ثبت نام در تاریخ!

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

هرچه حسن روحانی به ماه های پایانی دوران زمامداری خود نزدیک می شود این بحث بیشتر در محافل سیاسی به گوش می رسد که قرار است او با توجه به اراده ی خاص رهبری تنها یک رئیس جمهور چهار ساله باشد و در میان اسلاف خویش رکوردی منفی را به ثبت برساند.

  شاید این شایعات و زمزمه هاست که رئیس دولت ایران را بر آن داشته است که تدبیر سیاسی به خرج دهد و امید بیشتری در دل ملت بیافریند. امیدی که بر این پایه استوار است که او از شعارهای انتخاباتی و تبلیغاتی و همچنین تعهدهای ملی و مردمی خود به هیچ وجه کوتاه نخواهد آمد و حتی در صورت لزوم همانند دیگر مقام های عالیرتبه پیشین کشور که مورد قهر و غضب آیت الله خامنه ای قرار گرفته اند، هزینه ی پایمردی های خویش را نیز خواهد پرداخت!

  حسن روحانی حال به خوبی درک کرده است که چرخش او به سمت حل معضلات سیاسی و فرهنگی، -در پی به سرانجام رساندن نسبی مسائل بین المللی به ویژه مذاکرات هسته ای- چندان به مذاق مسوولان عالیرتبه ی کشور خوش نیامده است، به گونه ای که آن ها حاضرند موفقیت های به دست آمده ی جمهوری اسلامی را نادیده بگیرند و به هر دری بزنند تا دولت اعتدال را در نزد افکار عمومی فشل معرفی کرده و بی آبرو سازند.

    در این شرایط رئیس جمهور بیش از اتخاذ دو راهبرد اصلی در پیش نخواهد داشت. یا از مواضع اخیر عقب نشینی کند و خواست ها و مطالبات ملت را کنار بگذارد تا شاید مقبولیتش نزد حاکمیت افزایش یابد و راه بر نامزدی دور دوم نبندد. یا این که بر سر مواضع بر حق و مبانی حقوقی بایستد و عاقبت نامی نیک در تاریخ چند هزار ساله ی ایران از خود به جای گذارد. آبرویی که محتمل است به پشتوانه ی آرای مردم بار دیگر شگفتی نیز بیافریند و تمامیت خواهان را در انتخابات ریاست جمهوری آینده نیز آچمز نماید.

   به نظر می رسد که در این وضعیت،  بهترین دفاع  برای رئیس دولت تدبیر و امید حمله خواهد بود. این حمله ای است که نه تنها جایی برای عقب نشینی باقی نمی گذارد بلکه به حسن روحانی امکان می دهد تا در زمین حریف خیمه بزند و اجازه ندهد اقتدارگرایان از خط  میانی میدان عبور کرده و برای زدن گل پیروزی خود را به دروازه نزدیک کنند!

   در این شرایط پاشنه آشیل جریان مقابل می تواند تکیه ی رئیس جمهور بر اجرای کامل حقوق بشر باشد و تلاش برای رعایت همه جانبه ی آن در سطح ملی. ایستادن وی در کنار اکثر ایرانیان برای اجرای بدون تنازل قانون اساسی- با محوریت فصل سوم میثاق ملی- گام اول این راه ناهموار خواهد بود که اگرچه از هفت خوان رستم دشوارتر است، اما امری ناممکن نیست.

   حال که  روحانی روز پنجشنبه عازم سازمان ملل است و آمریکا، می تواند در کنار تلاش همه جانبه برای بهبود روابط سیاسی و اقتصادی ایران با تمام کشورهای عضو این نهاد بین المللی، پیش دستانه به موضوع حقوق بشر، به ویژه اجرای داوطلبانه ی حقوق شهروندی توسط دولت نیز بپردازد.

   یک روی این سکه توجه به وضعیت آن افرادی است که سال هاست در زندان های جمهوری اسلامی محبوسند و گاه نام خویش را هم از یاد برده اند، همانگونه که وقتی جلوی آیینه می ایستند چهره ی خود را نمی شناسند- چه ایرانی و چه  ترک وعراقی و ؛ چه فارس و چه کرد و عرب و بلوچ و …

   همان انسان هایی که در این سال های طولانی، حتی چون “امید شاهمرادی سنندجی” که از خرداد ماه ۹۱، در حبس به سر برده - و ۷ ماه از این مدت را در سلول های انفرادی بند ۲۴۰ اوین گذرانده- نتوانسته اند قلم به دست بگیرند و خطاب به رئیس جمهور شکایت نامه ای بنویسند. همان هایی که می توانند تاکید داشته باشند: “ آیلان های زیادی در ایران خود ما وجود دارند که خانواده هایشان به لطف ماجراجویی ها و سیاست زدگی های جماعتی در وزارت اطلاعات در سال های گذشته و نبود هیچگونه نظارت بر عملکرد خودسرانه آنان، بدتر از خانواده آیلان آواره و پریشان شده اند.”

  افرادی که حتی اگر در مقام  ”ادعا” ایستاده باشند ضرورت دارد تقاضایشان از جانب رئیس دولت رسیدگی شود تا نکند ماموران وزارت اطلاعات در گذشته و حال بی گناهانی را بی دلیل بازداشت کرده، برایشان پرونده هایی سنگین تشکیل داده، اعتراف هایی به ضرب زور و تهدید گرفته و عاقبت جوانی اشان را در زندان تباه کرده باشند!

