انتشار کاریکاتور جذاب و دیدنی مشهور به حضرت یوسف در روزنامه کیهان، یادآور خاطره ای از یکی از کارکنان کیهان است که یک واقعیت نامطلوب سیاسی اجتماعی جامعه ایران را نیز آشکار می سازد.چندی پیش از یکی عکاسان مطبوعاتی پرسیدم کجا کار می کند.او در پاسخ من سه بار تکرار کرد “گلاب به روی شما” و بعد گفت: روزنامه کیهان.
نحوه پاسخگویی عکاس کیهان از مؤسسه کیهان را باید بخشی از معضل جامعه ایران دانست که بسیاری از مردم در مراکزی اشتغال دارند که با آن مانوس نیستند و با آن شغل فقط زندگی خود را تامین می کنند. همانند روزنامه کیهان بسیاری از کارکنان نهادها و مؤسسه های دولتی از سوی مدیرانی از جناح راست افراطی اداره می شوند که کارکنانش در خفا مدیران خود را به استهزاء می گیرند و هیچ سنخیتی با رؤسای خود ندارند. تقریبا در اکثر موارد تفاوت نگاه کارکنان مؤسسه ها و نهادها به مدیران خود ازجناح راست - مانند صدا و سیما و حتی سپاه ـ از همان جنسی است که کارکنان روزنامه کیهان مدیر خود را می نگرند و اتفاقا این همان نگاهی است که مردم ایران به رهبران خود دارند. در همه این موارد شاهد حضور یک تیم کوچک در سطح مدیریت از جناح راست هستیم که به صورت فوق انحصاری نهادی را اداره می کند و هیچ ارتباطی با بدنه سازمان ندارد. در این سازمان ها کارکنان، از آبدارچی تا کارمندان ارشد همه در آرزوی روزی هستند که مثلا عزت الله ضرغامی یا حسین شریعتمداری دیگر در محل کار حضور نیابند، ولی فقط هنگامی که طرح هایی مانند کاریکاتور “فشن شو” در کیهان منتشر می شود می توان به این عمق تفاوت فاحش بین نگاه رؤسا و بدنه کارکنان تشکیلات پی برد.
وقتی یک نظام اداری شاهد تفاوتی اساسی بین نگاههای مدیر و بدنه کارکنانش است می توان نتیجه گرفت که آقای مدیر با روشهای غیر معمول از فامیل بازی و پارتی بازی گرفته تا حتی روش های استبدادی، و کودتایی به آن پست رسیده است.در چنین اداراتی بدنه سازمان یا کارمندان با توسل به ابزارهای امنیتی مرعوب می شوند و ایجاد اختلاف بین کارکنان، مثلا از طریق پرداخت های مالی تبعبض آمیزراهکاری است که هماهنگی کارکنان را به حداقل می رساند. از آنجا که این مدیریت ها بر اساس ملاک هایی مانند تحصیلات، تجربه اداری و شایستگی چیده نشده است مدیران همواره نگران هستند ساختاری را که اداره می کنند از دستشان خارج شود یا رقبایی از باند و گروه خودشان با آنان جایگزین شوند. به همین دلیل در مجموعه هایی مانند کیهان و صدا و سیما، امثال شریعتمداری و ضرغامی بی هیچ ارتباطی با بدنه اداری از طریق تعدادی مشاور، معاون اداری و مالی و یا منشی از هم باندی های خودشان کل مجموعه را اداره می کنند. در این ساختارها هرگاه کوچکترین اظهار نظرمخالفی در حاشیه ای ترین بخش و در میان کارکنان شنیده شود این حراست ادارات است که از طرف آقای مدیر به تسویه حساب با کارکنان و قلع و قمع می پردازد. از مهمترین لوازم اداره سازمان هایی مانند کیهان و صدا و سیما، حضور یک دستگاه تفتیش و جاسوسی از کارکنان است. با وجودی که ۸۰ درصد کارکنان هیج ارتباطی با مدیر ندارند اما مدیر مربوطه آمارو اخبار ریزترین تحولات درونی کارکنان را از طریق شبکه جاسوسی درونی و چاپلوسان رصد می کند تا هیچ فعل و انفعالی در بدنه اداری سیستم، روزی زمینه ساز بروز مسائلی لاینحل برای مدیر نشود. البته، بر عکس این رابطه هم صدق می کند. یعنی کارکنان بدون اینکه ردی از خود باقی بگذارند آمار جزئیات حقوق، خانواده، رفقا و همچنین رفت و آمدهای خاص مدیر مجموعه و افراد تیم او را با دقت زیر نظر دارند. برای مثال، کارکنان از همه جلسات امنیتی که زیر سقف کیهان یا صدا و سیما برگزار می شود مطلع می شوند.وقتی کسانی به صورت منظم به مؤسسه کیهان یا صدا و سیما رفت و آمد می کنند که نه شخصیت مطبوعاتی اند و نه اساسا تیپ فرهنگی و هنری محسوب می شوند، وقتی کارکنان شاهد هستند که امنیتی ها و نظامی های وابسته به جریان راست به محل کار آنان رفت و آمد می کنند و رفت و آمدشان با وسواس در ساعات کم رفت و آمد اداری و دیر وقت، و بعضا بعد از ظهر پنجشنبه انجام می شود با وجود همه ملاحظه کاری ها ی آقای مدیر، اخبار رفت و آمد ها و سابقه سیاسی کسانی که آمده و رفته اند دهان به دهان نقل و تفسیر می شود و روز شنبه تقریبا کسی نیست که در کیهان یا صدا و سیما از آن مطلع نشده باشد که در پایان ساعات اداری یا دیر وقت چند بازجو یا فرمانده سپاه به محل کار آنان رفت و آمد داشته اند.
یک جورهایی جامعه ایران نیز به کیهان شریعتمداری و صدا و سیمای ضرغامی شباهت یافته است. رأس آن در یک دنیا و انبوه ساکنان و کارکنان این بدنه ۷۵ میلیون نفری در دنیای دیگری سیر می کنند. اما ظاهرا ادامه این روند دیگر چندان امکان پذیر نیست و بدنه تحقیر و عقب نگه داشته شده با بروز تحولات جدید ارزی در کشور و نیز عمیق تر شدن تاثیر اقتصادی تحریم ها، روزشماری می کنند تا رهبرانی مانند شریعتمداری را دیگر نبینند. این راس بزرگ یا همان اداره کنندگان فعلی کشور تاکنون با تکیه بر ذخائر ارزی کشور و برداشت از درآمدهای نفتی کشور، وحتی برداشت از درآمد ها پیش از اینکه از سوی بانک مرکزی محاسبه شده باشد، توانسته است خود را جدا از بدنه و حتی برخلاف آنچه مردم به آن اعتقاد داشته اند یا به آن رأی داده بودند سر پا نگه دارد، اما دیگر نه آن درآمدهای نفتی بی حساب و کتاب و باد آورده وجود دارد و نه این بدنه ضعیف و تحقیر شده دیگر توان تحمل این رأس پر مدعای خطاکار بد سابقه و بد نام را دارد.
نظام های دمکراتیک برای از سر گذراندن بحران هایی مشابه آنچه در ایران جریان دارد و نیز خنثی کردن خطر فروپاشی اقتصادی به آرای مردم و جلب مشارکت عمومی رجوع می کنند تا مسؤلیت اداره کشور در مقاطع بسیار خطرناک هر چه بیشتر به آرای مردم نزدیک تر شود. مانند پارلمان اسراییل که هفته گذشته وقتی بحران کاهش رشد اقتصادی و ناکارایی دولت ائتلافی به اوج رسید پارلمان خود را منحل و انتخابات زودرس اعلام کرد تا امکان شکل گیری مدیریتی با ترکیب جدید و احتمالا بدون تواقص قبلی فراهم شود.همین پارلمان منحل شده در نتیجه یک انتخابات زودرس کار خود را آغاز کرد، ولی وقتی در اداره امور موفقیت چندانی نداشت خودش را نیز منحل کرد. بر خلاف ایران، تاکنون هیچ دولت چپ یا راستی، اسرائیل را حتی برای یک روز در مخمصه ای شبیه به آنچه ایران اکنون در آن غلطیده معطل نکرده است. انحلال پارلمان و اعلام انتخابات زودرس راهکار موفق درمان هر بحران لاینحلی در اسرائیل است.
چنین نگاه مدیریت کلانی در میان اداره کنندگان کشورایران هیچگاه وجود نداشته است. نه به دلیل اینکه اداره کنندگان کشور خطر را احساس نمی کنند یا نمی دانند که آثار بحران ناشی از حمایت و ناکارآیی دولت احمدی نژاد کشور را وارد چه مرحله برگشت ناپذیری کرده است….. بلکه احتمالا به این دلیل که طعم شیرین دلارهای نفتی کشور ثروتمند ایران در زیر دندان های آقایان چنان جا خوش کرده و نیز طعم اداره بی نظارت و دلبخواه کشور، آقایان را به چنان خلسه نشاط آوری فرو برده است که قوه عاقله آنان را ضایع کرده و چنان هوش از سر آنان برده که نمی فهمند به قیمت نابودی ملت ایران و فروپاشی کشور، بازی دارد وارد مرحله ای می شود که کم کم دیگر چیزی حتی برای باختن کسی باقی نمی ماند.