البته که به عنوان یک مدیون یا شاید هم یک مدیوم، باید از زحمات آیت الله حسنی که علیرغم اهمیت بی نظیرش همیشه خود را ملاحسنی نامید، نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم، تشکر کنم. حسنی برای من یک اسوه حسنه بود. من او را روی زانوهایم بزرگ نکردم، چنانکه خمینی کسانی را روی زانوهایش بزرگ کرده بود، وگرنه من هم بعد از جدایی از حسنی او را در کوچه شان حبس می کردم و در خانه شان را هم قفل می زدم و نمی گذاشتم هیچ کس برود سراغش و نمی گذاشتم او هم سراغ کسی برود، نه اینکه چنین وسیله خوبی را برای گذران اوقات فراغت ملتی بزرگ فراهم کنم. امروز که حسنی دیگر امام جمعه نیست، آن هم بخاطر بالارفتن سن ایشان، به نظر من این یک توطئه بزرگ است. چرا که:
یک: حسنی برای ما خیلی حرف ها زد، او برای ما نکته های مبهمی را روشن و نکات روشن بیشتری را مبهم کرد، اما گفتن حرف هایی که حسنی با شیرینی تمام می گفت، نیازی به شرط سنی نداشت، کمااینکه تصمیماتی که آیت الله جنتی می گیرد، نیازمند شرط سنی نیست. البته که شرط سنی برای یک سخنران یا رئیس جمهور یا نماینده مجلس یا هر کسی که سخنرانی کند، شرط لازم است، چون باید آنچه می گوید به هم ربط داشته باشد و کلماتش چنان نباشد که وقتی گوش می کنی بخندی، ولی مگر ما وقتی آقای جنتی نماز جمعه می خواند همین حالت را نداریم. حسنی هر چه پیرتر، هر چه بی نظم تر، هر چه پریشان تر، هر چه انتزاعی تر، برای ما بهتر بود. او هر چه می گفت برای ما خوب بود و می توانست ملتی را بخنداند، او هر چه نمی گفت هم برای ما خوب بود. اصولا برای من به عنوان یک حسنی شناس، کسی که عمری را در تقلید از این مرجع بزرگ گذرانده، هرچه او می گفت خوب بود. او حتی افعال ناگفته و کلمات نانوشته اش هم زیبا بود. او مصداق بارز خلق مفهوم از هیچ بود. درست است که ما هرگز نفهمیدیم او چه می گوید، ولی چه لزومی داشت که بفهمیم. او صدها سال یا شاید میلیاردها سال از ما جلوتر و شاید عقب تر بود. ما هرگز به این حقیقت دست نخواهیم یافت.
دو: حسنی زمان را به ما شناساند. نه اینکه خودش زمان را درک می کرد، او در یک دوره میان قرن دوم قبل از هجرت تا بیست قرن بعد از آن سرگردان بود. سرگردان هم نبود، او در هر حال موفق شده بود تمام جهان و اطراف خود را به صورتی در بیاورد که خودش بود. او هیچ تلاشی برای درک زمان نکرد، نه اینکه این موضوع برایش مهم بود یا نبود، اصولا هیچ چیزی برایش مهم نبود. وجود او به ما زمان را شناساند، تا قبل از او زمان اساسا مفهومی نداشت. یعنی اساسا هیچ کس فکر نمی کرد که در چه قرن و چه دوره ای زندگی می کند، او باعث شد همه مردم به این فکر کنند که در چه زمانی زندگی می کنند. تا قبل از حسنی همه ماها فکر می کردیم در قرن بیستم زندگی می کنیم، اما او به ما فهماند که گاهی در قرن هفتم هستیم، گاهی در قرن چهارم هستیم، گاهی در قرن دهم و گاهی در قرن دوازدهم. ما رابطه خودمان را با زمان مدیون حسنی هستیم.
سه، حسنی برای ما یک امت بود. یکی از چیزهایی که حسنی بود، امت بود. مثل شهید بهشتی که بقول امام یک امت بود. البته یک امت کامل نبود، چون اگر یک امت کامل بود، حتما منفجر می شد و محروم بودیم، ولی او یک امت نسبی بود. یک امت که خودش امام خودش بود، جز من هم هیچ کس ماموم اش نبود. حسنی برای خودش یک امت داشت، برای خودش همه چیز را اداره می کرد، برای خودش سیاست تعیین می کرد، برای خودش دشمن تعیین می کرد و گاهی هم یادش می رفت دشمنش وزیر شده است.
چهار، حسنی یک مدیوم بود برای ما: این جمله را البته امام درباره هیچ کس نگفت، ولی دلیل نمی شود که ما آن را استعمال نکنیم. واقعیت این است که حسنی برای ما یک مدیوم بود. یعنی ما فکر می کردیم که حسنی هستیم، همین طوری فرض می کردیم حسنی هستیم، سعی می کردیم به هیچ چیز فکر نکنیم و نظر بدهیم و سعی می کردیم که قبل از اینکه به نتیجه برسیم نظرمان را بدهیم. این طوری شد که ما برای مدتها حسنی شدیم.
من این فاجعه مولمه را که به مناسبت استعفای ایشان و تغییر امام جمعه ارومیه است، به کلیه طنزنویسان، طنزپردازان، کمدین ها، تاریخ نویسان تسلیت و به کلیه ائمه جمعه بعدی ارومیه تبریک می گوئیم.