   “ شما مطمئنا بیش از هر کس دیگر از تصمیمات خودکامه و بی قانون عده ای که قبل از شما زمام امور را در این کشور مظلوم در دست داشته اند و جز منفعت طلبی های جناحی و توهمات و سودازدگی های بی حد و حساب به چیزی نیاندیشیده اند با خبرید و می دانید که این خودکامگی ها در حوزه های قضایی و به اصطلاح امنیتی کمتر از بخشهای دیگر نبوده است در آن دوران چون نیاز به امنیتی کردن فضای کشور و اثبات ادعای موهوم دخالت خارجی در وقایع سال ۸۸ و بعد از آن داشتند، من و عده ایی دیگر را هدف اتهامات بی اساس قرار دادند و بدون آنکه در هیچکدام از مراحل بازجویی، بازپرسی و دادگاه به قانون عمل کنند به احکامی سنگین و حبس های طولانی محکوم نمودند و در این سالها نیز از آنچه توانسته اند برای درهم شکستن مقاومت، شخصیت و هویت ما انجام داده اند”.

   در کنار رسیدگی به این دادخواهی ها، توجه به وضعیت و آینده ی ایرانیان مقیم خارج نیز- به خصوص آن ها که در زمانی دور یا نزدیک درگیر فعالیت های سیاسی  با حاکمیت بوده اند- حائز اهمیت بسیار است. من نمی گویم که روحانی برای حل این معضل بیاید و در زمان حضور در نیویورک اعلام “عفو عمومی” اعلام کند، چون نه این موضوع در شرایط “حاکمیت دوگانه” در حیطه ی اختیارات اوست و نه عفو عمومی از بار مثبت لازم برخوردار است.

    بسیاری از جلای وطن کردگان از ایران، نه تنها بر این باور نیستند که جرمی انجام داده اند، بلکه برعکس تاکید دارند که به دلیل ستمی که در این سال های طولانی بر آن ها و بستگان دور و نزدیکشان رفته است مستحق دلجویی و استمالت نیز هستند- البته نه آن هایی که خواسته و ناخواسته، مستقیم و غیرمستقیم، دست شان به خون انسانی دیگر آلوده شده و هنوز که هنوز است شاکی خصوصی یا عمومی دارند.

 در این ماجرا، اگرچه نظرم روی به فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی خود تبعیدی پس از انتخابات سال 88 نیز هست ، اما بیشتر توجه ام معطوف به آن هایی است که پیشینه ی مبارزات سیاسی اشان به پیش از انقلاب کشیده می شود. همان افرادی که چون رده های بالای کشوراکنون پا به بالای ده های هفتاد  و هشتاد عمر خود گذارده اند و به اصطلاح پایشان لب گور است! همان هایی که اگر پای سوز دلشان بنشینی دائم از زندگی در وطن دم می زنند و جان سپردن درون کشور و جای گرفتن در دل گوشه ای از خاک این سرزمین پهناور، حتی به شرط ترک فعالیت سیاسی!

  این ها همان افرادی هستند که در چند دهه ی گذشته ، در کنار کنش های مسالمت جویانه، به تحصیل و تدریس اشتغال داشته اند یا به تجارت و کارآفرینی مشغول بوده اند. آن هایی که به یاد میهن با مرور خاطرات دوران جوانی شب خود را روز و روزهایشان را شب می کنند و غرق این آرزو هستند که روزی به ایران بازگردند و چند روزی آرامش گیرند.

   به این دلیل است که بسیاری از این روشنفکران و کنشگران سیاسی و اجتماعی که آرزو به گور بردند، وصیت کرده بودند که در صورت امکان جنازه اشان به ایران انتقال یابد. خوشبختانه در موارد زیادی این امر تحقق یافته است، چون تمامیت خواهان دست کم بر این باورند که “فعال سیاسی خوب، فعال مرده است!”

  اما پرسش این است که وضعیت آن هایی که تا کنون زنده مانده اند چگونه رقم خواهد خورد، همان هایی که تاکید دارند که لازم است دولت روحانی دست بالا بزند و از وجودشان- امکانات مالی ای که طی سال ها اقامت در خارج اندوخته اند یا تجارب علمی و تجاری که انباشته اند- استفاده کند.

   شکی نیست که شرکت دادن منابع مالی و ظرفیت های تولیدی این نیروی عظیم وگسترده ی مقیم خارج در دوران پساتحریم درپیشرفت و توسعه ایران بسیار اثرگذار خواهد بود. اقدامی که از آن سو نیز موجب خواهد شد که این گروه از انسان های حق طلب، فداکار و آرمانخواه در دوران پیری بیش از این دچار افسردگی نباشند و آرزوی دیدار دوباره ی میهن را به گور نبرند.

   این اقدام به هر نام و عنوان که  باشد- چون مهم رفتار است، نه گفتار، عمل است نه کاربرد واژگان- قطعا نام حسن روحانی را در تاریخ ایران زمین ماندگار خواهد ساخت، هر چند که برخی نخواهند او نیز یک رئیس جمهور هشت ساله باشد!

  درست است که حضور در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 نیز می تواند با تمام کینه ورزی ها و سنگ اندازی های جریان تمامیت خواه کماکان در دستور کار حسن روحانی باشد، اما شرط پیروزی در این کارزار نفس گیر تحقق هرچه بیشتر خواست ها و مطالبات مردم است و از جمله توجه ی هرچه بیشتر به مساله ی خطیر حقوق بشر و اجرای کامل حقوق شهروندی وعده داده شده در دوران مبارزات انتخابات سال 92.

  می گویند فرض محال محال نیست. رئیس جمهور می تواند فرض کند که تنها بیست ماه زمان برای تحقق تمام شعارهای انتخاباتی خود در اختیار دارد. با توجه به این مهم، لازم است  او همان کاری را انجام دهد که اغلب روسای جمهور جهان در پایان دوران زمامداری خود می کنند؛ دست زدن به اقدامی بزرگ برای ثبت نام شان در تاریخ!