ده نویسنده که شغل دوم‌شان چیز دیگری بود

نویسنده

شاید به این فکر کنید که یک نویسنده، کسی است که همیشه آرزو داشته نویسنده باشد، در سن بیست سالگی اولین داستانش را نوشته و از سی سالگی مشهور شده تا هفتاد سالگی که با قلمی در دست آخرین کلماتش را نوشته و در حین خوردن دود چراغ جان به جان آفرین تسلیم کرده، ولی اگر بشنوید که فلان نویسنده بزرگ تاریخ جاسوس بوده و آن دیگری شغلش کالبد شکافی بوده و آن یکی مامور مالیات بوده، یکی دیگر که نامزد نوبل ادبی بوده مهم ترین آرزویش کودتای نظامی بوده، اصلا تعجب نکنید، این ده نویسنده بزرگ مشاغلی داشتند که اصلا به مغزتان هم خطور نمی کند:

۱۰-جورج ارول، جاسوس عزیز

اریک آرتور بلر، یا همان جورج ارول، خالق رمان بسیار پرفروش و ۶۳ مین رمان پرفروش تاریخ با ۲۵ میلیون تیراژ یعنی ۱۹۸۴ و رمان بسیار معروف « قلعه حیوانات» یا مزرعه حیوانات، که به عنوان بهترین وقایع نگار فرهنگ و ادب انگلیسی شناخته شده، در واقع یک جاسوس دولت انگلیس بود که علیه کمونیست ها برای دولت انگلیس در جریان جنگ دوم جهانی جاسوسی می کرد.

۹-پی جی وودهاوس، تبلیغاتچی نازی ها

پی جی وودهاوس نویسنده سرشناس و بزرگ بریتانیایی هم از نویسندگان طنز، رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه ، مقالات طنز، شعر، ترانه و مقاله نویس برجسته مطبوعات بود. حداقل ۴۵ کتاب بسیار معروف او جزو کتابهای پرفروش جهان است. وودهاوس در سال ۱۹۴۱ توسط رایش سوم دستگیر شد و در اردوگاه نازی ها تصمیم به همکاری با گشتاپو گرفت، شاید این یک حاشیه امنیتی برای او بود و به همین دلیل هم تا سال ۱۹۷۵ یعنی هشتاد و شش سالگی زنده ماند. او مدتها تبلیغاتچی نازیها شد، بعد هم از آلمان بیرون آمد و به آمریکا رفت و تا پایان عمرش محترمانه زندگی کرد.

۸-سروانتس، مالیات بگیر نفرت انگیز

دن میگل د سروانتس ساآودرا، یا همان میگل سروانتس، نویسنده پرتیراژترین و معروف ترین رمان تاریخ ادبیات، یعنی « دون کیشوت» یکی از پایه های ادبیات کلاسیک جهان و اروپا و به قول کوندرا پایه گذار رمان نو است، دن کیشوت پرتیراژترین رمان تاریخ با ۳۱۵ میلیون تیراژ است. در زمان ما سروانتس درخشان ترین رمان نویس تاریخ بشر است، ولی نه در زمان زندگی خودش. سروانتس در دوران زندگی خودش فقط یک مامور مالیات نفرت انگیز دولت اسپانیا بود که قاعدتا مورد نفرت همه بدبخت و بیچاره هایی بود که باید به او مالیات می دادند. آن هم در زمانی که حکومت اسپانیا تصمیم گرفت مالیات ها را بالا ببرد و سروانتس یک جمع کننده مالیات شد. شاید همه آن فریادهایی که دن کیشوت از ترس آسیاهای بادی بر سر سانچز می کشید، واکنش ترس همان مالیات بده های بدبختی بود که از ترس او فرار می کردند. سروانتس بزرگترین رمان نویس تاریخ در ۱۶۱۶ در ۶۸ سالگی در حالی که فقط شش دندانش باقی مانده بود درگذشت. بعید است که هیچ کدام از آن بیچاره هایی که به او مالیات داده بودند، حتی تصور هم بکنند که این مالیات بگیر نفرت انگیز بزرگترین رمان نویس جهان خواهد شد.

