۱ـ تا زمان برگزاری انتخابات مجلس نهم٬ قریب به یک ماه و نیم زمان باقی مانده است. در باب اهمیت انتخابات مجلس نهم٬ تاکنون بارها داد سخن سر داده شده است: نخستین انتخابات پس از کودتایی که ۲۲ خرداد سال ۸۸ رخ داد و جمهوریاسلامی پس از سالها٬ عریان و واضح٬ سرکوب خیابانی را در شدیدترین شکل خود٬ برگزید. همچنان که رهبر جمهوریاسلامی٬ به مصداق قاعده انقلاب فرزندان خود را میخورد٬ دستور تصفیه بسیاری از نیروهای نسل اول انقلاب را داد.
علاوه بر تمامی آنانی که در خیابان یا زندانها توسط جمهوریاسلامی به قتل رسیدند و زندانیان سیاسی و عقیدتی ـ که البته از هر دو نظر٬ جمهوریاسلامی سابقه و ید طولایی دارد ـ اینبار نه تنها نیروهایی که تا چندی پیش خودی محسوب میشدند در زندان هستند، بلکه مهدی کروبی و میرحسین موسوی نیز در شرایطی هستند که از نظر نهادهای بینالمللی ربایش محسوب میشود.
قاعدتا با این شرایط٬ حضور در چنین انتخاباتی٬ محلی از اعراب ندارد. انتخابات در جمهوریاسلامی٬ اگر تا پیش از این منافذی هر چند کوچک برای تغییراتی جزیی فراهم میکرد٬ اینبار خبری از چنین مسالهای هم نیست. لشکر سلم و تور اصولگرایان٬ در حال دریدن یکدیگر برای تصاحب کرسیهای مجلس و پیشدستی کردن در عرض ارادت و خشوع و خضوع به پیشگاه رهبر جمهوریاسلامی هستند.
سرکوبهای ممتد و طولانی جمهوریاسلامی در سی و دو سال گذشته٬ باعث شده است که نیروهای اپوزیسیون نیز٬ عملا یا پایگاه قابل توجهی در داخل کشور نداشته باشند یا آنکه توانایی اجرایی کافی برای بسیج نیروهای خود را ندارند. البته نباید فراموش کرد که در پیش گرفتن تاکتیکهای خیالپردازانه و مبتنی بر توهم و آنچه که مایل به دیدن آن بودند ـ و نه آنچیزی که در عالم واقع وجود داشت ـ نیز در از دست دادن تاثیر بر عرصه سیاست داخلی ایران٬ نقش داشته است.
خوب یا بد٬ با توجه به جمیع شرایط در حال حاضر٬ همچنان اصلاحطلبان تنها نیروهایی هستند که به عنوان موجوداتی دو زیست در جغرافیای جمهوریاسلامی٬ رشتههایی هر چند نازک در پیوند با حاکمیت دارند که حاشیه امنیتی٬ هر چند بسیار کوچک٬ برایشان فراهم میکند و هم به دلیل نزدیک به ۳۰ سال فعالیت در عرصه سیاسی٬ از توان اجرایی و لجیستکی بیشتری برای پیشبرد طرحهای دموکراسیخواهانه٬ برخوردارند.
۲ـ عرصه سیاست٬ عرصه سیر در خیالات نیست٬ بلکه مبتنی بر استفاده از تجربههای پیشین و برنامهریزی برای اتفاقات محتمل آینده است. تحلیل و تصمیمگیری براساس آرزوها٬ نیروی سیاسی را به واکنشهای انفعالی و شکست در برنامهها میرساند. این همان اتفاقی است که در چند ماه گذشته برای بسیاری از اصلاحطلبان ـ و در راس آنها٬ سیدمحمد خاتمی ـ رخ داده است. شکی نیست که جنبش سبز٬ جنبشی انتخاباتی بوده و استفاده از فرصت انتخابات در هر رژیم توتالیتر٬ می تواند مورد توجه دموکراسیخواهان آن کشور قرار گیرد. اما نکته آن است که نمیتوان و نباید نام آرزوها و امیدهای خود را تحلیل گذاشت و سپس با باور کردن این مساله٬ بر پایه آن به کنش سیاسی پرداخت. از همان روز نخستی که خاتمی و دیگر اصلاحطلبان٬ شروط خود را برای حضور در انتخابات اعلام کردند٬ تقریبا همگان متفقالقول بودند که هیچ نشانی در حاکمیت برای پذیرفتن این شروط وجود ندارد.
