تحریم و توهم پیروزی!

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

اگر به بیانیه ها، مصاحبه ها، و مجموعه انتشارات احزاب و نیروهای اپوزیسیون بعد از انتخابات مجلس هشتم، به ویژه ‏در خارج از کشور نگاه کنیم، می بینم که پایین بودن نسبی مشارکت مردم در انتخابات را، با شعفی اعلام کرده اند، که ‏گویا این موفقیتی بوده است حاصل سیاستگذاری آنها. عبارات و واژگانی هم هستند که به این معنا کمک می کنند، از این ‏قبیل که “همانطور که ما پیش بینی کرده بودیم” یا “همانگونه که انتظار می رفت”…..‏

و البته این هیچ اشکالی ندارد و شاید خوب هم باشد که بر مبنای معلومات و داده هایی، وقوع امری را پیش بینی کرد. ‏اما مشکل اینجاست که این دوستان که همگی سیاست ورز و همگی مبارزان راه آزادی و عدالت هستند، با اعلام این ‏وضعیت متأثر کننده، در واقع به نوعی به خود تبریک گفته و از تحریم کنندگان تقدیر کرده اند. این است که پرسش ‏ایجاد می کند؛ کار تحلیل و تفسیر را دشوار و شناخت ناظر را از اپوزیسیون ایرانی مخدوش می کند و ایضاً آینده ما ‏مردم را به ابهام می سپارد.‏

اصلاً اگر کسی خارج از آشنایی های ویژه ما به ارزیابی این واکنش ها بنشیند، تردیدی نمی کند که پیروزی بزرگی ‏نصیب ملت ایران، و به تبع ِ آن نصیب نیروهای مدافع مردم شده است.‏

و این در حالی است که کسی شک ندارد ـ و نداشت ـ که حاصل این عدم مشارکت، ورود نیروهای بیشتری از محافظه ‏کاران و البته تعداد کمتری از نیروهای هوادار تحول و اصلاحات است. و باز چیزی که اینجا فهم را دشوارتر می کند، ‏این است که آنها نیز این مطلب را می دانسته اند. دیده بودند و شک هم نداشتند که آن نیرویی که می تواند تحت تأثیر ‏تبلیغات تحریم قرار بگیرد، دقیقاً همان نیرویی است که اگر شرکت کند به مخالفان محافظه کاران رأی می دهد. ‏

و حتا تجربه کرده بودند که حضور وسیع این گروه ها، حتا امکان تقلب در نتایج آرا را نیز محدود می کند و می تواند ‏حتا تلاش برای آن را نیز عقیم بگذارد. این را در چالش با نیروهایی، در داخل و خارج می گویم که دوست دارند ‏روی این عامل تقلب خیلی مانور کنند. والا من به تبع درک و شناختم و آنچه از جامعه خودم دیده ام، سهم تقلب را در ‏پیروزی محافظه کاران، بسیار ناچیز تر می بینم از عدم حضور گسترده مردم.‏

استدلال این مسئله هم به گمانم بسیار روشن است. چند پرسش بیشتر در مقابل ما نیست.‏

پیروزی بزرگتر در انتخابات از آن کیست؟

شرکت کنندگان در انتخابات چه طیف هایی بودند؟ ‏

تحریمیون از کدام سمت بودند؟ ‏

تنها و تنها پاسخ به این سه پرسش روشن می کند که سهم تقلب، و اصلاً نیاز به تقلب، در چه میزان و محدوده ای بوده ‏است. از آن گروهی که در وسعت نزدیک به تمام خود در انتخابات شرکت کردند، توقع بود که اکثریت کرسی ها را چه ‏کسانی اشغال کنند؟ بازنده ها در این عرصه باید چه کسانی می بودند؟ ‏

قصد من نفی اینکه تقلب می شود اصلاً نیست. بحث این است که کارساز چیست و تعیین کننده کدام است. البته که بعد از ‏هر انتخاباتی در کشورهایی نظیر میهن ما، بحث تقلب هست و صحیح هم هست. قبل از این هم چندین بار نوشته ام که ‏در کنکور دانشگاهها هم در ایران تقلب صورت می گیرد. اما چه کسی به خود اجازه می دهد که حضور دانشجویان ‏ایرانی در دانشگاهها را بی اعتبار و حاصل تقلب بداند؟‏

