نقشی جدید،نگاهی دیگر
برای درک بهتر کارهای مونا آملی باید به زیربنای افکار او پی برد.با دقت بر نقاشی های حاضر در نمایشگاه متوجه می شویم که دید خاص آثاراین نقاش از نوع جاسازی طراحی کارهایش نشات می گیرد.انسانهای او بدون حضور شیء دیگردر کمپوزیسیونهایش حضور می یابند. او به رنگ بها می دهد و نوعی استفاده آکادمیک رنگ در کارهایش مشهود است و چیزی که بسیار برای او اهمیت دارد رسیدن به هماهنگی و نمایش هارمونی درآثارش است که وی با کم و زیاد کردن نور وسایه ها به آن دست می یابد.رنگهای آملی می تواند به روشنی و زنده بودن واقعیت مبدل شوند وآن در عین حالیکه ازآرمانیت کلاسیک گونه بدور است وابستگی شدیدی به طبیعت دارد.در کنار تمام اینها قلم قوی اوست که ارتباط موضوعی را به ما می رساند.
احساسات انسانی بدون هیچ نقصی درآثارخیره کننده ی این نمایشگاه که یادآور ریشه های ایرانی نقاش نیز هست نمایان است.آملی از ضربه قلم موهای خشن و محکم در اجرای نقاشیهای چهره هایش استفاده می کند و به نظر می رسد به تقارن صورت بها نمی دهد.بافت آثارغنی و در عین لطیف او همراه با بکار گیری کلاژ در آثار چند لایه ای او هستند.
نقاش اگرچه به سراغ معمولیترین عناصر موجود میرود و آنها را با با همان محتوا والبته کمی اغراق در شکل در آثارش به نمایش میگذارد، اما در نهایت جهانی به شدت ذهنی خلق میکند که برای بیننده آن تنها جایگاهی به عنوان ناظر تعریف شده است. این بیننده خواهناخواه مقهور تکنیک اجرایی اثری خواهد شد که قرار بوده مقدم بر این تکنیک حرفی برای گفتن داشته باشد.
فضای اجتماعی این نقاشی ها با ساده ترین روش ها ساخته و پرداخته می شود، خطوط محیطی صریح، سطحهای رنگین و اغلب تخت و همراه با طیف های ملایم، حرکت و آمد و شد میان واقع گرایی و خلاصه گرایی و از حیث تکیه کردن به پشتوانه های اکسپرسیونیستی و سمبلیستی قابل تقدیر است. زبان متفاوت نقاشی های آملی جای آن را دارد که به عنوان گفتاری تازه در حوزه تعیین و تقسیم بندی شده هنر معاصر ایران به شمار آید، که این خود دستاورد عمده ایست و جای تأمل دارد.
وی در این آثار با انتخاب ابعاد بزرگ برای بومش و رنگ آکریلیک به عنوان متریال اصلی کارش، شور و هیجان کافی برای درهم شکستن قیود تکنیکی گذشته را بدست می آورد. تلفیق حرکت نرم و خشن و گردش فرم و خطوط چهره ها و چسبیدگی و درهم آمیختگی تنوعات بصری پس زمینه ای، گاه کمپوزیسیونی واقعا کامل از یک نقاشی با موضوع انسان را ارائه می دهد. تک چهره ها و صورتها و بعضا نیم تنه هایی که احساسات و افکار عجیب به خواب رفته در بطون آنها غم ساکن و وهم انگیز انسانهایی را به تصویر می کشد که حکمران همه چیز و محکوم همه چیز می باشند. هر چیزی که استعداد نفوذ در آن وجود داشته باشد، نفوذ می کند و کارهایی که نقاش توانسته در آنها، از شدت و قدرت لایه های رنگ زنده در کنار سایر کیفیتهای بصری ایجاد شده، بهره مناسب تری ببرد و بدون لطمه زدن به طراوت وتازگی ترکیب رنگها به منظور خویش دست یابد، بخوبی این استعداد نفوذ را کسب کرده است.
او روند پالایش فرم را تا سر حد نمایش توده سیال تداوم بخشیده است.آثار مونا آملی از طریق فرم انتزاعی شان دیده می شود، ولی با فضاسازی شان قابل درک است.
به عبارت روشن تر، در این آثار، فضا درک می شود: رنگ فضا، حس فضا، بوی فضا… درک می شود یا به خاطر می آید؛ اما فرم بدون هیچ ارجاعی به شکل های مألوف، دیده می شود.
اندیشه پنهان در پشت این آثار ممکن است، اندیشه ای فلسفی یاشاعرانه باشد. باید دانست هر نوع برداشتی از این دست مستقیماً با آثار آملی هیچ ارتباطی ندارد و احیاناً به قابلیت های ذهن مخاطب مربوط می شود. نقاش هنرمند نمایشگاه،آثارش را به گونه ای ساخته و پرداخته می کند که فرصت تداعی معانی را تا بی نهایت در اختیار بیننده قرار می دهد. محدود کردن و به تعریف کشاندن توده های سیال و فرم های کیهانی در این آثار، به قابلیت های فیزیولوژیک و روانی مخاطب مربوط می شود. با چنین نگرشی، می توان افزود که حس شادی، اندوه، یا… اموری اند که ما می توانیم به برخی از این آثار نسبت دهیم. فضاسازی غیرواقع نمایانه این آثار بستر خوبی برای برداشت های متعدد فراهم کرده است.