نسرین ستوده و بتول کیهانی را در خبرها پیش رو دارم. دو عزیز راه دور را که با هردو به گونه ای زیسته ام. نسرین وکیل مدافعی که بدون ارتکاب جرم 9 ماه است شرایط زندان را تحمل می کند، تنها گناهش این است که آقایان، موکله اش را دوست ندارند والبته هنگامی که آنها کسی را دوست نداشته باشند، مفهومش این است که از حق دفاع محروم می شود و چنانچه وکیل مدافعی جگر داشته باشد و از او دفاع کند، متهم می شود به اقدام علیه امنیت ملی و نسرین با قبول وکالت از او شده است مجرم خطرناکی که اگر بدون دستبند و در محاصره زنان و مردان پلیس به جائی اعزام بشود از برای تن دادن به محاکمه ای دیگر، ممکن است پایه های حکومتی را بلرزاند که داعیه اصلاح مدیریت جهان و جهانیان را دارد.
به این هم رضایت نداده اند و می خواهند بی آنکه صلاحیت داشته باشند پروانه وکالتش را لغو کنند. قدیمی ترین نهاد مدنی ایران که از سال 1333 استقلال به دست آورده، مداخله می کند و لابد با تحمل مشقت و قبول خطر به مدعیان می قبولاند که این یکی در صلاحیت شان نیست و به موجب قوانین صنفی ناظر بر وکلا کار را باید به کاردان بسپارند. به دادسرا و دادگاه انتظامی وکلای دادگستری که برای این موارد صلاحیت دارند. وشگفتا که اقایان می پذیرند و از این حیث برای خود آبرو و اعتباری می خرند که قابل ستایش است. اما افسوس و صد افسوس که بافته ها را می شکافند. می شود فهمید چرا؟ آنها به آبرو و اعتبار در صحنه قضاوت و عدالت اعتقاد ندارند، لذا بلافاصله با یک اقدام جاهلانه آن آبرو و اعتبار را که لابد به سختی به دست آورده اند وحتما در شرایط کنونی با چانه زدن های بسیار با اهالی جهل که در قوه قضائیه نفوذ دارند کسب کرده اند، یکباره بر باد داده اند . چگونه؟ با دستبند زدن به دستهای ظریف و نازک بانوئی که با فرار بیگانه است و فقط از حق دفاع با کلام قانون حمایت می کند و ازخویشتن خویش نیزبه کمک قانون سخن می گوید. جنایتکار برضد بشریت نیست، وابسته به باند های فساد حکومتی نیست که چندین پاسپورت با نامهای مختلف در دسترس دارند. با این حال اورا دستبند می زنند تا آبرو و اعتباری را که ممکن است با چنین اقداماتی در کارنامه شان ثبت بشود خدشه دار کنند. با یک نظم بی نظم قضائی رو یا رو شده ایم که با خود و حیثیت خودش هم سر جنگ دارد. این جاست که جهل می شود یگانه چراغ راه برای اجرای مصادیقی از حقوق مردم بی دفاع. نمی توانند از آن فاصله بگیرند. دستبند ی که به دستهای نازک نسرین بسته اند، فقط به درد این خورده است که با نشان دادن آن در تصاویر، پرده از بی اعتباری قوه قضائیه ای بر داشته بشود که با غل و زنجیر کار می کند، از قانون بیزار است و حتی با قوانین و مصوبات خودش دشمنی دارد، چه رسد به ضوابط جهانی حقوق بشر. دوغ و دوشاب را یکسان می نگرد و جانیان و دزدان خطرناک را در پناه می گیرد. اما عدالت پیشگان اهل صلح و مذاکره را دستبند می زند. اقدامی به غایت قانونی را که به هر حال به آن اقتدا کرده با این ژست کثیف به لجن می کشد و می شود مصداق همان… نه من شیر که با یک لگد بی وقت همه نه من شیر را فنا می کند.
