نه خاتمی، مصدق بود و نه من فاطمی

نویسنده

‏‏‏hajarianpo.jpg

در اولین نگاه، این سعید حجاریان است که در لباس حسین فاطمی به چشم می‌آید؛ آنگاهی که روزنامه او، ‏صبح امروز، را در قیاس با “باختر امروز” فاطمی بگیریم و در ترور ناکام آنها نظر کنیم و فاصله‌گیری ‏حجاریان از رئیس‌جمهوری را در شباهت با فاصله فاطمی از مصدق بخوانیم. سعید حجاریان اما تار از پود ‏این نقش جدا می‌کند آنگاهی که خود را هم‌اندیش با مصدق می‌خواند و تفاوت‌های خویش با فاطمی را بر ‏می‌شمارد و می‌گوید: “نه خاتمی، مصدق بود و نه من، فاطمی.“‏

ا‌وگفت ما با او که آغاز شد، سعید حجاریان یک پیشنهاد داد: “من معتقدم که کتابی باید نوشته شود به نام «همه ‏مردان مصدق». در میان مردان مصدق، افرادی همچون حسیبی، زیرک‌زاده، صدیقی، افشارطوس، بازرگان، ‏اللهیار صالح، فاطمی، مکی به چشم می‌خورند که جای دارد کتابی در روایت افکار و نگاه‌های متفاوت آنها ‏نوشته شود. چرا که در میان مردان مصدق، سه طیف گسترده وجود دارد؛ فاطمی در سمت چپ و جبهه ‏رادیکال‌ها قرار دارد و کاملا جمهوریخواه است. در طرف مقابل، هم افرادی مثل اللهیار صالح و صدیقی قرار ‏دارند که نگاهشان متمایل به سلطنت است و در منتهی‌الیه این طیف، حسین مکی قرار می‌گیرد. در میانه این ‏دو طیف نیز محمد مصدق جای می‌گیرد که یک مشروطه‌خواه است.“‏

سعید حجاریان توضیح داد که این سه گرایش در تاریخ معاصر ایران همواره قابل تفکیک‌اند؛ چه اکنون و چه ‏آنگاهی که در زمان مشروطه قرار داریم و در یک سوی حسن تقی‌زاده و حزب اجتماعیون عامیون متمایل به ‏جمهوریخواهی‌اند و در سوی یگر عین‌الدوله سلطنت‌طلب و در میانه نیز نائینی مشروطه‌خواه جای دارد.‏

او اما توضیح می‌دهد که در یکصد سالگی مشروطه‌خواهی ایرانیان، مسیر سلطنت‌طلبی چندان هموار نیست: ‏‏”ما الان در بین اپوزیسیون، سلطنت‌طلب نداریم. در خارج از کشور هم، عده‌ای که خود را سلطنت‌طلب ‏می‌نامند، ‌نه سلطنت‌طلب که پهلوی‌طلب هستند. تنها یک گرایش بسیار ضعیف سلطنت‌طلبی از سوی یکی از ‏نوادگان محمدحسن میرزا، پسراحمدشاه، باقی مانده است. جالب است که این فرد به ایران می‌آید و می‌رود. به ‏کاخ اجداد خود که اکنون به موزه تبدیل شده می‌رود و از بلیت دادن سرباز می‌زند و در آنجا به باغبان و ‏معمار بنا دستور می‌دهد تا به فرمان او عمل کنند. ماجرایی که ما را یاد فیلم «آخرین امپراتور» برتولوچی ‏می‌اندازد. این سرنوشت چه بسا به سراغ پهلوی‌طلب‌ها هم برود. اما در کنار این گرایشات ضعیف، ما با ‏جریانی آکادمیک نیز مواجهیم که تصوری هگلی و نیچه‌ای از سلطنت دارد و معتقد است که ایران مهد سلطنت ‏بوده است و یک سلطان خوب برای ایران بهتر است.“‏

‏ ‏

مرور تحلیلی او که به پایان رسید از او خواستیم تا از تفاوت مصدق و فاطمی بگوید: “مصدق می‌خواست که ‏شاه را تخته‌بند قانون کند. حتی در دفاعیاتش می‌گوید که من به خاطر قسمی که خورده‌ام به شاه خیانت نمی‌کنم. ‏دست ثریا را می‌بوسد، به شاه احترام می‌گذارد و حتی وقتی شاه فرار کرد، به دنبال برچیدن بساط سلطنت ‏نرفت. او می‌گفت که شاه باید سلطنت کند نه حکومت و شاه اختیاری در اداره امور ندارد چون مسوولیت ‏متوجه او نیست. اما فاطمی کاملا جمهوریخواه بود. او تا آنجا که معاون نخست‌وزیر بود و سخنگو، از مصدق ‏دفاع می‌کرد اما در «باختر امروز» یک جمهوریخواه کامل بود.“‏

‎ ‎مشکل “جمهوریخواهی” فاطمی چه بود؟‎ ‎

مشکل این بود که پس از کودتای 28 مرداد، مصدق و همه مردانش یا بیکار شدند و یا هم حداکثر، دادگاهی، ‏اما فاطمی از میان همه آنها، اعدام شد.‏

