دیدار

محمد صفریان
محمد صفریان

تابستان هشتاد و شش بود که مسئولان فرهنگی کشور از چند گروه موسیقی زیرزمینی با عنوان “ شیطان پرست ” یاد کردند و در پی آن نوازنده های گروه و حاضرین در کنسرت  روانه ی بازداشتگاه های جمهوری اسلامی شدند… حالا دوسال از آن روزها می گذرد و اعضای گروه  “ فونت “، یکی از همان گروه ها یی که  از سوی مقامات فرهنگی ایران به شیطان پرستی متهم شده بودند، به مهمترین خاستگاه های موسیقی راک دنیا مهاجرت کرده اند. گفت و گویی است با پویا کوشا نژاد، خواننده ی گروه ” فونت “ که بچه هایش هم اکنون ساکن لندن هستند و کارشان را در سالن های موسیقی انگلستان ادامه می دهند…

 

گفت و گو با خواننده ی گروه فونت

اینها از شادی مردم واهمه دارند

 

پویا جان، لطفاً در ابتدا خودت را برای خواننده های ما معرفی کن و بعد هم کمی از تاریخچه ی گروه فونت بگو تا بعد برویم سراغ باقی مباحث…

من پویا کوشا نژاد هستم. خواننده ی گروه فونت. در باره ی گروه هم باید بگویم که این گروه فعالیت جدی و حرفه ای اش را در سال 2005 آغاز کرد. البته قبل از آن من و اشکان(کوشانژاد) با گروه های دیگر همکاری می کردیم. ایده ی تشکیل گروه فونت هم از آنجا شکل گرفت که ما دیدیم اگر قرار باشد کاری ارائه کنیم، بهتر است به زبانی بین المللی باشد و برای مخاطب جهانی… البته همینجا بگویم که مخاطب ایرانی هم برای ما بسیار با ارزش است، کما اینکه ما در ایران کنسرت های متفاوتی گذاشتیم. مثلاً کنسرتی که در فارابی گذاشتیم که اولین کنسرت یک گروه  ایندی در ایران بود.

 

اشاره کردی که شما ترانه های تان را به زبان انگلیسی اجرا می کنید، آنچه من در این سالها از گروه های راک ایران دیده ام، (منظورم بچه هایی است که برای اجرا به اروپا آمده اند) این بود که اینها خیلی سعی می کردند که به انگلیسی بخوانند، لطفاً کمی در باره ی این ماجرا و چرایی اش توضیح بده…

اصولاً تعداد بچه هایی که به انگلیسی می خوانند آنقدرها هم زیاد نیست. چیزی که شما اشاره می کنید وجود دارد، اما گروه هایی هستند که چند تا کار به انگلیسی دارند و باقی کارهاشان فارسی است. خود من تنها چند تا گروه را می شناسم که اختصاصاً انگلیسی بخوانند مثل “ فری کیز” و

” یلو داگز”… چیز دیگری به خاطرم نمی آید. همین بچه ها هم با انتقادهای زیادی مواجه هستند که اساساً چرا انگلیسی و فارسی نه

 

خب حالا واقعاً چرا فارسی نه؟…

ببینید حرف ما از همان اول هم این بود که انگلیسی بخوانیم. الان گروه های زیادی در دنیا هستند که زبان اصلی شان انگلیسی نیست، اما به انگلیسی اجرا می کنند. صنعت امروز موسیقی دنیا دیگر مرز زبان ندارد. کسی نمی گوید موسیقی آلمانی یا ایتالیایی یا چه می دانم چینی… همه می روند زیز چتر یک موسیقی واحد… مثلاً همه می شوند موسیقی پاپ یا راک یا هیپ هاپ…

 

یک موضوع دیگر هم هست: “ همنشینی زبان و صدا ” مثلاً من خودم همیشه فکر کرده ام این هنرمندانی که اشعار به فرض مولا را در غالب موسیقی  مثلاً بلوز می ریزند، نمی توانند کار آنقدرها دلنشینی ارائه دهند، راجع به این موضوع چی فکر می کنی؟

دقیقاً. البته من راجع به سبک کاری خودمان صحبت می کنم و به دیگران کاری ندارم. ببینید وزن زبان فارسی به موسیقی راک نمی نشیند. گروه های بسیاری این کار را انجام داده اند اما از نظر من آن صدای نهایی که ما به عنوان موسیقی می شنویم، نمی گویم بد یا ناجور، اما حداقل نا همگون است.

