گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
[ملک الشعرای بهار]
مقایسه سرنوشت محمد مصدق و میر حسین موسوی ، نمایانگر سیر افول تدبیرو عقل حکومت داری در ایران است. دادگاه مصدق تقریبا بلافاصله پس ازکودتا به شکل رسمی و قانونی ] بر اساس معیارها و قوانین آن زمان[ برگزار و او تقریبا ۴ ماه پس از کودتا به ۳ سال حبس انفرادی محکوم شد. محمدرضا شاه در نامه ای به دادگاه اعلام کرد که از شکایت شخصی خود درمی گذرد که به معنای رسمیت بخشیدن به اعمال تخفیف در حکم مجازات مصدق بود. بر این اساس مصدق به اتهام قصد بر اندازی سلطنت به سه سال حبس محکوم شد. حکمی که بیشتر نشانه عقلانیت حکومت در فیصله دادن به اعتراض عمومی به کودتا در مدت سه سال و عادی کردن اوضاع بود.
از بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد نزدیک به چهار سال می گذرد اما هنوز بر اساس تازه ترین پیام آقای موسوی از زندان واعلام خانواده آقای کروبی هنوز به آنان تفهیم اتهام نشده است. همچنین ازاظهارات نزدیکان به مقام های امنیتی و قوه قضاییه ، چنین استنباط می شود کهخبری از تشکیل دادگاه نیست. در پاسخ به هواداران موسوی و کروبی و نیزسیاستمداران منتقد اعلام می شود که همین که این دو اعدام نشده اند نشانه رأفت حکومت است. این ادعا نوعی تلاش برای ساکت کردن معترضان باتهدید به اعدام است.
به این ترتیب حکومت به جای اینکه از روش قانونی و در قالب دادگاهی علنی، منتقدان را راضی کند، همچنان از روش تهدید و زور استفاده می کند؛ همان روشی که در برخورد با معترضین به تقلب در انتخابات مورد استفاده قرار گرفت. هم اکنون نیز از نمایش ۹ دی به عنوان یادآوری همان سرکوب پس از اعتراض به تقلب استفاده می شود. معنای یاداوری ۹ دی این است که حکومت در برخورد با مردم معترض و رهبران آنان همچنان از روش صرفنظر کردن از پاسخ قانونی و مسالمت آمیز استفاده می کند. این امر نشان میدهد که چرا آقای موسوی در پیام تازه خود همچنان حامیان کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و حامیان محمود احمدی نژاد، یعنی کسانی را که مردم را خس وخاشاک و بزغاله خواندند، به عنوان براندازان رژیم معرفی می کند.
سرکوب کنندگان معترضان به تقلب انتخاباتی و بازداشت کنندگان موسوی وکروبی در واقع پایان حکومت جمهوری را اعلام کردند تا امروز محمد تقی مصباح یزدی، رهبر سیاسی و فکری کودتاچیان و حامیان محمود احمدی نژاد،به صراحت اعلام کند که نیازی به محاکمه موسوی و کروبی نیست و شخص حاکم اسلامی یعنی علی خامنه ای می تواند تصمیم به زندانی شدن یا اعدام این افراد بگیرد.
مصباح یزدی گفته است اگر حکم ولی فقیه نبود موسوی و کروبی باید چند باراعدام می شدند. این سخن صرف نظر از این که نشان دهنده میزان غیظ وخشم درونی آقای مصباح در حد یک بیمار روانی است که به اعدام دوباره یک جسد فکر می کند، بستن دست آقای خامنه ای است تا به آزادی موسوی وکروبی حتی فکر هم نکند. مصباح یزدی می گوید ولی فقیه می تواند روال عادی پذیرفتن حق تشکیل دادگاه در قانون را نقض کند و خود حکم اعدام وزندان بدهد. بی اعتباری این سخن تا حدی است که خود آقای خامنه ای هم نمی تواند از باطل بودن آن با خبر نباشد. اما نکته این جاست که بی تدبیری آقای خامنه ای پیش از همه دست خود او را بسته و ولایت ظاهرا منتسب به اورا به فقیه دست دومی مانند مصباح یزدی سپرده است.
