قرار نبود شاه جایش را به شیخ بدهد

نویسنده

drmohammadmaleki.jpg

‏ عماد حسین نیا

دکتر محمد ملکی، استاد و اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب 57، دانشگاه را سردمدار مبارزه و ‏پیشقراول حرکت هایی می داند که به پیروزی انقلاب منجر شد. او ضمن انتقاد از گروهی که به فرجام ‏رسیدن انقلاب را به نام خود مصادره کرده اند، می گوید: “بگذارید بعضی ها از گذشت زمان به نفع ‏خود سوء استفاده کنند اما تاریخ همیشه گواه زنده ایست”. متن گفتگو با محمد ملکی در پی می آید.‏

‎ ‎اولین اعتراضات دانشجویی چه دوره ای اتفاق افتاد و چرا؟‎ ‎

‏ بصورت بی طرفانه باید گفت که اولین فعالیت های دانشگاهی توسط گروه های چپ و مارکسیست ‏شروع شد که دستگیری 53 نفر آن معروف است. در واقع می توان گفت از 1313 تا 1327 که شاه ‏در روز افتتاح دانشکده حقوق ترور شد و مسئولیت اش را بدوش توده ای ها انداختند، قدرت واراده ‏جنبش دانشجویی در اختیار حزب توده بود. بعد از غیر قانونی شدن حزب توده و سختگیری هایی که ‏شد، گروه های مذهبی ـ آرام آرام ـ شروع به فعالیت کردند که عمده ترین شان “سوسیالیست های خدا ‏پرست” به رهبری نخشب بودند. روند تکامل جنبش دانشجویی با افزایش قدرت مذهبی ها و ملیون در ‏دانشگاهها شدت یافت که در همین راستا می توان به تاسیس انجمن های اسلامی اشاره کرد. بعد هم ملی ‏شدن صنعت نفت اتفاق افتاد.‏

‎ ‎دانشگاه در کجای مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت قرار داشت؟‎ ‎

متاسفانه در تاریخ نگاری ها، نقش حیاتی دانشگاه در قضیه ملی شدن صنعت نفت که در واقع خروج ‏ایران از زیر چنبره استعمار انگلیس بود، به حاشیه رانده شده است. در آن زمان دانشگاه نقش بسیار ‏چشمگیری هم در حمایت از دکتر مصدق وهم در خرید قرضه ملی داشت.البته در آن دوره جنبش ‏دانشجویی دست مذهبی ها بود.‏

‎ ‎یعنی نیروهای مذهبی به دکتر مصدق کمک بیشتری می کردند؟‎ ‎

مذهبی ها و ملیون بصورت توامان.البته پس از آن، دوره نهضت مقاومت ملی است. یعنی 8 روز پس ‏از کودتای 28 مرداد، نهضت مقاومت ملی تاسیس شد و شاخه دانشگاه این نهضت، تظاهرات معروف ‏‏14 تا 16 آذر را برنامه ریزی و راه اندازی کرد. درباره 16 آذر32 هم که بطور مفصل بحث شده و ‏مقالات متعددی تحریر شده است.‏

‎ ‎دانشجویان چپ هم در این دوره فعالیتی داشتند؟‎ ‎

حضور چپ ها را نمی توان مطلقا انکار کرد.اما از قدرتی که آنها در گذشته داشتند کاسته شده بود و ‏البته دلایل متعددی باعث این امر بود که فعلا جای بحث ندارد.‏

‎ ‎ادامه بدهید.‏‎ ‎

‏ پس از 16 آذر بیشترین بار فعالیت دانشگاهی بر دوش شاخه دانشگاهی نهضت مقاومت ملی بود. در ‏واقع در نبود احزاب واقعی در آن دوره ـ دقیقا مثل الان ـ دانشگاه چاره ای نداشت که بار مبارزه را ‏بدوش بکشد.‏

‎ ‎کمیته دانشجویی جبهه ملی دوم چه زمانی تاسیس شد و چه فعالیت هایی کرد؟‎ ‎

در سال 1339 و با روی کار آمدن رئیس جمهور دموکرات آمریکا، تحولاتی در ایران بوجود آمد و این ‏امر سبب شد که دانشگاهها هم دستخوش تحولات شوند. آن کمیته در این دوره تشکیل و تظاهرات بسیار ‏بزرگی در دانشگاهها ترتیب داده شدو نهایتا به تظاهرات عظیم بهمن سال 40 [ در مخالفت با دستگیری ‏دانشجویان ] منتهی شد. در زمان کنسرسیوم نیز 12 تن از اساتید به تشکیل آن اعتراض کردند و البته ‏بدون موافقت دکتر سیاسی - رئیس وقت دانشگاه - اخراج شدند. بعد از آن هم اتفاقات 15 خرداد رخ داد ‏که دانشجویان در حمایت از آن هم ساکت ننشستند.‏

