مصاحبه جواد ظریف با نشریه دنیای اقتصاد دریچه ای را برای فهم بهتر نظرات و جایگاه ظریف در فضای دیپلماسی کشور گشود. حرف های ظریف این بار صریح تر این انگاره را تایید می نماید که جایگاه وی در حد وسط فرزند انقلابی رهبر و دیپلمات کارکشته متعهد به منافع ملی قرار دارد. او در این مصاحبه مدعی می شود سیاست خارجی مطلوب نقطه توازن بین آرمانگرایی و واقع گرایی است. البته سخن وی که آرمانگرایی اصل راهنمای سیاست خارجی هر کشوری است تا حدی درست است. منتها این آرمانگرایی اهداف کلان سیاست خارجی کشور ها را ترسیم می کند اما سیاست ها و خط مشی ها بر اساس واقعیت ها تنظیم می شود. همچنین آرمان ها در مسیر مسائل ملی و خواست همگانی است. مسائل ارزشی مورد توجه قرار می گیرند که اکثریت جامعه آنها را قبول دارند و همچنین آنها را در چارچوب نظام روابط بین الملل دنبال می کنند. اما ظریف نگاه ایدئلوژیک وارزشی جمهوری اسلامی را به جای آرمان می نشاند و به نتیجه گیری غلطی می رسد که بین آرمان گرایی و منافع ملی در سیاست خارجی ایران تعارضی وجود ندارد. اما بررسی محتوایی داعیه های ایدئولوژیک و آرمانی جمهوری اسلامی نشان می دهد ملاک اصلی حکومت گسترش بنیاد گرایی شیعی و بسط نفوذ ولی فقیه در منطقه و دنیا است و اساسا خود را محدود به مرز های جغرافیایی وسیاسی ایران نمی کنند. همچنین تعارض با نظم بین الملل و غرب ستیزی در کنار نگاه تاکتیکی در نزدیکی به شرق دیگر ویژگی اصلی آن را تشکیل می دهد. ظریف از اصل این سیاست حمایت می کند و دیدگاه خود را در چارچوب این دیکترین قرار می دهد. فرازی از پاسخ های وی در این خصوص روشنگر است:
“ما طی دوران انقلاب همواره یک بازیگر ضدهژمون بودیم؛ ولی این دلیل نمیشد که بر اقتصاد کشور هزینهای تحمیل شود. شما در یک معادلهای در جامعه بینالملل بازی میکنید. یعنی در یک فضایی که باید آن را به فضای تعادل برسانید. اینکه بروید و تمام تخممرغهایتان را در یک سبد بچینید یعنی مشابه کاری که یلتسین در روسیه انجام داد، به نتیجه نخواهید رسید. یعنی با از دست دادن هویت یا به عبارتی تبدیل شدن به یک بازیگر کاملا سازگار با سیستم و نظم موجود، به جایی نمیرسید. چین نیز یک برنامهریزی کاملا مشخص را دنبال میکند و به این صورت نیست که مواضع، اهداف و آرمانهایش را کنار گذاشته باشد. جمهوری اسلامی متاسفانه هشت سالی را سپری کرد که سیاستهای اعلامی و نه واقعی به شکلی دنبال شد که در راه توسعه مانع ایجاد کرد و برای کشور هزینه ساز شد. این موضوع نباید ما را به این سمت بکشاند که فکر کنیم با داشتن آرمانها، حفظ اولویتهای آرمانی یا گرایشهای انقلابی نمیتوانیم به توسعه برسیم. اتفاقا به نظر من میتوانیم توسعه داشته باشیم و تنها راه رسیدن به توسعه پایدار و قابل اعتماد و توسعهای که با یک تغییر کوچک در دنیا از اوج قدرت به حضیض ذلت نیفتیم این است که روی پای خود بایستیم؛ البته روی پای خود ایستادن به این معنا نیست که با دنیا قطع رابطه کنیم، بلکه به این مفهوم است که با هویت خودمان با دنیا رابطه داشته باشیم.مقام رهبری چندین بار فرمودهاند کشوری که بخواهد در نظام بینالملل روی پای خود بایستد باید هزینه زیادی بپردازد. با توجه به این من معتقدم شما با ایستادن روی پای خود و ایستادن روی اصول و ارزشهای خود، میتوانید در صحنه بینالملل، حضور دراز مدت داشته باشید. این حضور در اقتصاد مقاومتی نیز به همین صورت است و از تحولات در سطح بینالملل کمتر آسیب خواهیم دید. ما نباید هشت سال دولت قبلی را که طی آن برخی اتفاقات را شاهد بودیم مدل قرار دهیم. البته من نمیخواهم خیلی در رابطه با دورانی که در آن نقشی نداشتم و مورد مهرورزی نیز قرار گرفته بودم، سیاه نمایی کنم.”