از این زاویه که بگذریم راستی که چه گردشهائی دارد این چرخ روزگار! و چه اندازه وکلای زن هزینه پرداخته اند تا این خبرها که نشانه ای است از تولد دیگری برای کانون های وکلای دادگستری ایران در جهان پخش بشود. زنان وکیل مدافع در ایران از دیر باز و پس از انقلاب به سختی خود را بر پا نگاه داشته و تا توانسته اند گفته اند و نوشته اند تا به جامعه جهانی بقبولانند که ایران کشوری است با مبارزات کهن برای قانونمندی. زنان در 32 سال اخیر انرژی گذاشته اند تا از مرگ داشته های قانونی در زمینه حقوق متهم و حق دفاع و استقلال کانون وکلای دادگستری تا جائی که می شود، دستکم در عرصه دفاع پیشگیری بشود. منظور این که هردو زن که در این پرونده تاریخ ساز صاحب نقش شده اند به سلسله قدیم و جدید زنان وکیل مرتبط می شوند. هردو را ارج بگذاریم. متهم یعنی نسرین با بتول کیهانی که در مقام ریاست دادگاه رسیدگی به پرونده ابطال پروانه وکالت نسرین ستوده نشسته و از اعضای رئیسه کانون است، هردو سرنوشت مشابهی در برابر قانون ستیزان داشته اند. شاید این نخستین بار است که دو زن با سرنوشتی مشابه و طاقت و شجاعتی که از نزدیک شاهد بر آن بوده ام، یکی می شود قاضی و یکی می شود متهم. خاطره جمعی از آنچه بتول برای حفظ استقلال کانون شجاعانه و در سخت ترین شرایط در نبود اینترنت و کمپین وجایزه و توجه محافل جهانی حقوق بشری انجام داده بی اطلاع است و ما که شاهدی بر رفتار قانونمند و متین و غیر حزبی او در خطرناکترین شرایط بوده ایم، آن را ناگفته نمی گذاریم و نمی گذریم.با این هشدار که فعالان حقوق زن چشم بر تاریخ 32 ساله نبندند و پرونده هائی را که آن شجاعان هریک مانند خشتی بر زمینی بس ناهموار نهاده اند و شالوده ای را حفظ کرده اند، زیر خاک و خل زمان مختومه نکنند. خاطره جمعی اگر کوتاه باقی بماند و به همت گروههای انحصار طلب حقوق بشری به هر مناسبتی و به هر بهانه ای حیف ومیل بشود، بلای جان کشوری است که به خاطره جمعی بلند مدت و انتقال درست و سخاوتمندانه آن به نسلهای از راه رسیده به شدت محتاج است.
زیباست و وجه پر شوری از تاریخ دفاع در ایران انقلابی است که دوزن وکیل مدافع، یکی پرشورو جوان و آن دیگری پخته و سوخته در کوره حوادث پس از انقلاب، به صورت قانونی روبروی هم نشسته اند. نتیجه هرچه باشد باید این رویداد را مهمترین بازیافت شخصیت کانون وکلای دادگستری و نقش و تاثیر زنان وکیل در استمرار هرچند محافظه کارانه آن برشمرد. بسیاری نمی دانند که بتول کیهانی در نخستین سالهای انقلاب که کانون وکلا را تبدیل کردند به یک اداره ضعیف دولتی و هیئت مدیره انتخابی اش را به بند کشیدند، چه روزگاران تلخی را سپری کرد و در آن روزگاران نه تنها فریادرسی نبود که سوای زن ستمدیده ای به نام” عزیز” که مادر بتول بود، زبان تیزی هم نبود تا با چشم گریان از حقوق صنفی بتول دفاع کند. بتول تنها در بند بود، به خاطر نمی آورم شرایط به گونه ای بود که کسی زهره آن را داشت که از حقوق صنفی اش دفاع کند. همه از سر اضطرارکلاه خود را چسبیده بودند. بتول به تنهائی بار سنگین دفاع از خود و حرفه وکالت را بر شانه های زنانه و استوار ش تحمل کرد و تنها و بدون اتکا به حمایت جهانی ریشه در خاک کرد. آنقدر شکیبائی و سکوت را بر خود روا داشت که توانست باری دیگر به آن مرام قدیمی برای حفظ حقوق وکلا وحمایت از حقوق صنفی شان توسط کانون وکلا دست و پائی بزند.
هر دو زن را پاس می داریم و به آنها درود می فرستیم که در زمین خشک جوانه ای از عدالت کاشته اند. دستبندی را که نسرین به دست داشت، توهین به صنف وکلای مدافع از هر دسته و گروه تلقی می کنیم. باید کاری کرد و این اهانت را به اعتراض عموم وکلا و کانون های وکلا در جهان گذاشت. در غیر این صورت حق دفاع بیش از پیش و با سکوتی که مرگ حق دفاع را در پی خواهد داشت تضعیف می شود.