چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره شعر یا شعرهائی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر ویادداشتی بر زندگی اش.

شمس لنگرودی شاعری است که از سال‌های دهۀ شصت تا‌کنون جزو چهره‌هایی به شمار می‌آید که شعر و ادبیات امروز فارسی از او بارور می‌شود و اعتبار می‌یابد، آغازگر این صفحه جدید هنر روز است.

shamslang1.jpg


1- شعرها

3 شعر تازه از شمس لنگرودی

یک

امروز

صبحانۀ من تو بودی

نان گرم و شیر عسل

روزنامه ها و خبر

صبحانۀ امروزم

برشی از تو بود.

سیرم از این جهان

اشتهای تو دارم.

دو

اگر اندکی پایین تر بود آسمان

مثل دیگر شاعران

آرزو نمی کردم که چیزی برآن بنویسم

می بریدم و

پیش بند پرنده هایش می کردم.

اگر این رودها ادامه نمی یافتند

به خیالشان ته دنیا را ببینند

بر ساحل نمی شنستم

( مثل پرنده ها، قایق ها)

و به شور ابد

نمی اندیشیدم،

تقطیرش می کردم

در قلمم می ریختم.

اگر این قدر ماه

جدی نبود

که طی هزاران سال

حتا یک قدم به سمت خانۀ من بردارد

بر می داشتم و

صافش می کردم روی میز

می نوشتم: چه ارزش دارد زندگی

که این همه چیز داشته باشی و بگذاری بمیری.

حیف

هیچ کدام شان مال ما نیست

و چه قدر دوستت دارم زندگی!

که همین فرصت کوتاه را، به علاوۀ او

به من هدیه کردی.

سه

لایه های پیاز است

روزهای من

لخته لخته و

مثل هم،

و در اختیار من نیست

سوز اشک،

تمام می شوند

روزها

و تو پیشم نیستی.

شمس لنگرودی “ملاح خیابان ها”

محمد شمس لنگرودی شاعر معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران است. وی در سال ۱۳۲۹ در لنگرود متولد شد و سرودن شعر را از دهه پنجاه آغاز کرد. نخستین دفتر شعرش رفتار تشنگی در 1355 منتشر شد، اما پس از انتشار مجموعه های “خاکستر و بانو” و “جشن ناپیدا” در اواسط دهه شصت به شهرت رسید. وی استاد دانشگاه و درس تاریخ هنر است، و به همراه حافظ موسوی و شهاب مقربین مدیر انتشارات آهنگ دیگر می‌باشد.

در حال حاضر دو کتاب وی در وزارت ارشاد در انتظار کسب مجوز نشر‌اند: “دست‌نوشته‌های گل میخک” حدود شش ماهی است که برای انتشار آماده است، اما شمس لنگرودی به‌خاطر مجوز نگرفتن بقیه‌ کارهایش و وضعیت فعلی نشر کتاب، هنوز آن‌را به‌دست چاپ نسپرده است. مجموعه‌ شعر “باغبان جهنم” او نیز به‌تازگی به چاپ دوم رسیده و برای اعلام وصول رفته است.

اما دو کتاب وی شامل گزیده‌ شعر‌ها و مجموعه‌ی گفت‌وگوها، دو ماهی است که به ‌ترتیب توسط نشر چشمه و انتشارات آهنگ دیگر، به وزارت ارشاد رفته و هنوز مجوز نگرفته‌اند.

گفت‌وگوهای شمس لنگرودی با عنوان “بازتاب زندگی ناتمام”، مجموعه‌ای از مصاحبه‌های منتشرشده‌ او از سال‌های انتشار مجله‌ گردون تا سال 83 است.

shamslang2.jpg


کتاب دیگر، گزیده‌ی شعرها - از “رفتار تشنگی” تا “باغبان جهنم” - به‌همراه مقدمه‌ای به‌قلم بهاءالدین مرشدی است. مرشدی همچنین مصاحبه مفصلی را با این شاعر انجام داده که هنوز عنوانی ندارد. این گفت‌وگو درباره‌ افکار و تاملات شمس لنگرودی درباره‌ شعر، زندگی و وضعیت ایران است.

