی تر کند.
اما در کنار همه این ها جای یک نکته اصلی خالی به نظر می رسد. درام در این نمایش چندان پیش نمی رود. یعنی موقعیت های دراماتیکی که می تواند میان این شخصیت ها شکل بگیرد جای خود را به سردی داده است. می توان یک دلیل را در جنس فضای داستان جست و جو کرد اما در واقع چنین نیست و در همین فضا نیز کارگردان می توانسته درامی خون دار را بین شخصیت های نمایش جاری کند.
اصطلاح کادنس به معنای نقطه سکون در پایان یک عبارت ملودیک است و هم به گونهای از توالی آکوردها که حس پایانی- ناقص یا کامل- را ایجاد میکند اشاره دارد. انتخاب عنوان نمایش با توجه به این تعریف موسیقایی صورت گرفته است. چرا که کلیت نمایش نیز پیش از آنکه در پی به فکر واداشتن تماشاگرانش باشد قصد دارد آنها را تحت شرایطی کاملاً حسی قرار دهد. در واقع نمایش با تحریک احساسات و تحت فشار قرار دادن مخاطب توسط عناصری چون ترس، توهم و ذهنیسازی، بیش از هر چیزی در پی به اشتراک گذاشتن یک تجربه کاملاً ذهنی است. اما گهگاه فاصله هایی میان تماشاگر و کار برقرار می شود که به جای تشدید این ارتباط حسی نوعی سردی را به کلیت کار قالب می کند.
از آنجایی که در کلیت متن نمایش کادانس ما با موقعیتی متناقض رو به رو هستیم که این تناقض با بسط صحیح می توانست همان درام گمشده کار را موجب شود. اما پرداختن به فضاهای بصری کار را از ایجاد چند تابلوی زیبا فراتر نمی برد.
نیما دهقان در حالیکه بسیاری از پرچم داران تئاتر تجربی ابراز ناخرسندی از رواج چنین کارهایی می کنند سعی دارد مخاطب خود را نیز به فراموشی نسپارد و از بزرگترین دام تئاتر های تجربی رها شود. اما در نهایت این نمایش همچون کارهای گذشته اش قادر به برقراری این ارتباط نیست و با وجود همه تلاش ها در عرصه تصویر پردازی در این مهم چندان موفق به نظر نمی رسد.