طلوع مصر اسلامی، غروب جمهوری اسلامی

حسین علیزاده
حسین علیزاده

پیشگفتار:

جمهوری اسلامی ادعا دارد خیزش های عربی ادامه انقلاب اسلامی است. این مقاله در صدد است دو مدعا را به شرح زیر اثبات کند:

 

 مدعای اول: انقلاب مصر ادامه انقلاب اسلامی نیست

با ادای سوگند، اینک محمد مرسی نامزد اخوان المسلمین رسماً به عنوان رییس جمهور مصر قدرت سیاسی را در دست گرفته است تا به عنوان نخستین رییس جمهور اسلامگرای مصر، این کشور را در مسیری رهبری کند که لزوماً خوشآیند جمهوری اسلامی نیست. وی در روز جمعه ۱۰ تیر ۹۱ در دانشگاه قاهره بر توقف خون ریزی ها در سوریه تاکید کرد و پیش از آن نیز از قبول پیام تبریک بشار اسد (متحد جمهوری اسلامی) امتناع کرده و گفته بود که “ما حکومت فعلی سوریه را قانونی و نماینده مردم نمی دانیم بلکه ارتش آزاد سوریه نماینده قانونی مردم سوریه هستند”. [تابناک ۷ تیر ۹۱ به نقل از شیعه آنلاین]-

نخستین سفر مرسی به عربستان سعودی خشم جمهوری اسلامی را همراه داشته است و خط تخریب محمد مرسی در برنامه های تحلیلی صدا و سیما مشهود بود.این در حالی است که می دانیم جمهوری اسلامی سعی بلیغ به خرج داده تا خیزش های جهان عرب را ( به استثنای سوریه ! ) بر خلاف مصطلح رایج آن یعنی بهار عربی، “بیداری اسلامی و ادامه انقلاب اسلامی ۱۳۵۷” بنامد. جای شگفت است درحالی که تا پیش از این دفتر رهبری با رویکردی شیعه گرایانه “مجمع جهانی اهل بیت” را بنیاد نهاده بود، از اواسط سال ۹۰ و در راستای جا انداختن مفهومی به نام بیداری اسلامی، علی اکبر ولایتی مشاور امور بین الملل علی خامنه ای را به عنوان “نماینده ویژه و دبیرکل مجمع جهانی بیداری اسلامی” منصوب کرده است. این مجمع در راستای تئوریزه کردن منویات رهبری از شهریور ۱۳۹۰ به این سو چندین همایش پر خرج با عنوان بیداری اسلامی و با دعوت از صدها تن ازشخصیت هایی از کشورهای انقلاب کرده، برگزار نموده که در نهایت با دیدار شرکت کنندگان همایش “بیداری اسلامی” با “ولی امر مسلمین جهان” خاتمه یافته اند.

بی دلیل نیست که در سایت علی خامنه‌ای نیز صفحه ویژه‌ای با عنوان همایش نظریه بیداری اسلامی راه‌اندازی شده که نظرات رهبری مبنی بر بیداری اسلامی در جهان عرب (به استثنای سوریه !) توسط تئوریسین های حکومتی از جمله مهدوی کنی، علی تسخیری، حداد عادل و رحیم پور ازغندی به تفصیل موشکافی شده است. این در حالی است که در سرتاسر این صفحه حتی یک مقاله از نویسنده ای غیر ایرانی آن هم از میان صدها میهمان عرب دعوت شده به تهران یافت نمی شود که در راستای منویات رهبری داد سخن سر داده باشد.

برعکس، مواردی چند اعتراض میهمانان در این دیدارها صورت گرفته که همگی توسط رسانه های داخلی سانسور شده اند. شرح یکی از این دیدارها مقاله ای است از خانم “نشوی الحوفی” خبرنگار روزنامه المصری الیوم که پس از مراجعت از ایران در تاریخ ۴ ژوئن ۲۰۱۱ منتشر کرد. این مقاله با این عنوان که “ایرانی ها انقلاب مصر را فرزند انقلاب خود می دانند” خواندنی است.

خانم نشوی الحوفی می نویسد در یکی از این دیدارها هنگامی که چند باره ادعای تاثیرپذیری انقلاب مصر از انقلاب اسلامی در حضور احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری تکرار شد “دیگر نتوانستم خودداری کنم. غضبناک دستگاه گوشی ترجمه را از گوش خود درآوردم. از سر خشم داشتم از شنیدن چنین سخنان نا مقبول منفجر می شدم… با اصرار میکروفون را گرفتم و خطاب به احمدی نژاد با جدیت تمام گفتم: از روزی که وارد تهران شدیم دائما می شنویم که انقلاب مصر تاثیرپذیرفته از انقلاب سی سال پیش انقلاب ایران در سال ۷۹ است و همچنین سخنان تندی درباره حسنی مبارک می شنویم که او ظالم و مزدور بوده است. آقای رییس جمهور (احمدی نژاد) اجازه دهید دو نکته را برایتان روشن کنم نخست اینکه قضیه مبارک چه از او بدی دیده باشیم یا خوبی، یک قضیه داخلی و مربوط به ما مصری ها می شود. از این رو نمی پذیریم کسی به او سخن تند بگوید. دوم اینکه مطلقا هیچ ارتباطی بین انقلاب ۲۵ ژانویه در مصر با انقلاب اسلامی که در دهه ۷۰ میلادی رخ داد وجود ندارد”.