 

 

 

البته این بحث زبان و آوا شناسی که اینجا باز کردیم مبحث بسیار پیچیده ای است، که در حوصله ی بحث امروزمان نمی گنجد، حالا می خواهیم از ایران بگوییم و شرایط بچه های موسیقی زیرزمینی… برای شروع لطفاً از کنسرت کرج بگو و ماجرایی که خیلی زود به صدر اخبار ایران آمد…

خب قضیه این بود که ما می خواستیم اجرا کنیم و از این گوشه نشینی و تنها برای خودمان زدن خسته شده بودیم. می دانی که هنر یعنی ارائه کردن. همین شد که تصمیم گرفتیم برنامه ی آن شب کرج را راه بیاندازیم. البته از همان اول می دانستیم که این کار خطرناک است. خطرهایش را هم قبول کرده بودیم. هرچند که راستش ما فکر نمی کردیم  آن شب بیش از 200 نفر به کنسرت بیایند. اما همه ی باغ پرشد. پیش از هزار نفر. ما بودیم و چند گروه دیگر که حالا آنها در ایران هستند و من اسمشان را نمی آورم. بعدش هم که آن تراژدی اتفاق افتاد و همه ی بچه ها را گرفتند و میهمانان را ضرب و شتم کردند و باقی حوادث که می دانی…

 

بله، یادم هست که در اخبار آوردند که شماها شیطان پرستید، یک سری مصاحبه ی تلوزیونی هم درست کرده بودند در باره ی شیطان پرستی…

متاسفانه درست است. ماجرا اینگونه است که دولت ایران اساساً با غرب و موسیقی غربی مشکل دارد. با شادی مردم و خوش بودنشان هم مشکل دارد. آنزمان موسیقی ما کمی تند تر بود، چیزی در مایه های پانک- راک. مردم هم شاد بودند و اینها هم همانطور که گفتم از این شادی انگار واهمه داشته باشند. بعد از چند روز هم که گفتند ما شیطان پرستیم. چرا؟ چون چیز دیگری نداشتند که بگویند. و الا برای یک موسیقی و کنسرت که کسی را 21 روز به زندان رجایی شهر نمی فرستند. بعد هم آمدند و گفتند که ما در شب کنسرت 800 تا سی دی فیلم غیر اخلاقی با خودمان داشته ایم که انصافاً با هیچ عقلی سازگاری ندارد که آدم با خودش فیلم غیراخلاقی سر کنسرت ببرد. آن سرداری هم که قصد تفهیم اتهام ما را داشت، بعدها فساد اخلاقی اش مشخص شد و در آن خانه ی فساد با گروه زنان دستگیر شد و پرونده اش رسانه ای شد…

 

می دانم، اما  شوربختانه پرداختن به این اخبار آدم را دچار چندگانگی می کند، برویم از نو سراغ موسیقی، برایمان بگو حالا که اینجایی و موسیقی غربی را از نزدیک مشاهده می کنی، چه فرق هایی بین بچه های انگلیسی و ایرانی می بینی…

من اگر بخواهم صادق باشم، باید بگویم که متاسفانه فرق بسیار زیاد است. اینجا جوانان علاقه ی بسیار بیشتری به موسیقی دارند. البته علت این موضوع هم به عقیده ی من بر می گردد به فرهنگ سازی غلط دولت در ایران. چیزی که از سنین کودکی و در مدارس به بچه ها آموخته می شود، به گونه ای است که فرهنگ موسیقی غرب را که بسیار هم کهنسال است و جنبشهای اجتماعی زیادی هم در دل دارد را یک ضد فرهنگ معرفی می کند. گروه هایی مثل ما هم که به سبک و سیاق دیگری می زنند و می خوانند در واقع کار بسیار دشواری در پیش دارند چرا که ما باید اول باور یک جامعه را عوض کنیم و بعد شنیده شویم. موسیقی در واقع فرهنگ ساز است و روی همه چیز تاثیر دارد. ما هم می خواهیم که این فرهنگ به گونه ای عوض شود و مردم همراه جنبشهای روز دنیا شوند و از آن انزوا بیرون بیایند. ما داریم سعی و تلاش خودمان را انجام می دهیم. اما این کار نیازمند زمان بیشتری است.

 

و سوال آخر اینکه به عقیده ی تو، این مهاجرات پر شمار گروه های موسیقی زیرزمینی ایران به غرب، در درازمدت به سود موسیقی ایران است یا به ضررش؟

من فکر می کنم که به سود موسیقی ما باشد. مهاجرت هر چه نداشته باشد لااقل به گروه ها امکان اجرا می دهد و موسیقی هم با اجراست که کیفیت پیدا می کند. ایران امروز فرصت تمرین و اجرا به بچه ها نمی دهد. جدا از این مسائل هم مهاجرت باعث می شود که بچه ها از نزدیک با موسیقی غربی آشنایی پیدا کنند و زیر و بمش را بهتر بیاموزند.