یوسف عزیزی بنی طرف، عضوکانون نویسندگان ایران و پژوهشگر مسایل قومیتها در گفت و گو با روز از نقش قومیت ها در جنبش سبز و ضرورت هماهنگی بین ملتهای ایرانی سخن می گوید. وی در این مصاحبه تاکید می کند که “هماهنگی ملیت ها، موازنه قوا را به نفع جنبش سبز تغیر می دهد”. به اعتقاد وی “هر نوع نزدیکی وهماهنگی میان دو جنبش سبز وجنبش قومیت های غیرفارس آنها را به یک جنبش وسیع یکپارچه ونیرومند سراسری بدل خواهد کرد”.
این مصاحبه در پی می آید:
شما قبل از انتخابات در مصاحبه با “روز” به نقش تعین کننده ملیت ها و اقوام ایرانی در انتخابات دهم اشاره کرده اید، این در حالیست که به دلیل عدم فراگیری جنبش سبز، آنها نه تنها نقشی تعین کننده در این جنبش نداشته اند، بلکه به نوعی گفته می شود در مقابل حوادث اخیر هم سکوت کرده اند، به نظر شما چه اتفاقی افتاده است؟
برای شناخت دلایل عدم فراگیری جنبش اعتراضی بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، می توان این موضوع را در عرصه جامعه ایران از دو جنبه “عمودی” و “افقی” تحلیل کرد. اگر به طور “عمودی” به جامعه ایران ونقش لایه ها وطبقات مختلف اجتماعی در این جنبش نگاه کنیم می بینیم نقش طبقه متوسط - به ویژه جوانان وزنان ـ از همه بارزتر است. طبقه کارگر و لایه های فرودست جامعه هنوز به طور کامل، آن گونه که در انقلاب بهمن 57 شرکت داشتند، در جنبش اخیر شرکت ندارند یا اینکه مشارکتشان کمتر از آن چیزی است که بتواند موازنه قوا را به سود جنبش اعتراضی تغییر دهد. شاید این امر ناشی از مواضع رهبران چپ وکارگری در ایران است که میان دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار فرق چندانی نمی بینند. علاوه بر این توزیع پول توسط احمدی نژاد در قبل از انتخابات میان برخی لایه های تهیدست وروستاییان در این زمینه بی تاثیر نبوده است؛ گرچه با گسترش جنبش اعتراضی مردم ایران این خاکریز هم به تدریج ریزش خواهد کرد. جنبش کارگری ـ به رغم وجود برخی از رهبران سندیکاهای کارگری شرکت واحد ونیشکر هفت تپه در زندان ـ هم هنوز در کلیت خود به حرکت نیفتاده است. دلایل این امر هم “طبقاتی” و هم “قومی” است. عمده ترین اهرم این جنبش، “اعتصاب” های سیاسی و گسترده است که هنوز این اهرم به حرکت در نیامده. آنچه هم اکنون در کارخانه ها وکارگاه ها می بینیم عمدتا اعتراض های صنفی است. اما اگر نگاه ما به جامعه ایران در مقطع کنونی “افقی” باشد می بینیم که مرکز ثقل جنبش اعتراضی یا جنبش سبز، عمدتا تهران است والبته اصفهان وشیراز و مشهد گاه به گاه در این حرکت شرکت می کنند. بیشترین مشارکت اینها در 16 آذر بود. البته وضعیت شدیدا امنیتی شهرها، به ویژه در استان های با قومیت های غیرفارس، عاملی منفی در مشارکت گسترده این خلق ها در جنبش اعتراضی است، اما کل مساله نیست. ضعف جامعه مدنی ـ درقیاس با پایتخت ـ نیز مزید بر علت است.
اما شما اخیرا در مصاحبه ای دیگر به بی اعتمادی خلق های ایران نسبت به خلق فارس اشاره کرده و از آن به عنوان دلیل اصلی شرکت نکردن در جنبش اعتراضی نام برده اید، لطفا درباره خاستگاه ها و دلایل این بی اعتمادی بگویید؟
این را من بارها از زبان هموطنان عرب، کرد، بلوچ یا ترک شنیده ام که از بی تفاوتی تهران نسبت به سرکوب جنبش های دموکراتیک این خلق ها انتقاد کرده اند. این دیدگاه وجود دارد. ما در فروردین 84 شاهد کشتار مردم عرب اهواز در تظاهرات مسالمت آمیزی بودیم که در اعتراض به تغییر بافت جمعیتی استان خوزستان صورت گرفت. در تیر ومرداد 1384 هم خیزش مردم کرد را شاهد بودیم که کشتن “شوانه قادری” جرقه اش را زد. در خرداد 85 نیز هزاران نفر از مردم آذربایجان و اردبیل به خیابان ها ریختند و نسبت به تبعیض قومی اعتراض کردند. بهانه البته کاریکاتور توهین آمیز روزنامه دولتی ایران بود. بعدها شاهد اعتراض های مدنی در میان بلوچ ها و ترکمن ها هم بودیم که از نظر زمانی وروانی، مقدمه تظاهرات کنونی مردم تهران بود. همه این خیزش های مسالمت آمیز ودموکراتیک توسط نیروهای سرکوبگر به خون کشیده شد. امابا کمال تاسف باید بگویم که اغلب نیروهای اصلاح طلب واپوزیسیون در برخورد با جنبش قومیت های غیرفارس از ادبیات حاکمیت تاثیر گرفته اند. این را در میان اغلب احزاب، نهادها و فعالان مدنی و سیاسی می بینیم. حاکمیت دینی این گونه تبلیغ می کند که هرکس حقوق خلق های غیر فارس را مطالبه می کند تجزیه طلب است. من ابتدا فکر می کردم که این برچسب را فقط به عرب ها وترک ها می زنند اما یکبار روانشاد مهندس بهاء الدین ادب ـ نماینده سابق سنندج - به من گفت این تهمتی است که به کردها هم زده می شود. وی می گفت: “ آن قدر این اتهام بی اساس تجزیه طلبی تکرار شده که حتی شامل ما نمایندگان مجلس هم می شود. ما دیگر از پاسخگویی خسته شده ایم و در نظر داریم که روی ورقه ای جمله “ما تجزیه طلب نیسیتم” را بنویسیم و آن را به گردنمان آویزان کنیم”. وی البته این را به طنز می گفت اما طنزی گزنده که بازتابنده واقعیت تلخ جامعه ایران است. فراموش نکنیم که نهادهای سرکوبگر حاکمیت ـ اعم از پلیس و رسانه ها ودیگران ـ همه فعالان آذربایجانی را پان ترکیست خطاب می کنند وبرخی از روشنفکران وفعالان سیاسی فارس به تاسی از آنان همین اصطلاح را درباره فعالان قومیت های غیرفارس به کار می گیرند.
ملیتهای ایران از جمله برخی از گروههای سیاسی کرد بر این باورند که بالا بودن هزینه مشارکت و سابقه سرکوب شدید در این مناطق دلیل اصلی فعال نبودن ملیتهای ایرانی است، این نظر را چگونه ارزیابی می کنید؟
همان گونه که پیشتر اشاره کردم بالا بودن هزینه اعتراضات وسابقه سرکوب شدید در مناطق قومیت های غیرفارس یکی از دلایل عدم مشارکت گسترده در تظاهرات اعتراض آمیز پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ایران است، اما این کل مساله نیست. به اینها باید ضعف نهادهای مدنی در این مناطق را نیز بیفزاییم. در واقع تمرکز فوق العاده امور سیاسی وفرهنگی واداری کشور در تهران، نه تنها باعث غول شدن دولت و نهادهای دولتی در پایتخت وبی اختیار بودن مردمان مناطق پیرامونی شده، بلکه باعث قدرت واستحکام نهادهای مدنی و فرهنگی غیر دولتی ( ان جی او ها) در تهران و ضعف فوق العاده آنها در تبریز واهواز و سنندج وزاهدان هم شده