خانم نشوی الحوفی در ادامه می نویسد: “در حالی این سخنان در حضور احمدی نژاد گفته شد که هیات مصری با دست زدن به تایید سخنان من می پرداختند و حال آنکه احمدی نژاد از شنیدن این سخنان اخم کرده و نشانه های ناخرسندی در چهره ضرغامی (رییس صدا و سیما) که در کنار او نشسته بود نمایان شده بود. او می افزاید: من نیز ناخواسته زیر گریه زدم و خواستم جلسه را ترک کنم چرا که مطمئن بودم تاکید بر تاثیرپذیری انقلاب مصر از انقلاب ایران تصادفی نبود”.

 

مدعای دوم: گفتمان بدیل جمهوری اسلامی زاده شده اگر مصر به نظامی اسلامی تبدیل شود

بی تردید انقلاب اسلامی ایران گفتمان جدیدی را با نام «اسلام سیاسی» در خاورمیانه رقم زد که از قضا مخاطبان خاص خود را یافت. شگفت است که دیرزمانی است سخنان احمدی نژاد مبتنی بر اسلام سیاسی در ایران رنگ باخته ولی همین سخن ها مخاطبان خود را در برخی دیگر کشورها دارد تا آنجا که مادری رنجیده در لبنان نام نوزاد خود را “احمدی نژاد غلیوش” می نهد چرا که این سخنان آرمانی و حماسی را تسکین آلام روح زخم دیده خود می یابد.

با نگاهی به سخنان آتشین و حماسی محمد مرسی که ضمن قرائت آیاتی از قران برحمایت دولتش از آرمان فلسطین و توقف خون ریزی در سوریه و آزادی و عدالت برای ملت ها تاکید می کند، تردید باقی نمی ماند که گفتمان بدیل و رقیب جمهوری اسلامی در مصر زایش یافته است.

جمهوری اسلامی که اینک دستش در جنایات بشار اسد به خون آغشته است، دیر زمانی پیش از این رنگ باخته است تا آنجا که یاران نخسیتن انقلاب اسلامی همچون آیت الله منتظری و شیخ مهدی کروبی گفته اند این نظام نه جمهوری است و نه اسلامی. کدام دلیل بالاتر از آنکه طی سه دهه از تاسیس مدل جمهوری اسلامی مبنتی بر ولایت فقیه، حتی آیت الله محمدباقر حکیم پس از سال ها اقامت در ایران و مراجعت به عراق پس از سقوط صدام علناً اعلام کرد که به دنبال تاسیس مدل جمهوری اسلامی در عراق نیست. حسن نصر الله نیز به رغم تمامی نزدیکی اش به جمهوری اسلامی هرگز سخن از مدل جمهوری اسلامی برای لبنان به زبان نیاورده است. کافی است مدل جمهوری اسلامی را با نظام های کمونیستی مقایسه کنیم تا بدانیم در طی سه دهه چندین و چند کشور آسیایی و اروپایی و آمریکایی مدل سیاسی اتحاد جماهیر شوروی را برای خود برگزیده بودند.

چگونه جمهوری اسلامی تک تک خیزش های عربی را (حتی سقوط قذافی با مداخله خارجی را) خوشآمد گفته در حالی که خیزش مردم سوریه را توطئه خارجی قلمداد می کند؟ آیا درس آموز نیست که اپوزیسیون بحرین برای رفع اتهام از خود، از حمایت جمهوری اسلامی از اعتراض بحرینی ها تبری می جوید. کدام دلیل بالاتر از اینکه جنبش حماس به رغم داشتن دفتر مرکزی خود در سوریه، با تعطیلی آن صف خود را از بشار اسد و جمهوری اسلامی جدا می کند ولی از آن سو اسماعیل هنیه در روز اعلام پیروزی محمد مرسی به شادمانی می پردازد. آیا با این همه باز می توان باور داشت که گفتمان پوسیده و نخ نمای انقلاب اسلامی بتواند خریداری داشته باشد.

صرف نظر از اینکه رهبر اخوان المسلمین در پاسخ به ادعای علی خامنه ای علناً اعلام کرده بود که انقلاب مصر انقلاب دینی نبود، حتی اگر این فرض را بپذیریم که محمد مرسی جمهوری عربی مصر را به “جمهوری اسلامی مصر” تبدیل خواهد کرد ( که گذر زمان آن را ثابت خواهد کرد و نویسنده در آن تردید دارد)، باید بر این باور بود که جهان اسلام زین پس به ندای اسلام که از مصر(یا ترکیه) برخواهد خاست گوش فرا خواهد داد ونه ایران.

جمهوری اسلامی تهی از گفتمان نوین، با دستان آغشته به خون در سوریه و ایران و مدیریتی به شدت فسادآلود مبتنی بر استبداد ولایت مطلقه فقیه، دیر زمانی است در بستر احتضار قرار گرفته است. طلوع مصر اسلامی، غروب انقلاب اسلامی خواهد بود.