طبق گفته های هادیان و مجریان “کمپین یک میلیون امضا” برای تغییر در قوانین تبعیض آمیز در مورد زنان، تلاش آنها جدا از اصل موضوع جمع آوری امضا، اتخاذ تدابیری برای آموزش دادن و آگاه کردن زنان ما به حقوق شان و روشن ساختن تفسیرها و تبعیض های موجود برای بخش وسیعی از جامعه است که کم آگاه یا نا آگاهند.
حرکت فعالان حقوق زن در قالب تشکیل و پیگیری چنین کمپین هایی زمانی اهمیت بیشتری می یابد که این پروژه را در قالب پروسه دموکراسی در ایران تجزیه و تحلیل نماییم.
”آگاهی” همانگونه که برای حکومت های مستبد زهر خطرناکی است، برای حکومت های دموکراتیک خونی برای تداوم حیات است. از این رو هر ابزاری برای تزریق این خون به کالبد جامعه، برای در آغوش گرفتن دموکراسی و حاکمیت مردم از ملزومات است.
دوران اصلاحات که در زیرمجموعه روند دموکراتیزاسیون قدرت در ایران باید تحلیلش کرد، تاثیرات مختلفی بر بخش هایی از جامعه، بخصوص نخبگان گذاشت. این تاثیر پذیری گفتمان غالب از مفاهیم نو و مدرن غیرقابل انکار بوده و هست.
اما سیکل این روند در بخش هایی ناقص عمل کرد که شاید سرگرم شدن در قدرت و با قدرت موجب غافل شدن از بخش های مهمی شد که بعدها سرنوشت اصلاحات را چنین رغم زد که همه می بینیم.
در کشاکش رقابت های انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری در ایران، وقتی که پای مصاحبه با گزارشگر نشریه امریکایی نیویورکر نشسته بودم و از ناکامی های اصلاح طلبان می گفتم، وی پرسید:” پس اصلاح طلبان چه باید می کردند که نکردند و حالا چه باید بکنند؟” ( منتشر شده در نوامبر 2005 هفته نامه نیویورکر)
همانروز گفتم:” اصلاح طلبان باید به درون جامعه می رفتند و حتی اگر شده چهره به چهره با افراد سخن می گفتند و آنها را به حقوق شان آشنا می کردند. حالا هم که از قدرت رانده شده اند باید به درون جامعه بازگردند و همین مسیر را طی کنند”.( همان منبع)
آن ایده مبتنی بر این باور بوده و هست که جامعه ای آگاه بر حقوق خود و جامعه ای ملتزم به فرهنگ دموکراتیک است که می تواند “حق” خود را مطالبه کند و دموکراسی را برقرار سازد.
در جوامع پیشرفته، آگاه سازی از طرق مختلف از جمله ابزار رسانه انجام می پذیرد و مدیران رسانه ها قادر به جهت دهی افکار جامعه هستند. اما در چنین جوامعی تکثر و قواعد جا افتاده در روابط اجتماعی و سیاسی شهروندانی را پرورش داده که تا درصد بالایی قادر به اعمال “ شهروندی” خود هستند.
ساختار جامعه ایرانی، ساختار بسیار پیچیده ای است که نمی توان برای آن نسخه کلی و حتمی پیچید اما این جامعه ظرفیت های مناسبی به نسبت جوامع دیگر این منطقه دارد.
دموکراسی خواهان ایران در طول تاریخ همواره به دلیل کمتر توجه کردن به “توده” که در صورت عدم آگاهی، به مانند مومی در دست قدرتمندان و قدرت پرستان خواهند بود، حرکتشان موسمی و مقطعی بوده است.
سرگرم شدن به سرگرمی های شیرینی چون قدرت همواره، حاملان دموکراسی را از ریشه ها و خاک این گوهر امروزی غافل کرده است.
هرچند بدست گرفتن قدرت برای تغییر و بهبود وضعیت، لازم است اما در صورت ریشه نداشتن در خاک با بادهای گاه و بی گاه استبداد و استحمار ناکام و ابتر خواهد بود.
مدل “کمپین یک میلیون امضا” که ماهیت اصلی اش را بر آموزش نهاده است، هرچند به کندی اما با ریشه باقی خواهد ماند. چون آموزش و آگاهی، هوشیاری را در پی دارد که یک “شهروند” به آن نیازمند است.
فصل های انتخاباتی در ایران، هرچند برای کسانی که نقش بازیگران در قدرت را برعهده دارند، فرصت نشستن بر صندلی است اما برای کسانی که دلبسته، ریشه دواندن درخت دموکراسی هستند هم فرصتی برای پیمودن راه آموزش دهی و آگاهی دهی است.
بدون آنکه در این مسیر دغدغه پیروزی این گروه یا آن گروه وجود داشته باشد، باید با تشکیل هسته های آموزشی و تبیین توده فهم دموکراسی و حقوق بشر، حتی اگر لازم باشد چهره به چهره و خانه به خانه، بذر” شهروندانی” پاشیده شود که حاصلش برای ایران زمین به بار نشیند.
در زمانه ای که فشار، تهدید و سانسور، حداقل کانال های ارتباطی معتقدان به دموکراسی با بدنه جامعه را مسدود و محدود کرده است، تشکیل کمپین های خودجوش و تلاش در جهت آگاه کردن ملت به همه حقوق داشته و نداشته اش، می تواند راهکار مناسبی در راهبرد روند دموکراسی در ایران باشد.
حقیقت این است که بخش های مختلفی از جامعه ایران، هنوز به اهمیت نقش خود ناآگاهند و آگاه و مسئول کردن فرد فرد جامعه ایرانی (حتی خودمان) از هر طریقی ثمره اش پرو بال دادن به دموکراسی به عنوان یک آرزوی دیرینه ایرانیان است.