خاتمی و دیگر همراهانش با تاکید یکجانبه بر انتخابات و شروط خود٬ سوی دیگر قضیه را فراموش کردند. هرگز پاسخی به این سئوال داده نشد که اگر حاکمیت٬ این شروط را قبول نکرد٬ چه باید کرد؟ جواب البته روشن٬ اما به همان اندازه نامشخص بود: شرکت نمیکنیم!
این کار البته دو ضرر عمده داشت ـ و دارد: نخست آنکه کنش سیاسی اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو را به چیزی جز قهر سیاسی تبدیل نمیکند. همان قهری که اصلاحطلبان پیش از آن با عنوان انفعال آن را نفی کرده بودند. از سوی دیگر٬ باعث این نمیشد که در آستانه انتخابات٬ با در دست گرفتن کاسه چه کنم٬ در پی اکسیری برای تاثیرگذاری بر انتخابات باشند.
دوستان آنقدر بر آرزوهای خود به عنوان تحلیل تاکید کردند که از یاد بردند حاکمیتی که به طور رسمی از اسفند سال ۸۱ پروژه اخراج اصلاحطلبان از حاکمیت را رقم زده و با صرف هزینههای گزاف در خرداد ۸۸ آن را به ثمر رسانده٬ صرفا با چند سخنرانی و بیانیه٬ حاضر نیست از پروژه خود دست بکشد.
اصلاحطلبان حتی توجه نکردند که رهبر جمهوریاسلامی مدتهاست پروژه حذف هاشمیرفسنجانی را نیز کلید زده؛ آنان باز هم تصور کردند شاید لابیهای فردی که قادر به دفاع از خود و فرزندانش نیز نیست٬ و اساسا حتی در تعلق وی به جنبش سبز نیز شک و شبهه فراوانی وجود دارد٬ میتواند همچون اکسیری برای آنان عمل کند.
عدم آمادگی لازم برای حالتی که حاکمیت شروط اصلاحطلبان را رد کند٬ باعث آن شده است که هر روز بیانیههای شداد و غلاظ در ستایش تحریم فعال از سوی گروههای مختلف صادر شود. این بیانیهها با کلیگویی٬ پرگویی و لحنی شعارگونه ـ آفاتی که بلاشک در دوره ریاست سیدمحمد خاتمی بر جمهوریاسلامی دامنگیر نیروهای سیاسی شد ـ خواستار در پیش گرفتن استراتژی تحریم فعال از سوی مردم همیشه در صحنه شده و بر فرمایشی بودن آن تاکید میورزند.
اما سئوال اساسی در این میان٬ همچنان مطرح است: این تحریم فعال قرار است چگونه و از چه راهی صورت گیرد؟ با کدام پیشزمینه و با کدام آمادگی ذهنی؟ و اساسا قرار است چگونه ذهن مردمی را که تا چندی پیش سخنرانیها و نوشتههای پرملاط درباره لزوم حضور در انتخابات به عنوان تنها راه رسیدن به دموکراسی را میخواندند٬ اکنون به سمت تحریم فعال برد؟
سوگمندانه٬ با وجود گذشت بیش از دو سال از آغاز جنبش سبز٬ برخی نیروهای سیاسی٬ همچنان در محیط ذهنی خودساخته باقی ماندهاند و تصور میکنند که افکار عمومی٬ همچون مومی همواره در دست آنهاست و با چند بیانیه٬ میتوان به آن هر شکلی داد.
قصه پرغصه انتخابات مجلس نهم٬ نیز اکنون همینگونه است: حاکمیت تا جای ممکن با برگهای اصلاحطلبان بازی کرد و از زبان آنان٬ بر لزوم جضور در انتخابات تاکید ورزید، اما زمانی که تاریخ مصرف تمام شد٬ بازی خویش را از سر گرفت. آیا دوستان قصد درس گرفتن از اشتباهات تاریخی خود را ندارند که از فرط تکرار٬ از کمدی و تراژدی نیز گذر کرده و تنها تاسف را رقم میزند؟