است، وگرنه تحول ودگرگونی چند سال اخیر طبقه متوسط نه تنها در تهران بلکه در همه مناطق ایران، به ویژه در شهرهای بزرگ نیز رخ داده است. یک نکته مهم را به شما بگویم: فرق جنبش کنونی (منظورم جنبش اعتراضی سال 88) با سایر جنبش های تاریخی وانقلابی گذشته نظیر جنبش مشروطیت و انقلاب اسلامی سال 57 این است که ما شاهد موج گسترده آگاهی ملی (قومی) در میان خلق های غیرفارس هستیم که طی صد سال گذشته کم نظیر ـ وحتی بی نظیر ـ بوده است. قومیت های غیرفارس برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران به طور گسترده به حقوق ملی خود آگاه شده اند که حتی با دوران دهه بیست شمسی وبرآمدن جنبش های ملی (پیشه وری) در آذربایجان و(محمد قاضی) در کردستان ویا جنبش های خلق های غیر فارس در اوایل انقلاب اسلامی تفاوت دارد. تغییر وتحول اجتماعی وطبقاتی جامعه ایران در دو دهه گذشته که در سال 1376 به قدرت یابی اصلاح طلبان انجامید، خلق های غیرفارس را نیز در برگرفت. هشت سال ریاست جمهوری محمد خاتمی وآزادی های نسبی این دوره، در رشد وگسترش آگاهی این خلق ها تاثیر بسزایی داشت. لذا - به نظر من - ما گواه یک تحول تاریخی در رابطه میان تهران و قومیت های غیرفارس هستیم که نمونه آن را در بی تفاوتی اغلب این قومیت ها ـ وبه ویژه مردم ترک آذربایجان ـ نسبت به خیزش مردم پایتخت می بینیم. درست است که تهران ملغمه ای از مردمان فارس وغیرفارس است وترک وکرد وعرب وترکمن وبلوچ هم در تظاهرات واعتراضات تهران شرکت می کنند ونام وهویت شهیدان این قومیت ها موید این امر است، اما گفتمان های مرکز وپیرامون ـ برغم اشتراکات ـ باهم فرق دارند.
در صورت شرکت پررنگ تر ملیت ها و اقوام ایرانی در جنبش سبز، مخاطب فعالیت و مطالبات آنها چه کسانی خواهند بود؟
اگر بتوانیم مکانیسمی برای پیوند (یا به اصطلاح مچ کردن) جنبش سبز و جنبش سایر ملیت های ایرانی پیدا کنیم، قادر به گشودن گره مهم نبرد تاریخی خلق های ایران خواهیم بود؛ ومی دانیم که این نبرد برای کل ایران دموکراسی وحقوق بشر، وبرای قومیت های غیرفارس حقوق ملی را به دنبال خواهد داشت. البته ممکن است جنبش سبز ـ که تمرکزش هم اکنون عمدتا در تهران است - بتواند با مشارکت چند شهر دیگر مرکزی به دستاوردهایی در این زمینه دست یابد اما اگر نتواند حداقل خواسته ها و مطالبات مردمان غیرفارس را برآورده سازد، جامعه ایران روی آسایش نخواهد دید. با حقوقی که خلق کرد و قومیت های غیر عرب در عراق، و قومیت های ازبک و ترکمن وبلوچ ونورستانی در افغانستان به دست آورده اند، و باتوجه به گستردگی وعمق جنبش خلق های غیرفارس در ایران و پیشرفت رسانه های ارتباطی و همدلی جامعه بین المللی با حقوق این خلق ها، دیگر هیچ نیرویی در ایران نمی تواند این حقوق را نادیده بگیرد. مخاطب فعالیت و مطالبات ملیت های ایرانی، هم خود این ملیت ها وهم سایر مردم ایران هستند. اگر پیوند یادشده ایجاد شود مردمان غیرفارس می توانند علاوه بر شعارهای سراسری جنبش اعتراضی سبز، شعارهای خاص خودرا هم اعلام کنند. این کار می تواند به زبان فارسی یا با زبان خود این ملیت ها صورت گیرد. ما نمونه چنین چیزی را در تظاهرات هواداران جنبش سبز در خارج ـ به ویژه در آلمان ـ شاهد بودیم. در آنجا شعارهای خاص حقوق قومیت ها در کنار خواسته های عام جنبش سبز مطرح بود. این کار در داخل هم می تواند صورت بگیرد.
