این روزها، دفاع از هموطنان بهایی ما، بهانه دیگری شده است برای «زدن» شیرین عبادی. بهانه ای رنگ باخته که در پس خویش اهداف دیگری را سامان می دهد و پیش می برد. اما پرداختن به این بهانه، موضوع این مقاله نیست؛ بحث بر سر آن است که امروزه دفاع از حقوق ایرانیان، از هر قوم و دسته که باشند و به هر دین و آیین، اگر به«اما»هایی محدود شود که مطلوب افراطیون حاکم بر کشورماست، آنگاه یک قصه دیگر تاریخی تکرار می شود: مصلحت اندیشی های نابهنگام. همان مصلحت اندیشی ها که باعث می شود بگوییم: من چپ نیستم، اما از چپ ها دفاع می کنم. من با نهضت آزادی مخالفم اما فکر می کنم نباید مانع فعالیت آنان شد. من مردم اما فکر می کنم نباید حقوق زنان را نقض کرد. من خودم یک جنسی هستم اما به نظرم باید برای دوجنسی ها فکری کرد و ….
گذاشتن تمام این«اما» ها اما تاکنون یک حاصل داشته:عقب نشینی از اصول پایه ای. آن هم درست در شرایطی که دشمن در ازای هر وجب که می گیرد، عجب های بسیار برمی انگیزد.همان حکایت هموطنان بهایی ما که سال هاست در متن این«اما»ها، بدیهی ترین حقوق شهروندی شان نقض شده است در سکوت.
هدف از این سخن محاکمه کردن این و آن نیست؛ ما هر چه هستیم و هر کجا هستیم وجوه گوناگون یک منشوریم؛از کوزه همان برون تراود که در اوست. بحث اصلی اما این است که آیا جامعه ما در کلیت اندیشه ورز خود، به واقع به این نتیجه رسیده است که حقوق بشر، جنس و رنگ و آیین و دین و زبان و ….نمی شناسد؟ که اگر پاسخ مثبت باشد، سئوال بعدی این است که چرا هنوز در برخورد با ستمدیدگان مختلف فکری با«اما» ها و «اگر» ها زندگی می کنیم.چرا در ازای برداشتن هر گام قانونی، خود را«موظف» و«مجبور» به گذاشتن یک«اما» می بینیم؟ از سر اعتقادست یا از سرترس؟ ریشه اعتقادمان کجاست و آبشخور ترس مان کجا؟آیا نهادینه کردن اعتقاد به آزادی، رویارویی آشکار با این اعتقادات و ترس ها را نمی طلبد؟ آیا این روند که بطئی است و آن را از چنین آهستگی و پیوستگی گریز نیست، بدانجا نرسیده که با«اما»های درونی مان نیز همانگونه رودررو شویم که با «اما»های بیرونی؟ اینها سئوال هاییست که از خویش می پرسم اما به بلندی.پاسخ هایش را نیز نمی دانم؛ که اگر می دانستم، از فرصت دور بودن از قاضی مرتضوی ها بهره می گرفتم برای بلندگویی. برای آنکه نگوییم«ب» بگوییم بهایی.
و اما سخنی با ایرناو ایرناییان و کیهان و کیهانیان. صاحبان دهان های گشاد و دست های باز.
آقایان!در تمامی این 30 سال که بسیاری از هموطنان بهایی ما را به اتهام مزدوری و جاسوسی و براندازی گرفته اید، در کدام مورد سندی محکمه پسند روی میزگذاشته اید؟ آن هم درست در حالی که ما به عنوان مردمان ایران، هر روزه هزاران سند از شما پیش رو داریم که نشان دهنده انحراف کامل تان از مصالح میهن ماست. ما در کدام شرایط قانونی توانسته ایم بگوییم تعابیر شما از اسلام، که دیگر به تعداد اقوام و آشنایان و بچه محل هاتان رسیده،موجودیت «گربه» عزیز ما را نشانه گرفته و کمترین مجازاتش، توبه آشکار شماست؟ در تمامی این 30 سال ما در کدامین لحظه توانسته ایم یکی از شما را ـ از سردار پیشنمازتان گرفته تا قاضی قاتل تان ـ به اتهام اینکه راهی که می روید و اعمالی که انجام می دهید و سخنانی که می گویید در تقابل کامل با منافع ملی ایران است، به پای یک محاکمه ساده و قانونی بکشانیم و دادگاه قانونی تان را شاهد باشیم؟ براندازی، اتهامی برازنده آقای احمدی نژاد ـ به عنوان سخنگو و چهره بیرونی جناح امنیتی نظامی ـ است یا یعقوب مهرنهاد که پاسخگویی مسئولین را می خواست و پرسشگری شهروندان را؟ اگر ما مجبور به گفتن«ب» به جای«بهایی» هستیم شما چرا خود را مکلف به گفتن«ایران» به جای «ام القرای اسلام» نمی بینید؟ما به هزار و یک دلیل تاریخی و غیرتاریخی، سال هاست زندانی«اما» ها و «اگر»هاییم، شما چرا به ضرورت زمان، خود رادر«بند» منافع ایران نمی دانید و نمی بینید؟ تنها از آن رو که قدرت باشماست و برما؟
ما از ترس ها و سدهای درونی مان به جبر زمانه خواهیم گذشت؛ شما اما ازعروس هزاردامادتان هیچ نصیب نخواهید برد الا لعنتی تاریخی.ما عاقبت روزی کلمات را به تمامی ادا خواهیم کرد. شما اما جویدن حروف را منتظر باشید.