این شاعر و پژوهشگر همچنین کتاب “انواع شعر نو در ایران” را هم در دست نگارش دارد که پس از ارایه‌ تعریفی از شعر، واژه‌ی نو و رابطه شعر نو و مدرنیته، انواع شعر نو فارسی شامل شعر نیمایی، شعر نوقدمایی، شعر حجم، موج نو و جیغ بنفش را بررسی می‌کند.

او پیش از این، مجموعه‌ چهارجلدی “تاریخ تحلیلی شعر نو” را منتشر کرده است و این روز‌ها دنبال فرصتی است تا رمانش – “همین جا بود زندگی” - را که مدت‌ها است به پایان رسیده، بازخوانی و بازپرداخت کند.

مجموعه‌های شعرهای “رفتار تشنگی”، “در مهتابی دنیا”، ‌”خاکستر و بانو”، “جشن ناپیدا”، “قصیده لبخند چاک‌چاک”، “نت‌هایی برای بلبل چویی”، “پنجاه و سه ترانه عاشقانه” و “باغبان جهنم” و رمان “رژه بر خاک پوک” از دیگر آثار منتشرشده‌ او هستند.

shamslang3.jpg


2- نگاه

لرزۀ دقیقۀموعود

سامان ح. اصفهانی

بدان‌که هرچه تو آن را بشناسی، شناخت ودانش تو او را آن باشد که صورتی از آنِ او در تو حاصل شود، زیرا که تو چیزی بدانی که ندانسته‌ای.

(پرتو‌نامه، فصل اول، شهاب‌الدین یحیی سهروردی)

شمس لنگرودی شاعری است که از سال‌های دهۀ شصت تا‌کنون جزو چهره‌هایی به شمار می‌آید که شعر و ادبیات امروز فارسی از او بارور می‌شود و اعتبار می‌یابد. گذشته از این وی در طول چند سال اخیر در زمرۀ یکی از کسانی است که به عنوان چهره‌ای فراتر از مرزهای کشور هم شناخته و تثبیت شده است. این دفتر نهمین کتاب شعر شمس است که گفتنی است همراه با دو دفتر قبلی شاعر یعنی پنجاه‌وسه ترانه و باغبان جهنم از سوی نشر آهنگ دیگر منتشر شده است.

قبل از پرداختن به این دفتر اگر به سراغ دیگر آثار شاعر (خصوصا دو دفتر مؤخر ) رفته باشیم، در می‌یابیم که “ملاح خیابان‌ها”، ‌یک تجربه‌ی آنی و نامنتظره نبوده بلکه روندی است که به تدریج شکل گرفته و این حرکت ریشه در تجربیات پیشین شاعر دارد.

خود شاعر درجایی گفته است: “مهم نیست که چه چیزی را از جای دیگری گرفته باشیم، بلکه مهم این است که چقدر درونی‌اش کرده باشیم.” فکر، تغییر می‌کند امّا تا درونی شدن فکر راهِ زیادی وجود دارد. و روندی که در ملّاح خیابان‌ها و چند دفتر قبل مشاهده می‌شود مبیّن این است که هر ظرفیت و امکان تازه‌ای که به شعرهای شمس لنگرودی اضافه می‌شود لازمه‌اش ضرورتی است که در ابتدا برای خود شاعر پیش آمده و درونی شده است، نه اینکه از روی سرسپردی به تئوری یا نگره‌ی تازه‌واردی در هنر، که امروز همه می‌دانیم این ذهنیت همیشه قاتل هنر بوده است.