هنوز آقای کروبی از خواب بیموقعی حرف می زند که ناگهان رتبه آقای احمدی نژاد را بالاتر از او کشید! می تواند ‏راست باشد. در کشور ما می تواند این اتفاق بیافتد. اما در قبال چند هزار یا چند میلیون رأی؟

راه مقابله با مخفی کردن، یا حیف و میل کردن آرای مردم چیست؟ در خانه نشستن آنان؟ از زمانی که این ایده به جامعه ‏ما تزریق شد، چه نتایجی به دست آمد؟ تحلیل و تفسیر نمی خواهد و دشوار نیست فهم این نتایج. راست در مقابل چشم و ‏عقل ما اتفاق افتاده و به کرات. ‏

از دوم خرداد به بعد، بخشی از نیرویی که یکپارچه هم نبود؛ در خارج و داخل و چپ و راست حضور داشت و به گفته ‏خودش غافلگیر شده بود، در بی صبری برای جبران این غافلگیری خود، مشغول شمردن و برجسته کردن خطاهای ریز ‏و درشت اصلاح طلبان و کاستن از آرای آنان بود. وقتی که فاکت ها به اندازه کافی جمع شد، وقتی معلوم شد که اصلاح ‏طلبان موفقیت چندانی نداشتند، که جسارت کافی نداشتند، به مردم گفتند که در خانه بنشینید. مردم بنشینند تا کسانی به ‏میدان بیایند که نه تنها مطالبات آنها را نمی دهند بلکه نمی خواهند که بدهند؛ بلکه در مقابله با آن مطالبات هستند. ‏

توجه داشته باشیم که این دکترین را، کسانی تدوین کرده و رهایش نمی کنند، که هنوز گناه شکست نهضت ملی را فراتر ‏از هر تحلیل تاریخی اجتماعی، بر گرده حزب توده ایران می گذارند. کسانی که تمام تاریخ شان، رنجهایی که برده و می ‏برند، تجسم دهه ها شکست است، اما هنوز و به درستی به آینده امیدوارند. این معمای همه مجهولی را کسی هنوز ‏نتوانسته است پاسخ بگوید که عدم مشارکت مردم، یعنی بی اعتنایی شان به انتخابات و باز گذاشتن دست مستبدان و جاده ‏را برای ایشان هموارتر کردن، چه حاصلی دارد برای کسانی که، از دست همین استبداد، وطن را نیز به ناچار وانهاده و ‏خارج از دایره ایستاده اند. نتیجه مستقیم عدم مشارکت ناراضیان مگر پیروزی محافظه کاران نیست؟ این نتیجه بد که هر ‏جامعه و جمعیت آزادیخواهی را متأسف می کند، چرا اینجا با استقبال رو به رو می شود و نوعی تشکر از مردمی که ‏مجلس را و یا مثلاً دولت را به محافظه کاران سپرده اند؟ من از تکرار این پرسش قبل و بعد از هر انتخاباتی، خسته ‏نخواهم شد که آن مردمی که رأی نمی دهند، چکار می کنند؟‏

والبته اگر موفق شویم که تئوریسین های تحریم را مخاطب قرار دهیم، ناگهان از شعارهای سازنده شان به زیر می آیند ‏و قصه را دیگر می کنند که:‏

‏ مردم خودشان تشخیص دادند. مردم خودشان به این نتیجه رسیدند. پربیراه هم نمی گویند. لازم هم نیست که مردم ‏مستقیماً از رهنمود فلان و بهمان نیروی اپوزیسیون فرمان ببرند. اصلاً مردم کی هستند؟ اپوزیسیون کیست؟ روانشناسی ‏عامه مردم یک جامعه، تفاوت زمین تا آسمان که ندارد با روشنفکران و متفکرانش. ‏

تفاوت ما مردم، با پیشتازان مان، قاعدتاً و منطقاً باید تفاوت مردم جوامع دیگر باشد با متفکران شان.‏