شاه و اطرافیانش تا آن حد تدبیر داشتند که پس از کودتا علیه مصدق، ماجرا رابا ظاهری قانونی فیصله دهند تا امکان ادامه حکومت داری معقول را از خودسلب نکنند. اما خامنه ای خرسند از این که به دست تندروها توانسته اصلاح طلبان و میانه رو ها را از صحنه بیرون کند، به تدریج سرنوشت خود را باخواست کسانی مانند مصباح یزدی و تندرو هایی که اعتقادی به جمهوریت وحکومت قانون ندارند گره زد. به تعبیر دیگر، کینه شخصی خامنه ای ازموسوی و کروبی و تمایلش به ادامه اداره کشور با روحیه استبدادی سبب شد تاتن به اسیر شدن خود در دست کسانی بدهد که خواهان براندازی جمهوریت واعلام نوعی خلافت اسلامی از نوع حکومت داعش هستند. به این ترتیب خامنه ای خود را به بازیچه ای در دست مصباح و هوادارانش در دستگاه های امنیتی تنزل مرتبه داد.
با و جود همه تفاوت ها، شباهت هایی نیز میان برخورد شاه و مصدق با برخورد خامنه ای و موسوی و کروبی وجود دارد. همان طور که موسوی و کروبی پایبندی خود را به جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند، مصدق نیز حتی در دفاعیه آخر، خود را پایبند به سلطنت مشروطه اعلام کرد. اما همان طور که شاه پیام مصدق را نشنید خامنه ای هم پیام موسوی را نشنید. دلیل آن روشن بود: همان طور که شاه بدش نمی آمد حالا که ناگزیر به کودتا شده است تکلیف خودش را با مشروطه بودن روشن و خود را از شر مجلس متکی بر انتخابات راحت کند، خامنه ای نیز فکر کرد حالا که ناگزیر به کودتای انتخاباتی و سرکوب شده بهتر است تکلیفش را برای همیشه با مساله جمهوریت یک سره کند.
سیاست اداره کشور به دست مجلسی که تحت کنترل شورای نگهبان باشد به نظر خامنه ای کم هزینه تر از اداره کشوری می رسد که به مردم آن اجازه داده شود رییس جمهوری خود را خود انتخاب و بعد هم انتظارات خود را مطرح کنند. هدف نیروهای تحت رهبری مصباح یزدی آن است که با تسلط کامل بر مجلس در انتخابات سال آینده، این امکان را فراهم کنند که اداره کشور بیش از آن که به دست رییس جمهوری باشد به دست رییس مجلس باشد. رییس مجلسی مانند سعید جلیلی که نتوانست برنده رقابت انتخابات ریاست جمهوری باشد. برای اجرای چنین برنامه ای، از دید مصباح یزدی و هوادارانش، آزادی میرحسین موسوی می تواند مزاحم و تغییر دهنده شرایط محسوب شود. بنا بر این می کوشند تا با انداختن بار مسوولیت بر دوش خامنه ای، ضمن جدا کردن بیشتر او از مردم، از برگزاری دادگاه برای رسیدگی به پرونده موسوی و کروبی جلوگیری کنند.
به این ترتیب کسانی مانند مصباح یزدی می خواهند همان طور که نزدیکان تندرو شاه سبب شدند تا او مصدق را تا دم مرگ در ۸۴ سالگی در حبس خانگی نگه دارد، خامنه ای را قانع کنند که موسوی و کروبی را در حبس نگاه دارد تا آنان بتوانند همچنان همان فضای پس از کودتای انتخاباتی را بر کشور حفظ کنند تا به تدریج از شر جمهوری اسلامی راحت شوند،و همان الگوی خلافت فقها را به ایران بازگردانند. اما همان طور که اطرافیان تندرو شاه به آینده و به بازی ای نیاندیشیده بودند که ممکن است مردم در پیش بگیرند، تندروهای حامی مصباح نیز به حکمت و بصیرتی بی اعتنا هستند که دلسوزان میهن همواره در پس جور استبداد می دیده اند. مانند این هشدار دلسوزانه ملک الشعرای بهار به رهبران کشور در زمانی که در زندان به سر می برد:
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید