شهرزاد فرامرزی
پلیس ایران آنها را بزور هل می دهد و لگد می زند و به زور سوار یک مینی بوس پرده دار می کند و از آنجا می بردشان. ساعت ها بعد در مقابل دروازه زندان اوین، به آنها چشم بند می زنند و به زور بر تنشان چادر می پوشانند و تمام شب از آنها بازجویی می کنند.
هر سی و یک زن دستگیر شده، متهم به دریافت پول از دولت های خارجی برای ایجاد شورش در ایران شده بودند و اما گناه واقعی آنها، به گفته محبوبه عباسقلی زاده، این بود که تجمع آرامی بیرون دادگاه انقلاب برگزار کرده بودند تا از پنج نفر از دوستانشان که خواستار تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان بودند و به دادگاه کشیده شده بودند، حمایت کنند.
عباسقلی زاده در تماس تلفنی به خبرنگار آسوشیتد پرس گفت: “در طول پانزده روزی که در زندان بودم، سعی کردم به آنها بفهمانم که ما به دنبال حقوق خود هستیم و این ربطی به دشمن ندارد. اما آنها اصرار داشتند که دولت های خارجی از این مورد بهره برداری می کنند”.
دستگیری ها روز 4 مارس، اوج این موضوع بود که حقوق زنان که در دوران اصلاحات و ریاست جمهوری محمد خاتمی، پیشرفت هایی کرده بود، بعد از اینکه محمود احمدی نژاد در سال 2005 رئیس جمهور شد، عقب گرد کرد.
ژیلا بنی یعقوب، یک فعال دیگر که او هم مدتی را در زندان گذرانده می گوید: “در ده ماه گذشته، نیروهای امنیتی با وجود اینکه فعالیت های زنان آرام تر شده است، روز بروز خشن تر می شود. آنها با تنگ تر کردن عرصه می خواهند به ما بفهمانند که حتی کوچکترین انتقاد را برنمی تابند”.
مقامات ایرانی مایل نیستند هیچ پاسخ مشخصی درباره رفتارشان با زنان بدهند. تعداد زیادی از مقامات و نمایندگان مجلس که آسوشیتد پرس قصد صحبت با آنها را داشت، از مصاحبه طفره رفتند.
اما وزیر اطلاعات، غلامحسین محسنی اژه ای، اخیرا با گفتن این نکته که “استراتژی جدید دشمن سرمایه گزاری و تشکیل گروه های مختلف تحت عنوان گروه های زنان و جنبش های دانشجویی است” انگشتش را بسوی فعالان زن نشانه رفت. او به رسانه های خبری داخل کشور گفت که هدف آنها این است که دولت را نالایق معرفی کنند و مردم را علیه آن بشورانند.
عباسقلی زاده، 48 ساله و مادر دو دختر است، او طلاق گرفته و دسته ای از موهای بلوطی رنگش از زیر روسری شال اش بیرون آمده و داستان زندگی اش نشان می دهد که چطور بعد از اینکه خاتمی و اصلاح طلبان در ایران صاحب نفوذ شدند، سرنوشتش تغییر کرد.
او که در مرکز مشارکت زنان، دفتری دولتی که برای احیای حقوق زنان ایجاد شده بود، خاتمی را در جریان امورات قرار می داد، گزارشی از وضعیت زنان در ایران برای رئیس جمهور نوشت.
یکی از اولین اقدامات احمدی نژاد این بود که جای این دفتر را با دفتری که نامش را “مرکز امور زنان و خانواده” عوض کرد و این تغییر نام نشان دهنده طرز فکر او مبنی بر اینکه جای زن در خانه است، بود.
در زمان احمدی نژاد، دسترسی به اینترنت محدود شد و تقریبا همه روزنامه های لیبرال توقیف شدند و فعالان زن می گویند که آنها را از فاصله نزدیک تری مراقبت می کنند و بیشتر برای بازجویی احضار می شوند. زنان می گویند فشار این حملات را تحمل کرده اند.
عباسقلی زاده و دیگر اصلاح طلبان مبارزه ای طولانی با قوانینی که اجازه می داد زنان را به جرم فساد سنگسار کنند، چند همسری، قوانین کار که به نفع مردان بود، قوانین خانواده که حضانت کامل فرزندان رابه زنان مطلقه نمی دهد و قانونی که سهم الارث زن، نصف مرد است، شروع کردند.
دولت احمدی نژاد، بجای اینکه کوتاه بیاید، سختگیری هایش را معطوف به دانشگاه ها کرد. قانونی را به مجلس بردند که بموجب آن دانشجویان زن باید نیمی از صندلی های دانشگاه را اشغال کنند، درحالی که 65 درصد صندلی های دانشگاه توسط زنان اشغال شده است. همچنین درمورد ورود زنان به دانشکده پزشکی هم سختگیری می شود، زیرا آنها معتقدند این کار از لحاظ فیزیکی برای زنان مناسب نیست و جداسازی زن و مرد در خوابگاه ها و وسائط نقلیه امکان پذیر نیست.
زنانی که برای دولت کار می کنند باید ساعت شش بعد از ظهر از محل کار خارج شوند تا به خانواده شان برسند.
حالا هم با فرارسیدن تابستان مقامات مسئول در مورد حجاب زنان سختگیری هایشان را آغاز کرده اند. پلیس می گوید امسال بیش از 200 زن دستگیر شده اند و بعد از اینکه تعهد دادند که حجابشان را رعایت کنند، آزاد شده اند.