‎ ‎در سابقه مبارزاتی دانشگاه مبارزه مسلحانه هم دیده میشود. چه شد که بخشی از دانشگاه به ‏استفاده از اسلحه روی آورد؟‎ ‎

در سال 42 دستگیری های گسترده اعضای نهضت آزادی و سیاسیون ملی اتفاق افتاد. مهندس بازرگان ‏در دادگاه جمله ای گفت که دارای اهمیت فراوانی است. او گفت: ما آخرین گروهی هستیم که بصورت ‏قانونی عمل میکنیم اما وقتی به ما که قانونی هستیم اجازه فعالیت داده نمی شود از آیندگان انتظاری جز ‏کشیدن اسلحه به رویتان را نداشته باشید. بنابراین بخشی از مجاهدین و گروهای چپ امثال فدائیان و… و ‏گلسرخی، شعائیان، احمدزاده و… که یا دانشجو یا فارغ التحصیلان دانشگاه بودند، تنها راه مبارزه را در ‏شلیک گلوله دیدند؛ چون- در یک جمله - فضا برای انجام کارهای تئوریک و مدنی کاملا بسته بود. ‏

‎ ‎در شناسنامه جنبش دانشجویی قبل از 57 اسامی تشکل های زیادی دیده میشود. آیا اساتید هم ‏تشکل خاصی داشتند؟‎ ‎

بله. اساتید دانشگاه تشکل هایی داشتند مثل جامعه دانشگاهیان و غیره اما بعدا سازمانی به نام سازمان ‏ملی دانشگاهیان ایران که سراسری بود، بوجود آمد.‏

‎‎این سازمان از نیروهای ملی شکل یافته بود؟‎ ‎

خیر. از همه گروهها در آن حضور داشتند. مذهبی و غیر مذهبی و حتی افراد بی تفاوت به مسائل ‏مذهب یا چپ.‏

‎ ‎و با هم کار می کردند؟‎ ‎

بله. اختلاف عقیده وجود داشت اما همه یک راه را برگزیده بودند و به مبارزه علیه یک هدف و دشمن ‏مشترک اهتمام می ورزیدند. اما پس از انشعاب سازمان مجاهدین، در جنبش دانشجویی مسئله فرق کرد. ‏بطوریکه قبلا کتابخانه، محل های اجتماع و کوه رفتن ها و… مشترک بود و همه چیز اسم دانشجویی ‏داشت اما پس از آن قضیه کتابخانه به اسلامی و دانشجویی جدا و سایر موارد هم از یکدیگر تفکیک شد ‏منتها هدف مشترک یعنی مبارزه با رژیم همچنان توامان دنبال می شد.‏

‎ ‎در پرونده سازمان ملی دانشگاهیان برگزاری اولین و بزرگترین تظاهرات خیابانی دیده ‏میشود. تظاهرات شهریور 57. آن تظاهرات چگونه شکل گرفت؟‎ ‎

آن روز نماز عید فطردر قیطریه برگزار شد که دکتر مفتح آن را اقامه کرد و خطبه اش را دکتر باهنر ‏گفت. پس از اتمام نماز، دانشجویان و اساتید از مردم دعوت کردند که برای بازگشایی حسینیه ارشاد که ‏از سال 51 پلمپ شده بود، به طرف آن راهپیمایی کنند. برگزارکنندگان مراسم نماز که از موضوع ‏مطلع شدند بارها از طریق بلند گو به مردم می گفتند که روحانیت برنامه دیگری ندارد اما دانشگاهیان با ‏تلاش وصف ناپذیرشان مردم را به خیابان کشاندند. این اتفاق در حالی رخ داد که روحانیون با این عمل ‏مخالف بودند و همه کسانی که آنروز در آنجا حضور داشتند، شاهدند که روحانیون بصورت غیر ‏مستقیم از مردم می خواستند که راهپیمایی نکنند اما بزرگترین راهپیمایی شکل گرفت.‏

‎ ‎یعنی روحانیت نقشی دراین حرکت نداشت؟‎ ‎

من اعتقادم بر این است که در تحقیقات تاریخی و تاریخ نگاری باید همه جوانب را در نظر گرفت و حق ‏همه را ادا کرد.اگر بخواهیم فرایند انقلاب را تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم نقش روحانیت در این جریانات ‏چقدر بوده است، فکر نمی کنم بیش از ده ـ پانزده درصد باشد؛ در حالیکه امروز می گویند همه نقش را ‏ما برعهده داشتیم. این درست که آقای خمینی رهبری انقلاب را برعهده گرفتند و آن اتفاق 15 خرداد ‏افتاد اما خودشان مطالعه و تحقیق کنند که در روز 15 خرداد و بعد از آن دانشگاهیان نقش بیشتری ‏داشتند یا حوزه. در بخش بیانیه ها، عکس ها، و سایر مسایل، دانشگاه در صف اول بود. مثلا اولین ‏مصاحبه آقای خمینی با لوموند را برای من که رابط انجمن های اسلامی در اروپا بودم، فرستادند ومن ‏ترتیب پخش آن را دادم. به نظر من یک مقدار باید انصاف را رعایت کرد. من حاضر به اثبات این قضیه ‏در هر دادگاهی هستم که تا 7 -8 ماه مانده به پیروزی انقلاب، بجز عده انگشت شماری که مبارز بودند ‏‏[ مثل آقای طالقانی، اقای خامنه ای که در تظاهرات شرکت میکرد، آقای رفسنجانی و بهشتی و…]، اکثر ‏روحانیون از تلفظ نام آقای خمینی ابا داشتند و مثلا در کتابهایشان می نوشتند: “خ”! مثلا نظر آقای ‏‏”خ”‌هم فلان است. اینقدر اینها احتیاط میکردند. در واقع نهاد روحانیت نقش آنچنانی در انقلاب نداشت. ‏اما افراد در مبارزات دیده می شدند.‏

‎ ‎برگردیم به تاریخ. بعد از راهپیمایی 14 شهریور باید اتفاق میدان ژاله باشد. آیا دانشگاه در ‏آن هم نقشی داشت؟‎ ‎

دانشجویان در تدارک آن نقش مهمی ایفا کردند چه در دعوت و دیوارنویسی و پخش اعلامیه، چه با ‏شرکت در تجمع، چه حمایت از تجمع کنندگان و چه درمان مجروحین که توسط دانشجویان دانشگاه ‏پزشکی در منازل اطراف انجام می شد. در ماههای مانده به پیروز انقلاب دو برنامه مهم از طرف ‏سازمان ملی دانشگاهیان تدارک دیده شد که رابطه دانشجو ـ استاد و دانشگاه ـ مردم را استحکام بیشتری ‏بخشید.‏

یکی از آنها برگزاری هفته همبستگی بود که در جای جای ایران با نشست ها، راهپیمائیها، سخنرانیها و ‏صدور بیانه هایی همراه بود.‏

‎ ‎سخنرانیها معمولا پیرامون چه چیزهایی بود وتوسط چه کسانی انجام میشد؟‏‎ ‎

موضوعات گوناگونی بود از جمله مبارزه با استبداد، برابری خواهی و عدالت و…. در واقع استقلال، ‏آزادی و جمهوریت ارکان اصلی حرف ها و سخنرانیها بود. در تهران افراد متعددی سخنرانی کردند و ‏در شهرستانها هم که سازمان شعبه داشت، اگر سخنران نداشتند، ما از سازمان برای شان می فرستادیم. ‏اما آخرین روز هفته همبستگی 13 آبان بود و آن کشتار فاجعه آمیز دانش آموزان در دانشگاه تهران. ‏

‏ بعد از آن واقعه وضعیت بغرنج شد چون دانشگاهها را بستند. در این دوره سازمان ملی دانشگاهیان ‏نقش واقعی اش را ایفا کرد. این سازمان وقتی با در بسته دانشگاه مواجه شد به مدت 25 روز در ‏دبیرخانه دانشگاه که در خیابان 16 آذر قرار دارد، متحصن شد و توانست با تحمل همه سختی ها ‏بازگشایی دانشگاه را محقق نماید.‏

‎ ‎در آن 25 روز رفتار حاکمیت با اساتید چطور بود و اصلا چه شد که اجازه تحصن در داخل ‏دبیرخانه را به شما دادند؟‎ ‎

به هر حال اتفاقاتی افتاد و ما به طبقه پنجم دبیرخانه رفته بودیم که اعتراض مان را به رئیس، بخاطر ‏بسته بودن درب دانشگاه و سایر مسایلی که پیش آمده بود، اعلام کنیم و خواستیم رئیس اقدام به باز ‏نمودن در و عذرخواهی از ما کند که به توافق نرسیدیم و تحصن بیست و پنج روزه استادان شروع ‏شد.این تحصن بسیار سرنوشت ساز بود چون منشا تحولاتی شد. بعد از چند روزعده دیگری از استادان ‏میخواستند به ما بپیوندند اما دبیرخانه محاصره شده بود و اینکار عملی نشد. آن اساتید ناگزیردر خیابان ‏ویلا و وزارت علوم تحصن کردند و در تیر اندازی هایی که شد دکتر نجات الهی شهید وهمان روز ‏درگیریهای زیادی بین دانشجویان و مردم از یک طرف با نظامیان از طرف دیگر انجام شد و تعدادی ‏کشته شدند. کارکردهای تحصن از آنچه که ما فکر میکردیم بسیار فراتر بود و شاید باز شدن درب ‏دانشگاه چیز کوچکی از آن بود. آن تحصن بیست و پنج روزه همکاری بین استاد و دانشجو را به شدت ‏تحکیم بخشید. خوب بیاد دارم که دانشجویان غذایشان را از کوی میگرفتند و به اساتید میرساندند و یا ‏وسائل و امکاناتی برایشان فراهم می کردند. یعنی یک همکاری تنگاتنگی بین استاد و دانشجو به وجود ‏آمد که بی سابقه بود.‏

