در یخبندان روزمرگی

نویسنده
پیام رهنما

» اکران تهران

نگاهی به فیلم «عصر یخبندان»

 

«عصر یخبندان» عنوانش را از انیمیشنی محبوب به همین نام گرفته است و نماد آن در فیلم، سنجابی ماقبل تاریخی است که پیوسته دنبال بلوطی گریزپاست و حالا در عصر یخبندان، آویز آینه‌ی وسط اتومبیل بابک است. شاید استفاده از این نماد و تلمیح به این خاطر باشد که آدم‌های این فیلم نیز دچار همان سرگشتگی، دوندگی‌های ازلی ابدی و پایان ناپذیر و پوچی مفرط زندگی سنجاب عصر یخبندان‌اند.

«عصر یخبندان» داستان زندگی‌ زنی را روایت می‌کند که به دلیل عدم توجه همسرش و بی‌مهری دیدن از جانب او، مسیری نامتعارف را برای آینده‌ی خود برمی‌گزیند. منیره و بابک (مهتاب کرمتی و فرهاد اصلانی) پس از ۱۲ سال زندگی زناشویی به بن‌بستی عاطفی در زندگی‌شان می‌رسند. منیره برای رهایی از شرایط سختی که در آن است به مواد مخدر رو می‌آورد و در این مسیر با فرید (بهرام رادان) آشنا می‌شود. خرده داستان‌هایی در فیلم روایت می‌شود و کاراکترهای مختلف در هر بخش، ماجرا را پیش می‌برند.

«عصر یخبندان» فیلمی اجتماعی و ملودرام است. مسائل و معضلات اجتماعی مثل اعتیاد و پیوندهای سست خانوادگی، که چندان هم موضوعی جدید نیستند، در این فیلم به عنوان بن‌مایه‌های اصلی در نظر گرفته شده‌اند. اما نوع روایت از حالت تکراری خود خارج شده و با پرش‌های زمانی همراه است. این فیلم داستان چند شخصیت را روایت می‌کند که هر کدام به نوعی شخصیت اصلی محسوب می‌شوند و داستان خودشان را دارند. فیلم با محوریت یک یا دو کاراکتر اصلی شکل نگرفته و بار این مسئولیت بر شانه‌های تمام کاراکترهاست. به عبارتی نقش اصلی و پرسوناژ قهرمان بین آن‌ها تقسیم شده است. در داستان این فیلم یک خط سیر اصلی وجود ندارد و خرده روایت‌ها به هم مرتبط شده‌اند و فیلم را پیش می‌برند. هیچ قسمتی از فیلم بر دیگری برتری ندارد و کاراکترها در هر بخش به عنوان قهرمان اصلی همان بخش دیده می‌شوند و این‌چنین با در کنار هم قرار دادن همه‌ی آن‌ها کلیت داستان و روایت فیلم شکل می‌گیرد، به طوری که با حذف هرکدام از آن‌ها، فیلم چیزی کم دارد. فیلم روایت خطی ندارد و با فلاش‌بک‌های متعدد تماشاگر را به پاسخ پرسش‌هایی که ذهنش را درگیر کرده است، می‌رساند. این پرش‌های زمانی، به تماشاگر اجازه‌ی درنگ نمی‌دهد و مانع از خستگی او می‌شود. ذهن او را درگیر داستان نگه می‌دارد و در جایی که مناسب می‌داند به چراهای ذهنی او پاسخ می‌گوید. ریتم فیلم تند است و ضرباهنگ سریع زندگی روزمره را محاکات می‌کند و همین ریتم تند باعث می‌شود تا تماشاگر فرصت وانهادن روایت را پیدا نکند. روایت غیر خطی را علاقه‌مندان به سینما با آثاری چون «داستان عامه‌پسند» تارنتینو، «فیل» گاس ون سانت، «عشق سگی» ایناریتو و آثاری از این دست می‌شناسند. «عصر یخبندان» هم سعی کرده است با واژگونه‌کردن اتفاقات داستان، مخاطب را میخ‌کوب پرده‌ی سینما کند که تا پایان فیلم با او همراه شود و جواب چراهایش را بگیرد. اما شاید این عقب جلو رفتن گاهی تنها پوششی ظاهری است برای عیب‌پوشی‌های احتمالی که در همه جا کم و بیش وجود دارد. و چه بسا می‌شد با رفع این خرده ایرادات، تاثیرگذاری روایت غیر خطی را بیش‌تر کرد. تماشاگر در بخش‌های مختلف فیلم تصور می‌کند که فیلم تمام شده است، اما روند داستان همچنان ادامه دارد و با یک پرش زمانی دیگر، داستان را از جای دیگری از سر می‌گیرد و به رفع ابهامات می‌پردازد.

