احمدی نژاد کمدی مصدق

نویسنده
سها سیفی

فواد شمس در “زیستن برای گفتن” معتقد است رئیس جمهور کنونی ایرن، بازتاب کمیکی از تراژدی مصدق ‏است:‏

عبارت “تکرار تاریخ در دو وجهه کمدی و تراژدی” خود آن چنان تکرار شده که تبدیل به یک تراژدی شده و ‏هگل و مارکس را هم تبدیل به کمدین های صحنه تاریخ کرده است. اما هیچ گاه از منظری “رادیکال و بنیادین” ‏به این عبارت سرتاسر هوشمندانه پرداخته نشده است.‏

احمدی نژاد کمدی مصدق است! شکل تکامل یافته ی آرزوی داشتن یک قهرمان ملی و البته مذهبی که بتواند ‏دست بیگانگان را از منابع سرزمین آریایی ـ اسلامی ما کوتاه کند. شکل آرزو های برباد رفته ی لیبرالیسم اخته ‏ایرانی که می خواهد هم واره تافته ی جدا بافته ای از نظم سرمایه داری جهانی باشد. احمدی نژاد عمل مصدق را ‏تکامل داد به خاطر آن که تناقضات درونی را حل کرد. ملیت ایرانی را با مذهب شیعی آشتی داده و ناسیونالیسمی ‏آفرید، بدون تناقض درونی! ‏

‎ ‎بابا داره؛ میخره! اما شصت درصد مردم…‏‎ ‎

مرضیه در “بدون سانسور” راوی گفتگوئی میان خود و مادرش است:‏

من : مزخرفه واقعا مزخرفه.‏

ماما ن: چیه دختر تو که باز جوش آوردی! ‏

من: رفتم آب بگیرم، می گه شده 1200 تومن. تا ماه پیش 1000 تومن بود. آب جو 150 تومن گرونتر شده، ‏نوشابه شده 800 تومن. باورت می شه مامان؟‏

مامان: دیگه گرونی طبیعی شده. تو چون خرید نمی کنی , اینقد شوکه می شی!‏

من: یعنی تو که خرید میکنی شوکه نمی شی؟ توی یه ماه گذشته همه چیز بدون استثنا، همه چیز گرون شده. پنیر ‏شده 1500 تومن. کره شده 500 تومن. ‏

مامان: حرص نخور. ولش کن , اصلا چرا میری خرید که اینقد اعصابت خورد بشه. ‏

من : مامان چرا صورت مساله رو پاک میکنی؟ اصلا گوش میکنی چی دارم می گم؟ دارم میگم همه ی خوراکی ‏های ضروری مردم، نسبت به ماه گذشته خیلی گرونتر شده. بابا داره و می خره اما 60 درصد از مردم این ‏مملکت زیر خط فقرن. ‏

مامان : چرا با من دعوا میکنی ؟ مگه من گفتم گرون بشه. خوب می خوای حرص بخوری اینا رو هم بدون : ‏گوشت شده کیلویی 9000 تومن، برنج به درد نخور 2500، مرغ 2700، میوه هم زیر 1500 چیزی پیدا نمیشه، ‏سبزی کیلویی 600 تومن.‏

به مامان که هیچی نگفتم ولی فکر کردم : تازه، این روزای خوبمونه. خود حضرات میگن امسال سال بروز تورم. ‏تازه قراره تا آخر امسال تورم رو زیر دندونمون مزه مزه کنیم.‏

‎ ‎خب عزیزان برگردید. کی جلوی تان را گرفته؟!‏‎ ‎

‏”بودن و مجازی بودن” گروهی از ایرانیان خارج کشور را که می گویند دلشان برای کشورشان لک زده، مخاطب ‏سخنان خود قرار داده است:‏

گروهی از هموطن‌های مقیم خارج، ظاهرا عهد کرده‌اند که در کمال نمک‌نشناسی در آن‌جا نیز اخلاق شاکی و ‏متوقع خود را حفظ کنند. از چیزهایی که در اکثریت این اشخاص به‌شدت آزارنده است، شکایت بی‌مورد از غربت، ‏مشکلات و در برزخ بودن ناشی از زندگی در سرزمین‌های غربی است. عزیزان؛ برگردید! کسی مگر جلوی شما ‏را گرفته است؟