عامه مردم ما همان تفاوتی را با مردم جوامع توسعه یافته دارند، که متفکران جامعه ما با متفکران این جوامع. ‏روشنفکران هر جامعه، مردم آن جامعه را به قدر توان خود هدایت می کنند در حالی که خود برکشیده همان جامعه ‏هستند. بحث را از بیراهه شدن نگاهدارم. این طبع تاریخی ما ملت است. هیچ یا همه! تسلیم تا به جان آمدن و سپس ‏طغیان! در طغیان آیا عقل است که راه می گشاید یا احساس؟ در سیاست عقل است که بکار می آید یا احساس؟ احساس ‏که بگو غرور باشد یا تعصب یا افتخار و یا مهیج تر از همه، قهر! این تعریف سخت و خشک را از آن جهت می آورم ‏که بدبختانه هنوز کسانی در میان ما هستند که مایلند مردم همان راهی را که در تسلیم و بی اعتنایی با رژیم گذشته تا ‏انقلاب بهمن طی کردند، باردیگر از سر بگیرند. همان روندی که بعد از شکست نهضت ملی در ایران طی شد که دیگر ‏نظام گذشته نیازی حتا به تقلب در انتخابات نداشت. انتخابات نه شرکت کننده ای نه ناظری، و صد البته نه معترضی. ‏

و با دلتنگی و تأسف، اما “باید” اشاره تلخ و شیرین و عبرت آموزی بکنم به یکی از حوادث انتخابات اخیر؛ آنهم خطاب ‏به دوستانی که به امید و خیال ِ قهر و طغیان مردم، از تحریم سخن می گویند و تنها حاصلی که می بینند، پیروزی کم ‏دردسر تر محافظه کاران است. ‏

باری! اشاره ام به حوادث تلخ “ایوان غرب” است. جایی که اعتراض اهالی به تقلب در آرای شان، موجب عقب نشینی ‏بازیگران شد و دریغا که به قیمت مرگ سه نوجوان.‏

از این حادثه شوم حکومت اگر بخواهد بیاموزد اول درسش این باید باشد که محاسبه بر روی تسلیم یا بی اعتنایی مردم ‏محاسبه خطرناکی ست که پایانش در پایان هر فصل از تاریخ استبداد به خون و به نکبت نوشته شده است ؛ و اپوزیسیون ‏اگر درسی باید بگیرد همین است که اعتراضی هم اگر باشد، مردمی که به میدان آمده اند می کنند، نه مردمی که در خانه ‏هاشان نشسته اند. اپوزیسیون اگر بخواهد از میان واقعیت های جامعه ما، تنها به نتایج هر بار حضور یا عدم حضور ‏مردم بسنده کند، باید به مردم بگوید که همواره مصرتر در انتخابات شرکت کنند. این برداشت نومیدانه و نادرست است ‏که چون نیروهای سیاسی معینی از شرکت در انتخابات محرومند، تمام راه یافتگان این ملت هفتادمیلیونی به مجلس ‏نالایق و غیرقابل اعتمادند. کمتر ممکن است حکومتی امکان چنین سانسور مطلقی را داشته باشد. به ویژه در کشوری با ‏این وسعت و جمعیت و با این تاریخ پیوسته مبارزات اجتماعی.‏

راهی جز زنده کردن اندیشه اصلاحات که برای وسیعترین اقشار جامعه هزینه پرداختنی دارد نیست.‏

اپوزیسیون که امکان حضور فیزیکی در جامعه خود راندارد، باید به عوض دائماً پنبه اصلاح طلبان را زدن، به این ‏بیاندیشد که نیروی اصلاحات، آنهم در کسوت صندوق رأی و انتخابات، قبل از هرچیز یک تجربه جوان و ناآزموده در ‏تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ما بوده و هست. به عوض دمیدن در شیپورهای شکست و نومیدی، مردم را به ‏حضور در هر صحنه سیاسی حساس تر و مصرتر کند، تا انبوهی شان امکان و جسارت ابطال آرای شان را از حریفان ‏بگیرد. تاریخ واقعی انتخابات در کشور ما آنقدر ناچیز است که این قهر و تحریم ها، مصداقی ندارد جز بازگشت از نیمه ‏راه.‏