چند محوری بودن داستان فیلم باعث شده است که تمام شخصیت‌ها به خوبی پرداخت نشوند و آن‌گونه که باید معرفی نشوند و تماشاگر نتواند با آن‌ها کاملا ارتباط برقرار کند. از طرف دیگر در معرفی کاراکترها گاهی اغراق صورت گرفته و از رئالیسمی که از فیلمی این‌چنین انتظار می‌رود عدول می‌کند. در این مورد می‌توان به شخصیت منیره اشاره کرد که به عنوان زنی درگیر اعتیاد، کاملا در قالب زنان معتاد کلیشه‌ای فرو رفته است و به دیالوگ‌هایی شعارگونه متوسل می‌شود. البته نمی‌توان قدرت مهتاب کرامتی را در اجرای نقش‌اش نادیده گرفت و از تاثیرگذاری او بر مخاطب چیزی نگفت، اما انتظاری که تماشاگر از او دارد، ورای اجرایش دراین فیلم است. مثلا حالت تیک‌های عصبی‌ای که منیره دارد، به خوبی آشفته حالی و روان پریشان‌اش را نشان می‌دهد و این قدرت بازیگر را در درآوردن نقش‌اش نشان می‌دهد. شاید اگر نقش منیره بهتر پرداخت می‌شد، بازیگر هم می‌توانست تاثیرگذارتر از پس اجرای آن برآید.

لوکیشن‌های متعدد یکی از نقاط قوت «عصر یخبندان» است. دوربین مدام از فضای داخلی به فضای خارجی حرکت می‌کند و باعث می‌شود تماشاچی درک دقیق‌تری از محل هر صحنه داشته باشد. بازی‌ها در این فیلم قابل قبول هستند و با نادیده گرفتن یکی، دو بازی ضعیف، می‌توان بقیه را تاثیرگذار و باورپذیر دانست. پایان فیلم برخلاف پایان‌بندی رایج این روزهای سینما، کاملا باز نیست. فیلم با ریتم تلخ جاری در تمام سکانس‌ها، پایان نمی‌پذیرد و دریچه‌ی روشنی را می‌توان برای پایان آن متصور شد. تصادفی که منجر به فراموشی بابک می‌شود، از آن اتفاق‌هایی است که فی‌نفسه بد نیستند! بلکه علی‌رغم ظاهر تلخ خود، منجر به فراموشی شیرینی در بابک می‌شود که او را از تلخی ایام دور می‌کند حتی اگر شده برای چند صباحی تا به خود بیاید و به دنبال راه حلی برای مشکلاتش بگردد.

مصطفی کیایی متولد ۱۳۵۵ است. اولین فیلم بلند او به نام «بعد از ظهر سگی سگی» در سال ۱۳۸۸ مجوز گرفت و پس از آن در سال ۱۳۸۹ «ضدگلوله» را ساخت. «خط ویژه» سومین فیلم و پرفروش‌ترین کار اوست. «عصر یخبندان» نیز چهارمین و آخرین فیلم کیایی تا به امروز است.

 

«عصر یخبندان»

 

نویسنده و کارگردان: مصطفی کیایی، بازیگران: مهتاب کرامتی، بهرام رادان، آنا نعمتی، سحر دولت شاهی، مینا ساداتی، محسن کیایی، بابک بهشاد، علی میلانی، پوریا رحیمی سام، صدف طاهریان، علی کوچکی و فرهاد اصلانی و با حضور ژاله صامتی، تهیه کننده: منصور لشگری قوچانی، مدیرفیلم‌برداری: مهدی جعفری، تدوین: نیما جعفری جوزانی، صدا بردار: امیر نوبخت، صداگذاری: سید علیرضا علویان، موسیقی: آرمان موسی‌پور، مدیر تولید: مجید کریمی، دستیار اول کارگردان: هومن خواجه نوری، مدیر برنامه ریزی: رضا بختیاری، چهره پرداز: سودابه خسروی، طراح صحنه: حجت اشتری، طراحی لباس: نگار نعمتی، مدیر تدارکات: سجاد رحمتی، مشاور رسانه ای: سام بهشتی، فیلم پشت صحنه: میلاد کیایی، عکاس: مهدی دلخواسته.