«تلاش برای تعریف اولویتها به شکلی که یک دوگانگی میان منافع ملی و منافع آرمانی ایجاد میکنید براساس یک مفهوم غلط پایهگذاری شده است. پایه این مفهوم غلط به اندیشههای هنری کسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا باز میگردد که میگوید زمانی ایران میتواند یک بازیگر قابل اعتماد باشد که بین ایران آرمانی و ایران ملی، یکی را انتخاب کند. با توجه به اینکه من این بحث را شخصا با کسینجر داشتم یکی از شاگردان او از من همین سوال را پرسید که من پاسخی که به ایشان دادم را به شما نیز میدهم: “هر وقت آمریکا توانست بین آمریکای آرمانی و آمریکای ملی اختلاف قائل شود و یکی را انتخاب کند میتواند از دیگران نیز چنین توقعی داشته باشد. هیچ کشوری فارغ از آرمانهایش، هویت و حضور جدی در صحنه بینالمللی ندارد و حداکثر میتواند در موضوعات ریز حضور داشته باشد. چنین کشوری نمیتواند در صحنه منطقهای و بینالمللی نقش داشته باشد. ما در بحث هستهای اگر بتوانیم براساس منافع ملی و براساس دیدگاهها و آرمانهای خود حضوری داشته باشیم که بدخواهان انقلاب را از امنیتیسازی ایران محروم کنیم در آن صورت ضمن حفظ هویت میتوانیم به منافع اقتصادیمان نیز دست یابیم. اما اگر بخواهیم هویت خود را از دست بدهیم ممکن است برخی منافع کوتاه مدت اقتصادی کسب کنیم، اما این منافع هرگز پایدار نخواهند بود و هرگز نخواهند توانست برای ما شرایط ویژهای را ایجاد کنند که بتوانیم در درازمدت آن را پیشببریم. بعضی چارچوبهای ویژه در معادلات جهانی دوران جنگ سرد وجود داشته و اتفاقاتی افتاده است که برخی در حوزه توسعه سیاسی و اقتصادی از آن اتفاقات سوءاستفاده میکنند و میگویند توسعه اقتصادی مقدم بر توسعه سیاسی است و برخی دیگر سوءاستفاده میکنند و میگویند که اقتصاد مقدم بر آرمان گرایی در سیاست خارجی است. تمام اینها در یک ظرف و مظروف دیگر تئوریک و تاریخی اتفاق افتاده که به یک شرایط کلی نمیتوان آن را تعمیم داد.”
ژرف کاوی نظرات وی که صریح تر از همیشه رویکرد مطلوب وی در سیاست خارجی را آشکار ساخته است، به روشنی نمایان می سازد ظریف در پی روایتی عمل گرا از سیاست خارجی ستیزه جویانه جمهوری اسلامی است که توانایی جلو رفتن و پرداختن کمترین هزینه را داشته باشد. او اصل سیاست تقابلی تحت عنوان ضد هژمونی را می پذیرد اما در عین حال می خواهد این سیاست در موازنه گرایی به گونه ای اجرا گردد که اخلالی در روند توسعه ایجاد نکند. اما تعارض موجود بین وجه راهبردی و تاکتیکی و یا گفتمانی و اقدامی به راهکار وی جنبه تخیلی و غیر واقعی می بخشد. لازمه موفقیت آن کم رنگ شدن جنبه های آرمانی است. اگر هم ظریف بتواند موفقیتی مقطعی در جلو بردن سیاستش پیدا کند تضاد گفتمانی در ادامه موفقیت را تحت الشعاع قرار داده و آن را شکننده می سازد. ایران ملی با ایران مد نظر جمهوری اسلامی تفاوت زیادی دارد. ایران ملی عاری از آرمان نیست اما آرمانش حالت ایدئولوژیک نداشته و بر پایه منافع ملی و سرزمینی ایران است.
او در این مصاحبه مدعی می شود سیاست ضد غربی احمدی نژاد و تاکید بیشتر وی بر جنبه آرمانی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی مشکل ساز نبوده است بلکه روش غلط، ندانم کاریهای داخلی و سیاست گسترش واردات باعث وخامت اوضاع شده است. اما نظام بر خلاف جمع بندی ظریف حل مشکلات و رهایی از فشار تحریم ها به سمت نرمش قهرمانانه پیش رفت و از این رو فرصت برای ظریف پیش آمد تا وارد وزارت خارجه شود.
البته عمل گرایی مد نظر ظریف به طور نسبی در مقابل دیدگاه های تهاجمی از سیاست خارجی آرمانی نظام مزایایی برای کشور و مردم دارد اما دامنه این مطلوبیت ها محدود است و بر این اساس ظریف در چارچوب دیپلمات های متعهد به منافع ملی قرار نمی گیرد و در تحلیل آخر متعهد به سیاست خارجی جمهوری اسلامی است. ارتباط بین سیاست خارجی و توسعه زمانی برقرار می شود که سیاست خارجی به تسهیل حضور در شبکه مبادلات خارجی منجر شود در غیر این صورت در چارچوب مناسبات کنونی دنیا امکان جلو بردن توسعه پایدار در چارچوب حفظ گفتمان ارمانی جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی وجود ندارد. بنابراین ظریف در بن بستی که نتیجه منطقی رویکرد وی است ناگزیر در عمل مجبور به نادیده گرفتن و یا کم رنگ کردن وجه ارزشی و آرمانی نظام در حوزه دیپلماسی می شود. این مسئله دلیل اصلی حملات اصول گرایان افراطی و حامیان رهبری است که قرائت محافظه کارانه وعمل گرایانه وی از سیاست خارجی آرمانی را تهدیدی برای استحاله نظام ارزیابی می کنند. رهبری نیز در این مقطع برای جلو بردن سیاست دوگانه اش به او نیاز دارد اما طبیعی است سیاست ظریف مطلوب نگاه راهبردی او نیست اما تعارضی با آن نیز نداشته و اختلافات در حوزه قابل تحمل است. اما توجه بیشتر ظریف به پراگماتیسم مشکلاتی را بوجود آورده که حملات منتقدان درون حکومتی می تواند آن را مهار سازد. با افزوده شدن بر روز های حیات دولت اعتدال چهره واقعی دولتمردان آنها نیز روشن می شود وفضای هیجانی و احساسی گذشته محو می شود که باعث شده بود جایگاه های غلطی به افراد بخشیده شود.