فرحبخش، اتهام جاسوسی و دولت مهرورز

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

خانواده ای نام دخترشان را ونوس (الهه زیبایی) گذاشته بودند و از بد حادثه دخترک بینوا به غایت زشت و بد ترکیب از آب در آمده بود.

مادر دخترک اغلب می نالید که: حالا قیافه اش به درک! چون هر کس می بیند یا منزجر می شود و به روی خود نمی آورد و یا احساس ترحم و دلسوزی می کند. اما اسمش را چه کار کنیم که هر که می شنود، نمی تواند جلو خنده اش را بگیرد.

داستان فوق، بی شباهت به نامی که دولت آقای احمدی نژاد بر خود گذاشته نیست. گویا عملکرد این دولت به اندازه کافی باعث دردسر و اسباب زحمت نبوده است که برای نشان دادن عمق تعارض، نام دولت مهروز را هم بر آن نهاده اند.

یک نمونه از این مهرورزی را روزنامه نگاران، چهارشنبه شب گذشته در خانواده علی فرحبخش از زبان پدر این روزنامه نگار زندانی شنیدند.

پیرمرد که 33 سال قاضی بوده و به درخواست خود بازنشست شده، با بغض و اندوه و اشک، از شرافت و صداقت حرفه ای خود و مصائبی که در طول زندگی به دلیل از دست دادن اعضای خانواده خود دیده، سخن گفت و در آخر اضافه کرد که: دستگیری علی سخت ترین ضربه ای است که به من پیرمرد وارد شده است.

پدر فرحبخش که فصلی بلیغ از تجربه های بی واسطه خود نسبت به رعایت حقوق متهمان توسط قضات دوران سلطنت پهلوی بویژه قضات دیوان عالی در نادیده گرفتن اقرارهای تحت فشار بیان کرد، از اینکه در نظام مدعی اجرای احکام دین و شریعت، اقرار و اعتراف های تحت شرایط غیرعادی، پایه و اساس قضاوت و صدور احکام شده است، بسیار گلایه مند بود.

آنچه پیرمرد را بیش از هر چیز دیگری آزرده، اتهامی است که به فرزندش زده اند. اتهام جاسوسی! به تصور او چنین اتهامی به معنای نایده گرفتن یک عمر خدمت شرافتمندانه و صادقانه وی به جامعه است، شرافتی که با وسواس بسیار و تحمل شرایط سخت اقتصادی به دست آمده است، آن هم در حالی که راه ثروت اندوزی و سود جویی شخصی برایش باز و هموار بوده است.

روزنامه نگارانی که در منزل آقای فرحبخش بودند، از سخنان پیرمرد سخت متاثر شدند در حالی که سخنی برای تسکین او پیدا نمی کردند.

تنها جمله ای که برای تسلی دل پیرمرد و سایر اعضای خانواده اش می شد گفت، این بود که: شما نباید تصور کنید که اتهام جاسوسی علیه فرزندتان آسیبی به شرافت و نجابت خانوادگی شما خواهد زد، زیرا پیش از این نیز برخی از شخصیت های برجسته و پاک نهاد این کشور نیز تحت همین اتهام دستگیر و محکوم شده اند در حالی که جامعه نسبت به بی گناهی آنان تردیدی نداشته است. افزون بر این، با تعریف گل و گشاد و بلکه بی حد و مرزی که اخیرا مقام های امنیتی از جاسوسی ارائه کرده اند، دیگر هر کسی که کمترین اظهار نظر مخالفی با سیاست های بنیادی حکومت کند، در حکم جاسوس خواهد بود.

این نوع سخنان ظاهرا برای خانواده هایی که از متن سیاست در ایران برکنارند و از بد روزگار کارشان به دم و دستگاههای امنیتی افتاده است، تسکین دهنده اما در عین حال حیرت آور است و بنابراین می پرسند ما در چه کشوری زندگی می کنیم؟

حیرت این خانواده ها فقط به این موارد خلاصه نمی شود. آقای فرحبخش نامه ای را که برای آیت الله هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه نوشته و درخواست تبدیل قرار فرزندش را کرده بود، نشان روزنامه نگاران داد. آقای شاهرودی در حاشیه نامه دستور تبدیل قرار از بازداشت به وثیقه و آزادی علی فرحبخش از زندان را به یک مقام دادستانی داده بود، اما این دستور به کلی نادیده گرفته شده بود!

به هر حال، من نمی دانم که حساسیت غیر قابل توجیه دستگاههای امنیتی نسبت به هر گونه رفت و آمد روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی به خارج از کشور و بستن اتهام هایی مانند جاسوسی به آنان، واقعا ناشی از ترس آنها از فضای جامعه جهانی است و یا اینکه افرادی در درون این دستگاهها، بدون هر گونه تدبیر و دوراندیشی و یا با اغراضی پنهان و پیچیده، در صددند تا برخی از اتهام های بسیار حساس را در جامعه ایران از اعتبار بیاندازند تا اگر واقعا هم روزی فردی متهم به ارتکاب این نوع جرائم شد، جامعه باور نکند و به حمایت از متهم برخیزد.

عقل سلیم به ما می گوید که یک جاسوس هیچگاه در هئیت یک منتقد و مخالف نظام سیاسی ظاهر نمی شود، بلکه برای رد گم کردن، ریا کارانه به تملق و چاپلوسی مفرط از رهبران سیاسی کشور می پردازد و با نفوذ به دستگاههای حساس نظامی و امنیتی و تصمیگیری و دسترسی به اطلاعات محرمانه، آنها را در اختیار بیگانگان قرار می دهد.

بر این اساس، جاسوسی فقط مختص کارکنان دستگاههای حاکم است و یک شهروند عادی که دسترسی به هیچ نوع اطلاعات محرمانه ای ندارد، حتی اگر هم بخواهد، نمی تواند جاسوس باشد.

بنابراین، بستن اتهام جاسوسی به مخالفان، منتقدان و تحلیل گرانی که دریافت های فکری خود را نشر می دهند، از نقطه نظر امنیتی، خود تردید برانگیز است و چه بسا برای مصونیت بخشیدن به مهره های احتمالی است که در جاهای حساس با چاپلوسی و ریاکاری، جا خوش کرده اند.

به هر حال، با این تعریفی که مقام های دولت آقای احمدی نژاد از جاسوسی کرده اند، دیگر هیچگونه امنیت خاطری برای ایرانیان باقی نمی ماند. این خود نوعی آزار و شکنجه روانی است، اما هنگامی که دولت خود را مهرورز هم معرفی می کند، به شدت مضحک و خنده دار هم می شود.

با این رفتاری که ما از دولت آقای احمدی نژاد شاهدیم، به نظرم وقت آن رسیده است که دولت مهرورز، در تدارک اسم تازه ای برای خود باشد، همانطور که مادر ونوس نهایتا مجبور شد نام دخترک خود را عوض کند.