‎ ‎ولی نقد شما به فاطمی چیست؟ او چه آسیبی به حرکت مشروطه‌خواهی وارد کرد؟‎ ‎

شما اصطلاح ‏Contentious Politice‏ را شنیده‌اید؟ این اصطلاح به مفهوم “سیاست اعتراضی و ‏منازعه‌آلود” و مترادف با بسیج توده‌ها برای فشار از پایین است. برای جمهوریخواهی باید امکان بسیج توده‌ها ‏و فشار از پایین مهیا باشد. در حالی که در آن زمان چنین نبود. نه حزب توده و نه ملی‌ها اهل این حرف‌ها ‏نبودند و نمی‌خواستند سیاست را به خیابان بکشند. توده‌ای‌ها دسیپلین و ساختار حزبی داشتند اما پیگیر نبودند و ‏موقع کودتا مفقود شدند. مصدق هم که اصولا نخبه‌گرا بود و در منظومه سیاسی‌اش، اقدام سی تیر و سیاست ‏خیابانی در آن روز، یک استثنا بود. بنابراین جامعه ایران در آن زمان مستعد فشار از پایین نبود. نه توده‌ای‌ها ‏توان این کار را داشتند و نه به طریق اولی، ملی‌ها. فاطمی اما در چنان زمانه‌ای فریاد جمهوریخواهی سر ‏می‌داد بدون آنکه به لوازمش بیندیشد. هدف و وسیله به هم نمی‌خورد. تندروی‌های او در باختر امروز و سخنان ‏و نوشته‌هایش علیه خاندان پهلوی، بدون زمینه اجتماعی بود. اشتباه جمهوریخواهان همچون فاطمی و فرخی ‏یزدی در تاریخ معاصر ما این بوده است که با مفهوم و مقتضیات “سیاست اعتراضی و منازعه‌آلود” آشنایی ‏نداشته‌اند. مصدق، حداقل اندازه دهنش حرف می‌زد. علاوه بر این، به هر حال، طرفداران جمهوریت در ایران ‏خوشنام نبودند و شاید برای همین هم بود که مصدق به دنبال جمهوری نرفت تا جبهه‌گیری علیه او وسعت ‏نیابد. اگر که مصدق را هم با کودتا کنار گذاشتند به خاطر ترس از ایجاد “جمهوری خلق” بود. فاطمی اما به ‏این واقعیات زمانه توجه نداشت.‏

اما قیاس شخصیت شما با فاطمی چندان هم بی‌وجه نیست. بالاخره شما هم در روزنامه صبح‌امروز متهم به ‏تندروی بودید و برخی، روزنامه شما را “توپخانه اصلاحات” نام نهادند و انتقاد کردند که بار اضافی بر ‏دوش اصلاحات گذاشته‌اید. سرانجام هم در پی افشاگری‌های روزنامه صبح امروز بود که ترور شما رقم ‏خورد، توسط جوانی که عاقبت به خیر شد. حجاریان و فاطمی آنقدرها هم که شما می‌گویید متفاوت نیستند.‏

زمان مصدق با زمان ما فرق دارد. نه خاتمی، مصدق بود و نه من، فاطمی. نمی‌توان گذشته را با امروز ‏مقایسه کرد و نقش‌ها را قیاس کرد. شاید اگر مصدق بر همان منوال، امروز عمل می‌کرد، ما مرتجع ‏می‌نامیدیمش. او اصلا با فشار از پایین مخالف بود.‏

‎ ‎ولی شما که به فشار از پایین اعتقاد دارید؛ فاطمی هم اعتقاد داشت.‏‎ ‎

جمهوریخواهان به فشار از پایین بدون چانه‌زنی در بالا معتقدند.‏

‎ ‎اگر اینطور بود که نباید فاطمی معاونت و وزارت در کابینه مصدق را می‌پذیرفت و برای مذاکره ‏نزد شاه می‌رفت؟‎ ‎

به نیابت از مصدق نزد شاه رفت.‏

‎ ‎پس مقتضیات جاری را پذیرفته و اهل چانه‌زنی در بالا هم بود؟‎ ‎

جمهوریخواه تمام عیار، کسی است که اهل مذاکره نباشد؛ مثل امام خمینی که با شاه مذاکره هم نکرد.‏

‎ ‎به هر حال هم شما و هم فاطمی در آرمان یکسان می‌اندیشید.‏‎ ‎

مساله، تفاوت تاکتیک‌ها و استراتژی‌هاست. او تاکتیکی برای بسیج خیابانی نداشت.‏

‎ ‎مگر شما داشتید؟‎ ‎

‏ به هر حال من گفتم که دوم خرداد یک جنبش است و یک انتخاب معمولی نیست. گفتم که جنبش سر می‌خواهد و ‏خاتمی باید سرش باشد. او نپذیرفت. من هم گفتم حاکمیت دوگانه، تا فرصت ساختن جامعه مدنی مهیا شود.‏

‎ ‎از خاتمی فاصله گرفته بودید که گفتید “حاکمیت دوگانه”؟‎ ‎

بله، از مشاورت استعفا دادم و به شورای شهر رفتم. الگوی من مشروطه‌خواهی بود و مشروطه‌خواهی زمان ‏می‌برد و تداوم می‌خواهد. بعد از آن هم دیدید که خاتمی بحث لوایح دوگانه را مطرح کرد که نافرجام ماندنش ‏قابل پیش‌بینی بود. بدون فشار از پایین، طرح لوایح دوگانه، مفهومی نداشت. بعد هم که خاتمی خودش گفت که ‏من یک تدارکاتچی شدم. مصدق حداقل تدارکاتچی نشد.‏

‎ ‎ولی اینها فرق فارقی نیست میان شما و فاطمی. شما از مشاورت خاتمی استعفا دادید در حالی که ‏فاطمی حتی تا آخر در کنار مصدق هم بود.‏‎ ‎

فرق ما در این است که او علنا از “جمهوریخواهی” می‌گفت و من اما خود را مشروطه‌خواه می‌خوانم. فرقش ‏این است که ما خیابان فاطمی و نواب و کاشانی داریم و اما خیابانی به نام مصدق نداریم.‏

منبع: شهروند امروز (مصاحبه رضا خجسته رحیمی)‏