به عنوان اشخاص و گروه های سیاسی غیر فارس در داخل ایران که سالهای گذشته در گروههای اصلاح طلبی مرکز فعالیت داشته اید، هیچ گفتگو و تبادل نظری در رابطه با ایجاد مثلا یک ائتلاف ملی و قومی داشته اید؟
من گرچه به سبب شغل روزنامه نگاری ام در تهران با گروه های اصلاح طلب ارتباط داشتم (والبته در کنار آن با گروه های چپ یا فعالان سایر قومیت ها نیز ارتباط داشتم)، اما هیچ گاه در خود گروه های اصلاح طلب فعالیت نداشتم. متاسفانه اکنون در خارج از کشور هیچ گونه گفتگو یا تبادل نظری با آنها ندارم و صرفا گاه به گاه نظراتم را در این زمینه ابراز می دارم، اما این نوع گفتگوها را برای دو طرف سودمند می دانم. باید بگویم که شماری از فعالان عرب در آستانه انتخابات ریاست جمهوری با آقایان کروبی ومیرحسین موسوی ملاقات ها ونشست هایی داشته اند و حتا ستادهای این نامزدها در اغلب شهرهای استان خوزستان ( اهواز) عمدتا توسط همین فعالان شکل گرفت واداره شد. اما پس از سرکوب های مستمر هفت ـ هشت ماه گذشته این امر متوقف شده است. البته اگر شرایط داخل اجازه دهد پیشنهاد می کنم این ملاقات ها ونشست ها، نه تنها با عرب ها بلکه باسایر قومیت ها نیز ادامه یابد تا شاید بتوانیم به آن «پیوند»ی که صحبتش رفت دست پیدا کنیم.
به نظر شما شکل گیری یک ائتلاف بین ملیتها و اقوام ایرانی چه تاثیراتی بر روند اعتراضات برجای خواهد گذاشت؟ آیا خواهد توانست بر محتوای جنبش و مطالبات آنها تاثیر بگذارد؟
هماهنگی ـ به نظر من ـ واژه مناسب تری از ائتلاف است. ضمنا ائتلاف میان گروه های سیاسی و در مناسبت های خاص مثل انتخابات یا تشکیل کابینه شکل می گیرد. اگر پیوند وهماهنگی میان رهبران وفعالان سیاسی جنبش سبز و همگنان آنان در میان ملیت های غیرفارس صورت بگیرد، ما شاهد تغییر موازنه قوا به سود جنبش اعتراضی خواهیم بود، زیرا رژیم مجبور خواهد شد نیروهای سرکوب خودرا در مناطق مختلف ایران پخش کند و سنگینی بار بر مردم تهران کاهش خواهد یافت. هر نوع نزدیکی وهماهنگی میان دو جنبش سبز وجنبش قومیت های غیرفارس آنها را به یک جنبش وسیع یکپارچه ونیرومند سراسری بدل خواهد کرد. بی گمان جنبش سبز به علت شرایط پیچیده داخلی در این فرایند با احتیاط عمل می کند.
با توجه به شرایط موجود آیا شکل گیری این هماهنگی در داخل ایران ممکن است؟
شاید در وضع سیاسی کنونی درون ایران، این هماهنگی دشوار باشد اما در خارج این امر امکان پذیر است، اما متاسفانه فعالان جنبش سبز در خارج هنوز از رسوبات گذشته رها نشده اند. شما بیانیه پنج تن از فعالان وابسته به جریان نواندیشی دینی را حتما خوانده اید. این دوستان هیچ شخصیت غیرفارس را وارد جرگه امضاکنندگان نیاورده اند. یا حتی از شخصیت های دگراندیش هم برای امضا دعوت نکرده اند. این جز تنگ نظری، نام دیگری ندارد و دود این برخوردها به چشم کل جنبش دموکراسی خواهی ایران می رود وهمه از آن زیان خواهند دید.