روز 2 آوریل، پنج فعال زن در یکی از پارک ها تهران به دلیل جمع آوری امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، دستگیر شدند. دو نفر آز آنها، فریبا داوودی مهاجر و سوسن طهماسبی، از شش ماه تا یک سال حبس تعزیری محکوم شدند و با حکم تعلیق موقتا آزاد شدند. آزاده فرقانی هم متهم به دو سال زندان تعلیقی شد. طبق قوانین ایران، حبس تعلیقی در صورتی که قاضی تشخیص بدهد که متهم به هر شکل قانون شکنی کرده است، می تواند تا پنج سال به اجرا در بیاید.
در روز 12 ژوئن سال گذشته، پلیس به تجمع بیش از 5000 زن که در یکی از میدان های تهران خواستاراصلاح در قوانین شده بودند، حمله کرد. هفت نفر دستگیر شدند و پنج نفر از برگزارکننده ها محکوم شدند.
روز سه شنبه، دادگاه انقلاب برای سه نفر از زنانی که در آن تجمع حضور داشتند، حکم زندان صادر کرد. نوشین احمدی خراسانی، شهلا انتصاری و پروین اردلان محکوم به شش ماه زندان و دو سال حبس تعلیقی شدند. در واقع برگزاری دادگاه آنان بود که عباسقلی زاده و گروهش را برای اعتراض به خیابان کشاند که منجر به رفتن خودشان به زندان اوین شد. همه آنها خیلی زود آزاد شدند بجز عباسقلی زاده و وکیلش، شادی صدر.
عباسقلی زاده گفت که تبعیض حتی در سلولش در بخش 209 زندان اوین هم وجود داشت، وی گفت: “زندانیان مرد می توانستند هر وقت دلشان می خواست، سیگار بکشند و چای بنوشند، درحالی که برای زنان روزانه فقط دو سیگار و دو لیوان چای در نظر گرفته شده بود. مردان می توانستند در هوای آزاد ورزش کنند و زنان فقط 15 دقیقه فرصت ماندن در هوای آزاد را داشتند”.
وی گفت که هرگز از لحاظ فیزیکی به او تعرضی نشده است، اما باید آنچه را که “شکنجه سفید” می نامد، تحمل می کرد: در آن سلول 9 فوت در 9 فوت، تخت و تشکی وجود نداشت و فقط پتو یی کف آنجا را می پوشاند؛ نور چراغ مهتابی هرگز خاموش نمی شد؛ یک پنجره خیلی باریک در سقف بود که یک باریکه نور از آن عبور می کرد. و سکوت مرگبار همیشه بود.
او باید با چشم بند به دستشویی می رفت. تلویزیون و رادیو در اختیارش نبود و فقط قرآنی به او داده بودند تا بخواند و او تا دو روز مانده به آزادی اش در روز 19 مارس، با خانه اش تماس نگرفته بود.
تازه او معتقد است که این بار از دفعه قبل که در سال 2005 به دلیل شرکت در کنفرانسی که توسط خارجی ها ترتیب داده شده بود به اوین برده شده بود، بهتر بوده است. در آن زمان سلولش آنقدر کوچک بود که نمی توانست بایستد.
او می گوید که پنج بار توسط همان مامور اطلاعاتی که از پنج سال پیش پرونده اش را در دست دارد، بازجویی شد. یک مرد مودب در اتاقی که عایق صدا داشت، روبرویش می نشسته و همان سووال های همیشگی را تکرار می کرده: چند سفر کرده و دلیل این سفر ها چه بوده؟ چه کسی هزینه این سفر ها را داده است؟ چه مقدار پول از خارج از کشور دریافت کرده است؟ چه کسانی در این کارگاه ها حضور داشتند؟
عباسقلی زاده می گوید که چیزی برای پنهان کردن ندارد: او سفر هایش را به خارج تایید کرده و گفته است که سازمان او از بنیادی هلندی پول گرفته است و نحوه خرج شدن این پول را هم توضیح داده است و گفته است که کارگاه هایش در شهر های کوچک و روستاها با شرکت بین شش تا 12 نفر در هر بار، تشکیل شده است. او می گوید که در زندگی این تجربه را بدست آورده است که بجای اینکه زیر و بم زندگی ات را تعریف کنی، بهتر است که پاسخ های کوتاه بدهی.
بعد از روزهای زندان انفرادی و سکوت، عباسقلی زاده صدای دوستش را می شنود: وکیلش شادی صدر، از سلول شماره 24 صدایش می کرد.
شادی پرسیده بود: “محبوبه، تو آنجایی؟ حالت خوب است؟”
عباسقلی زاده از پشت در فلزی بدون پنجره سلول شماره 12 پاسخ می دهد: “آره، خوبم.”
این اولین باری بود که از بعد دستگیری با هم حرف زده بودند. بلافاصله نگهبان زن به سلولش هجوم می آورد و به او می گوید که مزاحم زندانی های دیگر شده است. عباسقلی زاده می گوید که از عصبانیت منفجر شده و سر زندانبان فریاد می زند: “نه می توانم حرف بزنم، نه می توانم راه بروم، نه می توانم ببینم، چرا نمی گویی که نفس هم نمی توانم بکشم؟”
منبع: گاردین، 28 آوریل 2007