شوند (دلیل) بنیادیِ توفیق “پنجاه وسه ترانه عاشقانه” و “باغبان جهنم” و… پس از چند دهه شاعری در تأکید و پایداری شمس از دهه‌های قبل بر همین باور بوده است. و اکنون بنا به شَوَندهایی که به آنها اشاره شد، می‌توان پیش‌بینی کرد که «ملّاح خیابان‌ها» هم از چنین توفیقی برخوردار شود. در مقایسه با دفترهای قبلی در ملّاح خیابان‌ها، شاعر بیشتر از همیشه دغدغه‌ی زیستن یا بهتر بگویم دغدغه‌ی تعریفی برای زیستن دارد که این می‌تواند متعالی‌ترین دغدغه‌ی هر شاعری در زندگی‌اش باشد. به همین شَوَند، شاعر درگیری بسیاری با خود واژه‌ی زندگی دارد و به نظر می‌رسد بسامد بالای چنین واژه‌ای در این دفتر، کاملاً این گرایش را اثبات می‌کند.

از نخستین شعر این دفتر، شاعر به صراحت تکلیف خودش را با زندگی مشخص می¬کند که البته در شعرهای دیگر هم نمود دارد:

و آنچه که زیبا نیست زندگی نیست

روزگار ماست. (شعر 1، ص11)

یا :

به نام آنکه تو را زیباتر می‌کنند

چه زشتی‌ها که نکردند زندگی. (شعر 27، ص 56)

یا:

از آنچه که رنج می‌بریم

زندگی نیست

زندگان‌اند. (شعر 27، ص 55)

و به همین شَوَند ساده است که کفِ ناکامی‌ها، ناراستی‌ها وتاریکی‌ها ناپدیداست.

در روزگار ما، در جامعۀ ما، کسانی که بر تعهد به درک شاعرانه از هستی پایداری می‌کنند، به خاطر همین گناه محکوم هستند که تنها و تنها خودشان پشتیبان یکدیگرباشند، تنها خودشان یکدیگر را درک کنند. چون نه مانند روزگاران گذشته خبری از لطف و عنایت حاکمان است، نه دراویش خانقاه و نه مردم کوچه و بازار. پس تنها گزیر برای شاعر این است که مَنشی این‌چنین را برای ادامه دادن انتخاب کند:

ما نیلوفر مرداب این جهانیم

و به نیلوفر بودن خود شادمانیم

سقفی دارد شادکامی. (شعر 1، ص 11)

نیلوفری که با خود همان معنای نمادین همیشگی‌اش را دارد، کارکرد نمادین دیگری هم پیدا می‌کند، برای شاعر مظهر آنهایی می‌شود که جز خودشان پناه و همدل دیگری در این مرداب ندارند و باید فقط به نیلوفر بودن خود شادمان باشند. رگه‌هایی از این ذهنیت را در شعرهای 48 و 49 دفتر «باغبان جهنم» هم می‌توان پیدا کرد.

اما رفته‌رفته می‌بینیم که شاعر به معانی متفاوت و متناقض دیگری هم از زندگی می‌رسد:

شوخی کودکانه‌ای بود زندگی

که بزرگ شده است و از کف‌مان رفته است.. (شعر2، ص16)

و در تمثیلی طنزآمیز می‌گوید:

چه سعادت شیرینی است زندگی

اگر آدمی از حیرت به زباله‌ای برنمی‌گشت. (شعر 33، ص 66)

و زندگی در جایی دیگر، در تقابل با معشوق معنی دیگری پیدا می‌کند:

چه بود زندگی

تو اگر نبودی:

خلبانی

که بین آسمان وزمین همه چیز از یادش رفته است… (شعر19ص43)

یا:

نابینای توام

نزدیک‌تر بیا

فقط به خط بریل می‌توانم که تو را بخوانم

نزدیک‌تر بیا

که معنی زندگی را بدانم.

و گاهی در تقابل با مرگ:

جز مرگ

هیچ چیز جهان جاودان نیست

و ارزش زندگی در همین است عشق من! (شعر26، ص86)

و حتی در جایی:

زندگی

با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد. (شعر20، ص45)

و بسیاری موارد دیگر که در این مقال، مجال پرداختن به آن نیست.

