نگوییمب بگوییم بهایی

نوشابه امیری
نوشابه امیری

این روزها، دفاع از هموطنان بهایی ما، بهانه دیگری شده است برای «زدن» شیرین عبادی. بهانه ای رنگ باخته که در ‏پس خویش اهداف دیگری را سامان می دهد و پیش می برد. اما پرداختن به این بهانه، موضوع این مقاله نیست؛ بحث بر ‏سر آن است که امروزه دفاع از حقوق ایرانیان، از هر قوم و دسته که باشند و به هر دین و آیین، اگر به«اما»هایی ‏محدود شود که مطلوب افراطیون حاکم بر کشورماست، آنگاه یک قصه دیگر تاریخی تکرار می شود: مصلحت اندیشی ‏های نابهنگام. همان مصلحت اندیشی ها که باعث می شود بگوییم: من چپ نیستم، اما از چپ ها دفاع می کنم. من با ‏نهضت آزادی مخالفم اما فکر می کنم نباید مانع فعالیت آنان شد. من مردم اما فکر می کنم نباید حقوق زنان را نقض کرد. ‏من خودم یک جنسی هستم اما به نظرم باید برای دوجنسی ها فکری کرد و ….‏

گذاشتن تمام این«اما»‏‎ ‎ها اما تاکنون یک حاصل داشته:عقب نشینی از اصول پایه ای. آن هم درست در شرایطی که ‏دشمن در ازای هر وجب که می گیرد، عجب های بسیار برمی انگیزد.همان حکایت هموطنان بهایی ما که سال هاست ‏در متن این«اما»ها، بدیهی ترین حقوق شهروندی شان نقض شده است در سکوت.‏

هدف از این سخن محاکمه کردن این و آن نیست؛ ما هر چه هستیم و هر کجا هستیم وجوه گوناگون یک منشوریم؛از ‏کوزه همان برون تراود که در اوست. بحث اصلی اما این است که آیا جامعه ما در کلیت اندیشه ورز خود، به واقع به ‏این نتیجه رسیده است که حقوق بشر، جنس و رنگ و آیین و دین و زبان و ….نمی شناسد؟ که اگر پاسخ مثبت باشد، ‏سئوال بعدی این است که چرا هنوز در برخورد با ستمدیدگان مختلف فکری با«اما» ها و «اگر»‏‎ ‎ها زندگی می کنیم.چرا ‏در ازای برداشتن هر گام قانونی، خود را«موظف» و«مجبور» به گذاشتن یک«اما» می بینیم؟ از سر اعتقادست یا از ‏سرترس؟ ریشه اعتقادمان کجاست و آبشخور ترس مان کجا؟آیا نهادینه کردن اعتقاد به آزادی، رویارویی آشکار با این ‏اعتقادات و ترس ها را نمی طلبد؟ آیا این روند که بطئی است و آن را از چنین آهستگی و پیوستگی گریز نیست، بدانجا ‏نرسیده که با«اما»های درونی مان نیز همانگونه رودررو شویم که با «اما»های بیرونی؟‎ ‎اینها سئوال هاییست که از ‏خویش می پرسم اما به بلندی.پاسخ هایش را نیز نمی دانم؛ که اگر می دانستم، از فرصت دور بودن از قاضی مرتضوی ‏ها بهره می گرفتم برای بلندگویی. برای آنکه نگوییم«ب» بگوییم بهایی.‏

و اما سخنی با ایرناو ایرناییان و کیهان و کیهانیان. صاحبان دهان های گشاد و دست های باز.‏

آقایان!در تمامی این 30 سال که بسیاری از هموطنان بهایی ما را به اتهام مزدوری و جاسوسی و براندازی گرفته اید، ‏در کدام مورد سندی محکمه پسند روی میزگذاشته اید؟‎ ‎آن هم درست در حالی که ما به عنوان مردمان ایران، هر روزه ‏هزاران سند از شما پیش رو داریم که نشان دهنده انحراف کامل تان از مصالح میهن ماست. ما در کدام شرایط قانونی ‏توانسته ایم بگوییم تعابیر شما از اسلام، که دیگر به تعداد اقوام و آشنایان و بچه محل هاتان رسیده،موجودیت «گربه» ‏عزیز ما را نشانه گرفته و کمترین مجازاتش، توبه آشکار شماست؟ در تمامی این 30 سال ما در کدامین لحظه توانسته ‏ایم یکی از شما را ـ از سردار پیشنمازتان گرفته تا قاضی قاتل تان ـ به اتهام اینکه راهی که می روید و اعمالی که انجام ‏می دهید و سخنانی که می گویید در تقابل کامل با منافع ملی ایران است، به پای یک محاکمه ساده و قانونی بکشانیم و ‏دادگاه قانونی تان را شاهد باشیم؟ براندازی، اتهامی برازنده آقای احمدی نژاد ـ به عنوان سخنگو و چهره بیرونی جناح ‏امنیتی نظامی ـ است یا یعقوب مهرنهاد که پاسخگویی مسئولین را می خواست و پرسشگری شهروندان را؟‎ ‎اگر ما ‏مجبور به گفتن«ب» به جای«بهایی» هستیم شما چرا خود را مکلف به گفتن«ایران» به جای «ام القرای اسلام» نمی ‏بینید؟ما به هزار و یک دلیل تاریخی و غیرتاریخی، سال هاست زندانی«اما» ها و «اگر»هاییم، شما چرا به ضرورت ‏زمان، خود رادر«بند» منافع ایران نمی دانید و نمی بینید؟‎ ‎تنها از آن رو که قدرت باشماست و برما؟ ‏

ما از ترس ها و سدهای درونی مان به جبر زمانه خواهیم گذشت؛ شما اما ازعروس هزاردامادتان هیچ نصیب نخواهید ‏برد الا لعنتی تاریخی.ما عاقبت روزی کلمات را به تمامی ادا خواهیم کرد. شما اما جویدن حروف را منتظر باشید.‏