اصلا نمی‌دانم چطور آن کشورها شما را پذیرفته‌اند؟ بعد از سال‌ها زندگی در آن‌جا چون دلتان برای چیزهایی در ‏سطح کشک و بادمجان، گپ‌زدن با باجناق و پیژامه راه‌راه تنگ می‌شود؛ و به شدت دلخورید از اینکه مامور ‏مالیاتی چطور با دیدن یک تراول چک تمام قوانین مالیاتی را زیر ماتحتش نمی‌گذارد و این جمله مسخره ابلهانه که ‏هیچ کدام به معنی‌اش درست فکر نکردید، ورد زبان‌تان است: “در ایران پول درآوردن خیلی راحت‌تر و ‏سرشارتره”. (بله همین طور است، فقط باید رانت‌خواری، زد و بند، ارتشا، نزول، احتکار، فرار مالیاتی، ‏قانون‌شکنی را ارکان پول به جیب‌زدن بدانیم).‏

‎ ‎سرنخ کجاست؟! دست کیست؟!‏‎ ‎

بیتا یاری در “فریاد” معتقد است که اگرچه در سال های اخیر فیلم های بسیاری با رویکرد اعتیاد ساخته شده اند، ‏اما هیچکدام روی سرنخ اصلی این بحران متمرکز نشده اند:‏

سالیان سال است که همه از این اعتیاد می گویند، اما تا به حال واقعیت علل رواج اعتیاد در جامعه کمتر مورد ‏بحث قرار گرفته؛ به این دلیل که آنهم از همان حاشیه های امنیتی برخوردار است که کسی نتوانسته به آن وارد ‏شود و اغلب فیلم ها فقط زندگی کسانی را به تصویر می کشند که قربانی قرار گرفته اند و لیکن جلاد هرگز به ‏تصویر کشیده نشده و یا سرنخی از او پیدا نیست. ‏

دراین دوسال فیلم های تاپ جشنواره هم موضوعشان اعتیاد بود و سعی کرده اند به نوعی تلخی زندگی قربانیان را ‏به تصویر بکشند. آنهم دو سال پیاپی با دو فیلم که بازیگرانش تحسین شده و جایزه گرفته اند و در بیشتر مجلات ‏صحبت بر سر آنها بوده، بازهم چیزی نیست جز فیلم هایی در مورد اعتیاد یک قربانی.( خون بازی وعلی ‏سنتوری). و آن جلاد بی تصویر در این فیلم ها همان قدرتی است که می خواهد از راه تجارت مرگ، افراد ‏کشورهای دیگر(دشمنانش) را قربانی این امرسیاه کند و چه بهتر که جوانان خودش هم گرفتار شوند و هرچه ‏گرفتارتر پایه های قدرت اش سفت تر‏‎. ‎

‎ ‎قطعآ هدفی پشت پخش این سریال بود‎ ‎

‏”زیتون” راوی گفته هایی از یک متخصص مسائل زنان در نقد سریال تلویزیونی پیامک از دیار باقی است:‏

خانم دکتر می‌گفت: دست‌هایی در کارند که مردان را به ازدواج دوم تشویق و ترغیب کنند. امکان ندارد فیلمنامه‌ی ‏سریالی که در مهمترین روزهای سال که تقریبا همه وقت تماشایش را دارند بدون هدف نوشته شده باشد. برای ‏ساختن هر فیلمی باید از چندین مرحله( هفت خوان رستم) سخت عبور کرد. تلویزیون شورای سیاست‌گذاری دارد، ‏بازبینی فیلمنامه دارد. تأئید صلاحیت عوامل برنامه دارد. چطور می‌شود این سریال اتفاقی ساخته شده باشد. مجری ‏گفت حتی مدیر سازمان در تعیین خط مش فیلم‌ها تأثیر گذاراست که خانم دکتر تأیید کرد.‏

خانم دکتر ادامه داد که: تماشاگر با دیدن این سریال با قهرمان داستان(آقای منصور سیم‌خواه با بازی محمد‌رضا‌ ‏شریفی‌نیا) هم‌ذات پنداری می‌کند. در دلش می‌گوید عجب مرد زرنگی چقدر قشنگ زن اول را می‌پیچاند!(من خودم ‏در دید و بازدیدهای نوروزی دیدم چطور مردان با دیدن این سریال آب از لب و لوچه‌شون سرازیر شده). اینکه ‏چرا تلویزیون جمهوری اسلامی ایران شدیدا مشغول عادی‌سازی دوزنه بودن مردان است معلوم نیست.‏

‎ ‎چه حقی داشتند ملت آن زمان؟!‏‎ ‎

عبدالرضا در “حقوق بشر”، بخشی از سخنان تاریخی آیت الله خمینی در روزهای نخست پیروزی انقلاب را ‏منتشر کرده است:‏

ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری ‏داشته. ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت ‏پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب ‏این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد. آن هم بر آن اشخاصی که ‏در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ‏ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟!‏

‎ ‎کمپین کمک به زنی در آستانه اعدام‏‎ ‎

کوهیار در “وسوسه ای به نام بودن” از راه افتادن کمپینی برای نجات یک زن در آستانه اعدام خبر داده است:‏

اکرم مهدوی، زنی که در سال 82 به کمک یک مرد دیگر شوهر 74 ساله خود را که نزدیک به 50 سال از وی ‏بزرگتر بوده به قتل رسانده با تأیید حکم صادره در دیوان عالی کشور و ارسال آن جهت استیذان رئیس قوه قضاییه ‏در معرض اعدام قرار دارد. کمپین کمک به اکرم مهدوی، از سوی جمعی از فعالان حقوق بشر و مدافعان حقوق ‏زنان به راه افتاده و قصد دارد با جمع آوری کمک مالی و پرداخت آن به شاکیان پرونده از اعدام وی جلوگیری ‏کند.‏

اکرم مهدوی دوبار ازدواج کرده که هردو ازدواج در سنین پائین و ناخواسته انجام گرفته است واقدام او به ارتکاب ‏قتل ناشی از رشد خشم و خشونت در خانواده در پی یک ازدواج اجباری است. مینا جعفری، وکیل مدافع اکرم ‏مهدوی می گوید: “ما تمام سعی خودمان را می کنیم که خانواده مقتول رابرای پرداخت ۶۰ میلیون دیه راضی کنیم ‏و این امر فقط با همکاری مردم میسر می شود. خانواده اکرم وضع مالیش اصلا خوب نبوده ونیست و به همین ‏دلیل هم نمی توانند کمک کنند”.‏

‎ ‎خیلی از مسلمانان سکولارند‎ ‎

رشید اسماعیلی در “دست نوشته های یک لیبرال” در حاشیه فیلم بحث برانگیز فتنه جنین نوشته است:‏

سازنده ی فیلم همچنین در یکی از مصاحبه های خود مدعی شده بود که “قرآن کتابی فاشیستی” است! قصد نقد این ‏اظهار نظر سطحی و بی مبنا را ندارم چرا که معتقدم گوینده ی آن یا “قرآن” را تا کنون نخوانده است و یا معنای ‏‏”فاشیسم” را نمی داند. این البته مسلم است که برخی از قرآن “قرائتی فاشیستی” ارائه می دهند ولی نسبت دادن ‏اعمال این افراد به کلیت مسلمانان و شریک دانستن پیامبر اسلام و کتاب او در جنایات این افراد همانقدر منصفانه ‏است که همه ی اعمال کلیسا در قرون وسطی را به پای عیسی مسیح و “عهد جدید” او بنویسند! ‏

کسی منکر این واقعیت نیست که در جهان اسلام نیروهایی با گرایش فاشیستی وجود دارند که سعی می کنند اعمال ‏جنایت کارانه ی خود را با استناد و ارجاع به آیاتی از قرآن موجه جلوه دهند ولی بر خلاف آنچه گاهی پنداشته می ‏شود این قرائت فاشیستی از دین گرایش غالب بر جهان اسلام و قالب اذهان اکثر مسلمانان نیست. بسیاری از ‏مسلمانان ضمن ایمان و اعتقاد راسخ به کتاب مقدس ِ خود، با فاشیست ها و بنیادگرایان دینی مبارزه می کنند و از ‏تروریستها و اعمال جنایت بارشان منزجرند.‏

‎ ‎خسته ام!‏‎ ‎

مهرداد رحیمی در “ققنوس” می نویسد که از تراژدی های تمام نشدنی این روزهای جامعه دلزده و خسته است:‏

بی پرده بگویم…خسته شده ام ازاین توالی بیهوده ی سالها وسالهای بیهوده ی متوالی: “سالهای بد… سالهای باد… ‏سالهای شک… سالهای اشک…”. از این روزهای بی روح خاکستری که شنبه اش شبیه دوشنبه است و هر روزش ‏جمعه! از این عادت لعنتی به تراژدی های تمام نشدنی هر روزه که جزئی از این زندگی نکبتی شده است انگار. و ‏ما که عادت کرده ایم به عادت کردن و تلخی هیچ مصیبتی دلمان را نمی لرزاند. کرخت شده ایم از فرط درد… ‏دردی که بیخ استخوان جا خوش کرده و مزمن شده…‏