گذشته از مفهوم زندگی، دیگر مواردی را که می‌توان با استناد به آنها مهر تأییدی بر نگاه منحصر به فرد شمس زد، نوع استفاده و برخورد وی با دیگر مفاهیم کلّی است که بشر از ابتدا با آنها درگیر بوده، این مفاهیم اگرچه در “ملّاح خیابان‌ها” بسامد کمتری نسبت به «زندگی» دارند، ولی بارها از سوی تمامی شاعران جهان مورد تعریف قرار گرفته‌اند، و شمس لنگرودی هم مانند هر شاعر بزرگی توانسته است به تعاریف خاصّ خودش از آن مفاهیم برسد:

عشق

بخاری هیزمی در اتاقی است

که چهار دیوارش از یخ است.

امید

کلاه کشی در سرماست.

آرزو

جیرة سگهای شکاری

که از آب سیاه بگذرند. (شعر 27، ص 57)

نوع نگاه و چگونگی انعکاس آن در زبان سبب شده تا عناصری که بارها در شعر شاعران فارسی مورد استفاده قرار گرفته و جنبه‌ی سنت یافته‌اند، کارکرد تازه‌ای پیدا کنند و جلوه‌ای چشمگیر یابند. واژه‌هایی مانند “اشک” و “شمع” که از دلِ سنت‌ِ ادبی ما کنده شده‌اند، وقتی به درونِ متنِ راوی‌یی چون شمس نقل مکان می‌کنند، تبدیل به تشبیهی بدیع می‌شوند:

وقتی که در اشکم، چون شمعی فرو می‌رفتم و

مومیایی شده

خاموش می‌شدم، … (شعر 11، ص28)

وقتی با نگاهی عمیق به دنبال شفاف کردن اسم‌ها و زدودن ابهام اشیا در زندگی باشی، تا بتوانی ذره‌ای از پیچیدگی‌ جهان را بشناسی و بازتاب دهی، دیگر هیچ نیازی نداری که با سر در آوردن از لباس‌های مُد روز فلسفی، ظاهرِ شعر خود را بزک کنی و بدین‌گونه مخاطب را مرعوب؛ این‌گونه است که “شعرت از فرطِ سادگی دشوار خواهد بود”.

همان‌طور که در ابتدای مطلبم گفتم هر ظرفیت و امکانی که به شعرهای شمس اضافه شده است، خبر از ضرورتی می‌دهد که در ابتدا برای خود شاعر به وجود آمده و بعد درونی شده است. از “نت‌هایی برای بلبل چوبی” به این طرف‌، اضافه شدن سه نوع روحیه را در فضای عاطفی و محتوایی شعرهای شمس می‌بینیم هرچقدر که پیشتر رفته‌ایم، شعرهای وی هاله‌ی بیشتری از شورانگیزی و طنّازی باکلمات را باخود داراست که طنّازی‌های وی با مقوله‌هایی چون مذهب، سیاست، جنگ، هنر و غیره توأم با نوعی عصبیت بوده است امّا نکتة جالب در ملّاح خیابان‌ها در تقابل با باغبان جهنم و… تعدیل شدن برخوردهای عصبی شمس است با امور مختلف که البته زمینه‌هایی از آن را در باغبان جهنم دیده‌ایم.

اگر شمس در باغبان جهنم، دغدغه‌ی این پرسش توأم با پاسخ را دارد که:

چرا همگان را نبخشم/ چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را / من که فراموش خواهم کرد / نشانی خانه‌ام/ چهره‌ی کودکم / تلفظِ نامم را از دهانت… اکنون در ملاح خیابان‌ها این‌گونه می‌بیند:

آرام باش عزیز من آرام باش/ حکایت دریاست زندگی /گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشحِ شادمانه / گاهی هم فرو می‌رویم، چشمهایمان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است، / آرام باش عزیز من/ آرام باش.(شعر 4، ص 18)

یا از مقاومت و ایستادنی این‌گونه سخن می‌گوید:

شکیبایی موج را

پشت سدّ ترک خورده

تو به من هدیه کردی (شعر 14، ص 35)