‎ ‎مگرنیروی نظامی داخل کوی نبود؟‎ ‎

نیروهای نظامی دورتا دور دبیرخانه را محاصره کرده بودند اما حتی یک نظامی وارد محوطه نمی شد. ‏مثل الان نبود که هر کس سرش را بیاندازد پائین و برای سرکوب وارد دانشگاه شود. در واقع دبیرخانه ‏توسط نیروهای نظامی مراقبت میشد و این مراقبت طوری نبود که مانع غذا آوردن یا بعضی مسائل ‏دیگر بشود و اگراین را نگویم کمی بی انصافی کرده ام و آن اینکه در طول 25 روز هیچوقت تلفن های ‏دانشگاه قطع نشد. اگرچه تحصن ما بخاطر رفتار توهین آمیز دکتر شیبانی ریاست وقت دانشگاه تهران ‏با ما [جمعی از اساتید] شکل گرفت اما ایشان دستور دادند که کسی حق قطع کردن تلفن ها را ندارد. ما ‏از همان جا با خانواده ها، سایر گروه ها و شخصیت ها، خبرگزاری های داخل و خارج کشور تماس ‏می گرفتیم. نکته جالب دیگر آنکه برق آن منطقه بخاطر حفاظت از جان ما قطع نمی شد در حالیکه برق ‏مناطق به تناوب قطع می گردید.‏

‎ ‎آیا کسانی از سایر گروهها و مبارزین برای همدردی و حمایت به جمع شما آمدند؟‎ ‎‎ ‎

بله آقای دکتر بهشتی، آقای طالقانی، دکتر سنجابی و از همه گروهای اداری یا کارگری و غیره یا ‏حضور پیدا می کردند یا پیام می فرستادند. و به پیشنهاد آقای طالقانی بود که در 23 آذر با حضور ‏ایشان و اساتید و مردم، مراسم بازگشایی در زمین چمن دانشگاه بطرز باشکوهی برگزار شد. بطور کلی ‏تشکل های دانشجویی و سازمان ملی دانشگاهیان نقش محوری در پیشبرد اهداف برای نیل به انقلاب را ‏داشتند. جالب اینکه وقتی آقای بختیار فرودگاه را به روی آقای خمینی بست، برخی از روحانیون به ‏سمت تهران آمدند که در جایی متحصن شوند. آنها باوجود ازدیاد مساجد معروف و بزرگ در تهران یا ‏قم، به دانشگاه تهران آمدند و در مسجد دانشگاه تحصن کردند! نکته اینکه حتی خود روحانیون هم به ‏اهمیت دانشگاه پی برده بودند.بعد از انقلاب هم دیدیم که وقتی که قرار شد جایی برای قبله سیاسی مردم ‏در نظر گرفته شود، دانشگاه تهران برگزیده و نماز جمعه در آن برگزار شد و ادامه یافت. بنابراین ‏دانشگاه در روند پیروزی انقلاب نقشی ممتاز و حیاتی داشته است و هر کس که منکر آن شود خودش را ‏گول زده است.‏

‎ ‎سئوال آخر اینکه اولا به آنچه بخاطرش انقلاب کردید، رسیدید؟ دوما اگر الان سال 57 بود، ‏انقلابی می شدید؟‎ ‎

ببینید اسلامی که ما بدنبالش بودیم، اسلام عدالتخواه و اسلام عدل علی بود. اسلامی که آقای شریعتی ‏برایمان تعریف کرده بود یا اسلامی که آقای طالقانی به ما گفته بودند بنا براین اگر باز هم در شرایط آن ‏زمان بودم همان کاری را می کردم که کردم. ما در آن زمان با یک دیکتاتوری مبارزه می کردیم، با ‏نظامی سلطنتی و استبدادی مبارزه می کردیم. هدف ما استقلال، آزادی و جمهوریت بود. بعد بخاطر ‏اسلامی که به آن اعتقاد داشتیم، جمهوری اسلامی شد. من در شرایط فعلی و هر زمان دیگری با ‏دیکتاتوری و نابرابری و ظلم و فساد مبارزه میکنم. ما مبارزه نکردیم که شاه جایش را به شیخ بدهد و ‏رژیمی برود و رژیم بد تری جایش را بگیرد.‏

‏ ‏