جناب آقای خاتمی ریاست جمهوری اسبق و آقای همیشگی خودم!
قربانت گردم! شما در همین نشریه “اندیشه پویا” در مورد اتهاماتی که کیهان به شما زده و گفته با جرج سوروس ملاقات کردید و براساس طرح او اصلاحات را راه انداختید و مدل او را اجرا کردید، خواندم. نوشته اید که: “به دروغ می نویسند فلانی برای ایران نسخه نوشته و با خاتمی مذاکره کرده که بیاید آن را در ایران پیاده کند. می گویند می خواهم نسخه کسی را در ایران اجرا کنم که نه او را دیده ام و نه با او صحبت کرده ام.”
آقای خاتمی!
من از شما گله دارم. از شما توقع نداشتم این حرفها را بزنید. این چه حرفی است که می زنید؟ فرمودید من نسخه جرج سوروس را اجرا نکردم. مگر دست خودتان است؟ مگر آدم خودش می فهمد که نسخه کی را دارد اجرا می کند؟ مگر میرحسین موسوی که نسخه استکبار را اجرا کرد، خودش فهمید که دارد چه نسخه ای را اجرا می کند؟ همه اش فکر می کرد دارد از رای مردم دفاع می کرد، در حالی که داشت نسخه استکبار را اجرا می کرد. اصلا چرا راه نزدیک برویم. همین مصری ها مگر وقتی داشتند بیداری اسلامی می کردند و انقلاب اسلامی می کردند، خودشان فهمیدند دارند نسخه بیداری اسلامی و جمهوری اسلامی را اجرا می کنند؟ بیچاره ها فکر می کردند دارند حسنی مبارک را بخاطر زورگوئی هایش می گذارند کنار. یا مثلا همین آقای مسعود بهنود، روزنامه نگار عزیز و محترم. ایشان دارد نسخه های ملکه انگلیس را اجرا می کند، ولی خودش فکر می کند که دارد برای منافع ایران تلاش می کند.
یا مثلا من، خود خود خود من، من تا همین الآن هم نفهمیدم که دارم نسخه اسرائیل را اجرا می کنم. همه اش فکر می کنم دارم طنز می نویسم که مردم را روشن کنم. مشکل همین است که من و شما و آقای بهنود و مردم مصر که نمی فهمند چکار دارند می کنند، آقای شریعتمداری می فهمد که ما داریم چکار می کنیم. همین آقای احمدی نژاد که الآن مسجد نارمک را کرده مرکز صدور انقلاب اسلامی و کشور را بدبخت کرد و مردم را بیکار کرد و ارزش پول ملی را از بین برد. ممکن است حتی خودش هم فکر کند که همین کارها را کرده، ولی در واقع او در تمام این مدت بدون اینکه خودش بفهمد داشت آمریکا و اسرائیل را از بین می برد. خیلی عذر می خواهم، منظورم این نیست که بگویم بنده هم مثل شما می فهمم یا مثل شما شعور دارم، ولی می خواهم بگویم حسین شریعتمداری یک چیز دیگری است.
آقای خاتمی عزیز که دوستت دارم وحشتناک!
من واقعا از آدم خردمند و خوش تیپ و خوش فکری مثل شما اصلا انتظار نداشتم که این حرف ها را بزنید. آخر چرا؟ در همان مصاحبه با “اندیشه پویا” فرمودید که : “می گویند می خواهم نسخه کسی را در ایران اجرا کنم که نه او را دیده ام و نه با او صحبت کرده ام.” خوب! مشکل شما همین است. فکر می کنید برای اینکه نسخه جرج سوروس را اجرا کنید باید او را دیده باشید و با او حرف زده باشید؟ مگر آدم خودش می فهمد؟ من خودم فکر می کردم در بروکسل زندگی می کنم، یک روز هم رفتم با بقال سر کوچه مان نان و شیر خریدم و آمدم خانه، فردای همان روز فهمیدم که نه تنها در پاریس زندگی می کنم بلکه در همان روز قبل با عناصر صهیونیست ملاقات کرده بودم. از کجا فهمیدم؟ از کیهان. هر چه رفتم بقالی و می گویم شما صهیونیستی؟ می گوید نه، ولی مگر آن خانم بقال خودش می فهمد که صهیونیست است؟ هی در خیابان راه رفتم، دنبال برج ایفل گشتم، سوار مترو شدم که بروم شانزه لیزه، می بینم تمام آدرس ها مربوط به بلژیک است. من بهتر می دانم یا آقای شریعتمداری؟ معلوم است که او بهتر می داند.
شما هم خیال کردید رفتید فرانسه با رئیس جمهور آنجا ملاقات کنید، در حالی که در واقع داشتید با جرج سوروس ملاقات می کردید. ما که خودمان متوجه نمی شویم. مگر آقای محسن کدیور که رفته بود واشنگتن به شاگردان دانشگاهش درس بدهد، خودش فهمیده بود که رفته تل آویو و دارد با صهیونیست ها ملاقات می کند؟ مگر بنده و آقای مهاجرانی که فکر می کردیم سید اولاد پیغمبر هستیم، فهمیدیم که در تمام پنجاه و چند سال زندگی بهائی بودیم و نمی دانستیم. به جان خودتان! من یک دفعه روز سه شنبه چهار سال قبل ساعت سه بعد از ظهر فهمیدم بهائی هستم. هی به آئینه نگاه کردم. هی شناسنامه ام را دیدم. زنگ زدم به خواهر و برادرم که چرا در این مدت به من نگفتید؟ دیدم آنها هم خبر ندارند. چرا؟ چون کیهان نخوانده بودند. اصلا مگر شوخی است؟ مگر آقای موسوی فهمید که یک میلیارد دلار پول از عربستان گرفته؟ همه اش فکر می کرد پانصد هزار تومان حقوقش را از بانک گرفته. خوب، آدم اشتباه می کند. کیهان برای همین است. فکر کنید که اگر کیهان ننوشته بود که موسوی یک میلیارد دلار از عربستان گرفته، موسوی چطور می فهمید که برود بانک و یک میلیاردش را بردارد و بفرستد برای ما.
جناب خاتمی عزیز!
بقول عزیزانی که با صدا و سیما در سنه خمس مائه مصاحبه می کردند “البته من کوچکتر از آنم که به شما بگویم” ولی خیلی چیزهاست که ما باید از کیهان یاد بگیریم. شما باید بیاموزید که آقای جواد فریدزاده همان جرج سوروس است، برنامه گفتگوهای تمدنها هم همان نسخه انقلاب سبز و بنفش و قرمز است، فرانسه هم همان آمریکاست. همانطور که مسعود بهنود باید بپذیرد که صهیونیست است و ده سال پس از مرگ گلدامایر با او مصاحبه کرده و عطاء الله مهاجرانی باید بپذیرد که دانشگاه سوآس لندن همان ساختمان سی آی ا در لنگلی است و آقای کدیور باید بپذیرد که لندن همان تل آویو است و من باید بپذیرم که بهائی زاده ام. کار سختی نیست. ما که می پذیریم، شما هم بپذیرید، بدبختی آقای شریعتمداری این است که مردم نمی پذیرند.