راهی که شمس برای زیستن در این “دامچالة تلخ” پیشنهاد می¬کند این چنین راهی است، انگار باید تمام اعتراض‌ها و افسردگی‌های لبخندهای چاک‌چاک و جشن‌های ناپیدا و بلبل‌های چوبی در شورانگیزی تغزل‌های پنجاه و سه ترانه و عصبیت‌‌ها و طنّازی‌های باغبان جهنم حل می‌شدند تا روحیه‌ای اینچنین در ملّاح خیابان‌ها پدید بیاید، روحیه‌ای که به نوعی عرفان شرقی نزدیک است، شاعر انگار به این باور رسیده است با درک تضادها و از میان بردن آنها و با انعطاف فکر و حس می‌توان پناهگاهی ایمن‌تر برای لایه‌های لطیف روح پیدا کرد و در حوالی حیاتی عاشقانه باقی ماند که این حیات سبب می‌شود ترس و تنهایی کمتری را احساس کنیم. “تنهایی‌هایی که خیلی هم می‌توانند عمیق باشند، مثل صورت مردگان”(شعر 20، ص 45)

در روزگاری که عصر ناهمخوانی‌های هولناک محیط با انسانی است که می‌خواهد همواره طنینی از بدویت ناب بشر را با خود داشته باشد، و می‌بیند که خیلی از امور بر سر جای خودشان نیستند، مانند نام همین مجموعه، در این روزگار حضور عشق تنها در صورتی می‌تواند یأس‌آمیز و دلواپس‌کننده نباشد که جنبة نوعی پناه را داشته باشد، شمس با کمک این پناهگاه سعی دارد که لحظه‌های امروزش را زنده نگه دارد تا وقتی که فردا از راه رسید و سهم زیستن کمتر شد، به امروز به عنوان حافظه‌ای زنده بنگرد که رشد و ادامه یافته است نه به عنوان خاطره‌ای حسرت‌بار که تنها یادمانی نوستالژیک برایش به ارمغان آورده است:

نجاتم بده آفتاب من! / که پیشاپیشم راه می‌روی / و تقدیر مرا می‌پاشی/ دستم را بگیر / تا چون سایه، کنارت/ لنگان لنگان / به خانة اوّلم بازگردم. (شعر 7، ص22)

… یادهای تو بارانی سرکش است، / که به اشتیاق دهانم مست می‌کند / و سر / به شیشة آسمان می کوبد، / صبحی ژاله بار است / که می‌بارد بر من / بیدارم می‌کند/ و آفتاب/ چشم گشوده به من/ صبح به خیر می‌گوید. (شعر 16، ص 39-38)

محبوب من! / چه جهان پریشانی/ می‌بینی! / دریا که غذای بیابان‌هاست / دوردست و / میان درختانش جای داده‌اند/ آفتاب قطب/ در آسمان تفته‌ی آفریقا می‌سوزد، / ومرا جایی خلق کرده‌اند / که شگفت‌زده باید پاهایی را ببینم / که به یک‌ سویی می‌دوند / و به نقطة دیگر می‌رسند… (شعر 34، ص 67)

شاعری که در باغبان جهنم ثابت کرده بود حضور هیچ اسطوره‌ای یا… را با معانی و تداعی‌های معمولش به رسمیت نمی‌شناسد، اکنون در ملّاح خیابان‌ها بیشتر این رویکرد را نسبت به عناصر و شخصیت‌هایی دارد که بعدها جنبه‌ی نوعی استعاره‌ی اساطیری را یافته‌اند و تنها اینها هستند که ضربه‌شستی از طنّازی‌های شمس را بار دیگر می‌چشند:

آفتاب / با پای شکسته / بر پلّة بیمارستان دراز کشیده و / بچه‌ها با نورش بازی می‌کنند، …. ( شعر 45، ص 83)

یا:

قاطر دن‌کیشوت / مایة رشک رخش است./ می‌گویی مثل گذشته‌ها سرودی بنویسم./ رستم در جلیقه‌ی خدمتکاران/ مشتریان جدید را می‌خنداند و سرگرم ‌می‌کند…. ( شعر 45، ‌ص 84)

امّا اگر پدیده‌هایی چون سیمرغ، جبرئیل و.. که از ابتدا ویژگی‌هایی کاملاً اساطیری داشته‌اند در شعرش حضور یابند، چنین رویکرد‌های آشنایی بسیار کمرنگ‌تر جلوه می‌کنند و همچنین مواردی که تنها رگه‌هایی از نگرش‌های اساطیری در شعرهایش وجود داشته باشند:

فکر‌ می‌کنی که جهانی را آب برده است/ اخمت را باز کن./ و به آواز پرندگان گوش ده!/ و بگو آب روشنایی است / اشک‌های خدا روشنایی است/ ویرانی خانه‌ها روشنایی است…(شعر64، ص82)

یا آنجا که می‌سراید:

ای ماده شیر شاعر/ اشکت را دیده‌ام/که قاطی آب‌ها جرقه‌زنان دور می‌شود/ ققنوسی تو/ ققنوس آب، / و مه خاکستر بال‌های توست/صبحانه‌ات تگرگ است/ و برشی نور یشم./ تو خواهر مایی دریا ! بیرون آفتاب و / درون / دغدغه‌ها، رنج‌ها… (شعر54ص103)

حال با کمی تغییر زاویه وقتی که روی زیبایی‌شناسی شعر‌های این دفتر متمرکز می‌شویم، درمی‌یابیم که شاعر به عموم مکانیسم‌های سهل وممتنع‌سازندۀ شعر دست‌یافته است. و یکی از موارد واضح آن ترکیب بسامان عبارت‌های انتزاعی و تصویری در شیوۀ بیان شاعراست، که سبب گردیده بین بافت واژگان تناسب و توازن چشم‌نوازی برقرار شود و پیامد آن فضاهای ایجاد شده هم از چنین ویژگی برخوردار شوند. به همین شَوَند (دلیل)، مخاطب بارها پس از خواندن شعرها دچار ملال نخواهد شد.

شمس لنگرودی از معدود شاعرانی است در این روزگار، که بی‌هیچ احتیاطی شعرش را با جملة «دوستت دارم» که مستعمل و تک‌معنایی است، آغاز می‌کند بی‌آنکه در پایان و در روند شعر به شعار یا ابتذالی گرفتار شود و همین عبارت ساده به عمق و پیشبرد شعرهایش کمک شایانی کرده است:

دوستت دارم

و عشقِ تو از نامم می‌تراود

مثلِ شیرة تک درختی مجروح

در حیاط زیارتگاهی. (شعر 8، ص 23)

می‌بینیم که چگونه عبارت‌های سازندة شعر، در زنجیره‌ای هماهنگ، یکدیگر را کامل می¬کنند. این تکنیک در بیشتر شعرهای ملّاح خیابان‌ها وجود دارد که گاه به عنوان ورودیِ و گاه به مثابة پاساژی برای اتصّال بندها و پیشبرد ساختاری شعر از طریق التزام معنایی عمل میکند:

زنده باد بالِ خدا/ که فرو می‌افتد / و درست روی شانة من می‌نشیند، / زنده باد!/ زنده باد آفتاب سحر/ که سرش را می‌چرخاند، پیدایت می‌کند/ و تلألو اوّلش را برای تو پست می‌کند، / زنده باد!/ زنده باد دفتر مشق من/ که بین این همه کاغذ فقط برای تو شعر جذب می‌کند/ زنده باد! (شعر 41، ص 78)

شمس لنگرودی، که روزگاری هر چیزی را در شعر به تصویری صرفاً سوررئالیستی و مجذوب‌کننده ترجیح می‌داد، امروز دیگر هر ظرفیت و در کل هر امکانی را در خدمت بیانی سهل و ممتنع قرار می‌دهد، گسترش تصاویر، گاه با ایجاد تصاویر متکثر و بی‌انتها، که بر مبنای تشبیهاتی عموماً حسی به حسی یا عقلی به حسی شکل گرفته‌اند، از فیلتر چنین بیانی به تمرکز می‌رسند:

سکوتِ تو/ خشکرودی تفته است/ نهالِ مرا مسوزان/ طپانچة بی‌گلوله‌ای که به من داده‌ای/ شکار گرازان کنم، / دیواری بی در است، خیابانی بی‌پلاک است، / زورق‌بانی کاغذین/ومن/ مسافر ناآشنا/ بی پارو/ سکوت تو/ چاقویی زنگ‌خورده است/ که به ارّه کردن ریشه‌های من می‌گماری/ از پایم میفکن/ اجاق چه کس، به هیزم من روشن می‌شود. (شعر 23، ص49- 48)

همان‌طور که می‌بینیم تمام تصاویر از واژة منتزعی چون “سکوت” متکثر می‌شوند و در یک همگرایی درونی و حسّی، دوباره از طریق همان واژه به وحدت می‌رسند.

شاعر کاملاً به این مسئله اشراف دارد که از هر کلمه چه نیرویی را می‌تواند به ذهن القا کند تا خیال را به تولید تصویر برانگیزد و با این کار به فعّال کردنِ مخاطب در حیطة تأویل کمک بیشتری کند نه اینکه همه چیز را به شکلی خودپسندانه به گردن مخاطب بیاندازد:

روز

با کلمات روشن حرف می‌زند

عصر

با کلمات مبهم

شب

سخنی نمی‌گوید

حکم می‌کند. (شعر 26، ص 53)

فعلی را که شب انجام می‌دهد، با آن هالة معنایی که همراه خود دارد، در خدمت تکمیل شدن تصویری است که از ابتدای شعر و توسط عناصر آن درحال شکل‌گیری است. و در نهایت به ایجاد کنشی‌ عاطفی و ضربه‌ای مؤثر منجر می‌شود.

اوجِ دخالت خلاقانة بیان ساده اما تصویریِ شمس، در مواردی است که انسان‌وارگی اشیاء، اندیشة تصویری و پیش‌برندة شعر را می‌سازند، و اوجِ آن را می‌توان در شعرهای درخشان این دفتر یافت، به ویژه دیالوگی با پابلو نرودا ( شعر 53، ص 95) و نیز شعر یگانة «دریا» - که کلکسیونی از نگاره‌های درخشان است- و این ظرفیت را داراست که یکی از به یاد ماندنی‌ترین شعرهای شمس لنگرودی باشد ( شعر 54، ص 98).

این ویژگی شعر شمس (سهل و ممتنع) از جنبه‌های بیشتری قابل بررسی است که آن را به فرصت دیگری موکول می‌کنم.

آخرین نکته‌ای - که فکر می‌کنم گفتنش خالی از فایده نیست- رفتارهای شاعر را در شعرهای کوتاهش در برمی‌گیرد.(البته اگر بتوانیم برای شعر کوتاهی و بلندی قائل شویم.) به نسبت باغبان جهنم، که شعرهای کوتاهش از طریق ایجاد ضربه‌های غافلگیرکننده مثل آواری بر سر مخاطب خراب می‌شد و بر ذهن می‌نشست، عموم شعرهای کوتاه در ملاح خیابان‌ها از چنین ویژگی برخوردار نیستند و برخی از آنها حتی تکرار همان ساخت سپیدک‌های باغبان جهنم هستند منتها به دلیل تکرار دوباره و آشنا بودن مخاطب، به نظر فاقد آن تأثیر گذاری گذشته هستند:

باز گشته‌ام از سفر

سفر از من

باز نمی‌گردد. (باغبان جهنم، شعر 16، ص 26)

می‌خواستم جهان را به قوارة رویاهایم در آرم

رویاهایم به قوارة دنیا در آمد. ( ملاح خیابان‌ها، شعر 47، ص 87)

که به نوعی ساخت آن، شکل امروزی صنعت عکس یا طرد در ادبیات سنتی ماست.

در ملاح خیابان‌ها، غافلگیری‌ در معنای باغبان جهنم بیشتر در شعرهای بلند این دفتر ایجاد می‌شود، که از طریق تغییر حال و هوای فکری و حسّی شاعر در پایان هر بند شعر در هاله‌ای معنایی- تصویری پدید می‌آید.

در پایان گفتنی است که این دفتر شعر می‌تواند به مانند چند دفتر اخیر شمس لنگرودی مبیّن شعری باشد سرشار از مفاهیم عمیق انسانی با بیانی سهل وممتنع اما منحصر به فرد که توانسته هم به میان مردم و هم به میان روشنفکران راه پیدا کند. ملاح خیابان‌ها اثری است که در روزگار تیراژهای هزارتایی، می‌تواند در عرصة شعر دوست و دشمن را با یکدیگر آشتی دهد.

3- در باره شاعر

شمس لنگرودی “ملاح خیابان ها”

محمد شمس لنگرودی شاعر معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران است. وی در سال ۱۳۲۹ در لنگرود متولد شد و سرودن شعر را از دهه پنجاه آغاز کرد. نخستین دفتر شعرش رفتار تشنگی در 1355 منتشر شد، اما پس از انتشار مجموعه های “خاکستر و بانو” و “جشن ناپیدا” در اواسط دهه شصت به شهرت رسید. وی استاد دانشگاه و درس تاریخ هنر است، و به همراه حافظ موسوی و شهاب مقربین مدیر انتشارات آهنگ دیگر می‌باشد.

در حال حاضر دو کتاب وی در وزارت ارشاد در انتظار کسب مجوز نشر‌اند: «دست‌نوشته‌های گل میخک» حدود شش ماهی است که برای انتشار آماده است، اما شمس لنگرودی به‌خاطر مجوز نگرفتن بقیه‌ کارهایش و وضعیت فعلی نشر کتاب، هنوز آن‌را به‌دست چاپ نسپرده است.مجموعه‌ شعر « باغبان جهنم» او نیز به‌تازگی به چاپ دوم رسیده و برای اعلام وصول رفته است.

اما دو کتاب وی شامل گزیده‌ شعر‌ها و مجموعه‌ی گفت‌وگوها، دو ماهی است که به ‌ترتیب توسط نشر چشمه و انتشارات آهنگ دیگر، به وزارت ارشاد رفته و هنوز مجوز نگرفته‌اند.

گفت‌وگوهای شمس لنگرودی با عنوان “بازتاب زندگی ناتمام”، مجموعه‌ای از مصاحبه‌های منتشرشده‌ او از سال‌های انتشار مجله‌ گردون تا سال 83 است.

shamslang2.jpg


کتاب دیگر، گزیده‌ی شعرها - از “رفتار تشنگیگ تا “باغبان جهنم” - به‌همراه مقدمه‌ای به‌قلم بهاءالدین مرشدی است. مرشدی همچنین مصاحبه مفصلی را با این شاعر انجام داده که هنوز عنوانی ندارد. این گفت‌وگو درباره‌ افکار و تاملات شمس لنگرودی درباره‌ شعر، زندگی و وضعیت ایران است.

این شاعر و پژوهشگر همچنین کتاب “انواع شعر نو در ایران” را هم در دست نگارش دارد که پس از ارایه‌ تعریفی از شعر، واژه‌ی نو و رابطه شعر نو و مدرنیته، انواع شعر نو فارسی شامل شعر نیمایی، شعر نوقدمایی، شعر حجم، موج نو و جیغ بنفش را بررسی می‌کند.

او پیش از این، مجموعه‌ چهارجلدی “تاریخ تحلیلی شعر نو” را منتشر کرده است و این روز‌ها دنبال فرصتی است تا رمانش – “همین جا بود زندگی” - را که مدت‌ها است به پایان رسیده، بازخوانی و بازپرداخت کند.

مجموعه‌های شعرهای “رفتار تشنگی”، “در مهتابی دنیا”، ‌”خاکستر و بانو”، “جشن ناپیدا”، “قصیده لبخند چاک‌چاک”، “نت‌هایی برای بلبل چویی”، “پنجاه و سه ترانه عاشقانه” و “باغبان جهنم” و رمان “رژه بر خاک پوک” از دیگر آثار منتشرشده‌ او هستند.