پرده نقرهای/ اکران تهران - مهرداد زمانی: همواره برای نوشتن نقد و نظر بر یک فیلم، چگونگی ورد به متن، اولین و طبعا مهمترین بخش کار است. اما برای برخی از فیلم ها، یافتن این دریچه و زاویه ی نگاه، بسیار سخت و شاید ناممکن است. این صعوبت امر، به طور مطلق به کیفیت بالای پرداخت، نحوه ی شکل گیری رخدادها و یا مضمون فیلم باز نمی گردد. چرا که در برخی از این گونه فیلم ها، خط روایی داستان، شیوه ی پرداخت فیلم و یا شخصیت پردازی، آنچنان درهم و آشفته و از هم گسیخته است که نمی توان نسبت هر یک از اتفاقات و یا شخصیت ها را با کلیت فیلم درک کرد تا از طریق آن بتوان به تحلیل فیلم پرداخت.
فیلم “کلاشینکف”، آخرین اثر سعید سهیلی، بی شک یکی از همین نمونه هاست. داستان فیلم قبل از هر چیز محمل ِشکل گیری یک سری اتفاق “عجیب و غریب” است که بدون هیچ منطق بیرونی و یا سینمایی، پشت هم ردیف می شوند. مبنای این اتفاقات، فقط ذهنیت خود کارگردان و ابزار اجرایی آن هم، صرفا ورود و خروج مجموعه ای از آدم های “عجیب و غریب” در داستان است.
عادل (ساعد سهیلی) سر ِپست نگهبانی اش در بانک، پس از شنیدن خبری تلفنی، آنچنان هراسان می شود که بدون صبر برای تعویض پست، با اسلحه سازمانی اش به بیمارستان می رود. در بیمارستان فقط خبردار می شویم که خواهرش باید عمل شود. از دلیل این بیماری حاد و ناگهانی، مخاطب تا انتهای فیلم، هیچ اطلاعی به دست نمی آورد. او برداشتن دفترچه ی بیمه به خانه ی خود در گاوداری! می رود و…! از اینجا به بعد، کلی حادثه ی “عجیب و غریب”، از زنده به گور شدن عادل در روز روشن و در بهشت زهرا، تا نجات پیدا کردن او، واز ورود شخصیت گوهر (اندیشه فولادوند) وتا داستان آن داماد و عروس… رخ می دهد که هیچ ارتباطی با مساله ی اصلی فیلم، یعنی عجله ی “عادل” برای عمل کردن خواهرش ندارد. عجله و هراسی که عملا مبنای اصلی شکل گیری حوادث بعدی فیلم بود.
مشکل اصلی فیلم “کلاشینکف” به ذهنیت مخمصه دوست “سعید سهیلی” بر می گردد. او به گواه کارنامه ی سینمایی اش، عاشق این است که آدم های ذهنش را به انتهای خط برساند و برایشان “تنگنا” بسازد. اما مساله این است که پروراندن و سپس باوراندن این “مخمصه” و “تنگنا” در این گونه آثار، که زیر رده ی کلی “نوآرسیاه” قابل تقسیم بندی هستند، به استعداد و خلاقیتی بیش از آنچه سهیلی دارد، محتاج است.
برای توضیح بیشتر و در مقام قیاس، درفیلم “تنگنا – امیر نادری – ۱۳۵۲” به عنوان یکی از بهترین نمونه های ایرانی ِ این گونه، “علی خوش دست” درگیر هیچ اتفاق “عجیب و غریبی” نمی شود. یک حادثه او را وارد مجموعه ای از حوادث می کند که درطول و عرض هم، ثمره و نتیجه ی شخصیت علی و نوع زندگی قبلی او می باشد.
اما در “کلاشینکف” نه تنها کنش و واکنش شخصیت ها، به صورت جز به جز، در نسبت منطقی با کلیت فیلم و دیگر اتفاقات آن قرار نمی گیرد، بلکه هیچ تناسبی با زندگی و شخصیت معرفی شده هریک از آنها نیز ندارد.
به عنوان یک نمونه، دلیل اصرار پسران آقا زینال (جمشید هاشم پور) به انتقام شخصی از “عادل” چیست؟ آیا خاستگاه کاسبکارانه و دلال مسلک آنها، تناسبی با ورود آنها به این انتقام کور که جزای حقوقی آن، کاملا مشخص است، دارد؟
فیلم “کلاشینکف” با این نوع نگاه به مفهوم “مخمصه” و آن نوع شخصیت پردازی “تارنتینویی”، بیش از هر چیز یک کارتون جذاب و یا یک بازی رایانه ای است که منطق درونی آن را نیز فقط می توان در همان گونه ها یافت.