۷-ادگار آلن پو، محکوم دادگاه نظامی

ادگار آلن پو، مامور دادگاه نظامی، نابغه ادبیات تمام عمرش را در فقر و بدبختی گذراند، از یک بدبختی و فلاکت به فلاکتی دیگر، اما برای به دست آوردن یک زندگی فقیرانه، آدم فروشی و جاسوسی اطرافیانش را نکرد، و همین بدبختی آنقدر ادامه پیدا کرد تا در امتداد یک زندگی سراسر میخوارگی توسط دادگاه نظامی ارتش آمریکا محاکمه شد. حالا می شود فهمید چرا آلن پو خدای ادبیات وحشت است. پوی جوان با هزار امید سربازی اش را گذراند تا ششماهه یک نظامی شود. ولی موفق نشد. و در کمال تعجب، ارتش خدمات قبلی او را هم حساب نکرد، همزمان پدر رضاعی اش به نویسنده مفلوک جوان پول اندکی می پرداخت. همین کمی حالش را جا آورد. تنها راه پیشرفت برای او جلب رضایت فرماندهانی بود که هیچ کدام از او رضایت نداشتند. پو بالاخره تصمیم به نافرمانی گرفت، فرمانده به سرعت او را اخراج کرد. پس از چند ماه بعد از غیبت از انجام وظیفه یا حضور در کلاس، بالاخره دادگاه نظامی او را از ارتش اخراج کرد. اما این تصمیم نهایی برای ماجراجویی های نظامی اش نبود. ادگار آلن پوی بزرگ بالاخره تصمیم خودش را گرفت. فقط چند ماه پس از اخراجش از دادگاه نظامی، پو تصمیم گرفت با التماس و تمنا و خواهش به فرمانده ارتش غرب معرفی شود تا برای فداکاری در راه میهن به جنگ با روسها در لهستان برود. و آخرین خواسته او هم توسط ارتش رد شد.

۶-جو شوستر، نقاش پورن های فتیش و خالق سوپر من

سوپر من بی تردید مهم ترین تندیس دنیای مدرن است و جو شوستر یکی از دو خالق اصلی سوپرمن است، مردی که از آسمان می آید، بیچارگان را نجات می دهد و اتفاقا یکی از ماهاست، یک آدم معمولی که وقتی لباسش را عوض می کند قدرتی مافوق بشری پیدا می کند. جو شوستر در کنار جری سیگل یکی از خالقان سوپر من بود. و البته تا پیش از آن، نویسنده داستانهای بازاری پورن های فتیش و نقاشی های تحریک کننده دیوانه های داستان های جنسی. و بالاخره شوستر بعد از سالها کار بی نام توانست یک سوپرزن خلق کند، از همانهایی که با لباس مشکی و شلاق در داستانهای پورن ظاهر می شوند. دادگاه مجله او را به دلیل انحراف اخلاقی تعطیل کرد. شوستر شانس آورد که همیشه با نام مستعار در دنیای پورن کار کرده بود و بالاخره از دل آن سوپر زن، سوپر من متولد شد. سوپرمن تبدیل به یک چهره بزرگ در دنیای کودکان شد.

۵-رنه دکارت، از کالبدشکافی تا فلسفه

رنه دکارت که یکی از پنج چهره اصلی فلسفه امروز جهان است، یک کالبد شکاف آماتور بود. شاید با کالبد شکافی حیوانات زنده می خواست مفهوم درد را بفهمد، معلوم نیست که چگونه در اثر کالبد شکافی هایش به معروفترین عبارت فلسفی جهان که « من می اندیشم پس من هستم» دست پیدا کرد. او چندین سگ، انواع پستانداران و حتی سگ زنش را تکه تکه کرد تا به تجربه هایی در زندگی دست پیدا کند. 

۴-گابریل گارسیا مارکز، سفیر افتخاری فیدل

گابریل گارسیا مارکز نویسنده « صد سال تنهایی» بزرگترین رمان نویس مدرن جهان، سفیر غیررسمی فیدل کاسترو بود. یک روزنامه نویس مخالف دیکتاتوری که می خواست حقوق مردم را حفظ کند. بخاطر همین با حکومت پینوشه مخالف بود و به فیدل کمک می کرد تا انقلابش علیه دیکتاتوری را به راه بیاندازد. بعدا هم وقتی فیدل کاسترو در کوبا دیکتاتوری راه انداخت و روشنفکران و مردم را بیچاره کرد، مارکز که در همه جای جهان با دیکتاتوری مخالف بود، چشمش را به دیکتاتوری رفیقش بست و تا آخر کار از فیدل حمایت کرد. او همیشه به عنوان سفیر افتخاری فیدل معروف بود.

۳-ازرا پاوند، شعر، موسیقی و موسولینی

ازرا پاوند بی شک یکی از بزرگترین متفکران، شاعران تاثیرگذار، دشمنان سرمایه داری، موسیقیدانان و اندیشمندان سیاسی است. او که بر همینگوی، الیوت و خیلی های دیگر تاثیر گذاشته بود، دشمن سرمایه داری به شمار می آمد و معتقد بود که اقتصاد یارانه ای دولتی می تواند جایگزین سرمایه داری کثیف شود. برای همین تصمیم گرفت به موسولینی کمک کند. اگرچه هرگز به حزب فاشیست موسولینی نپیوست، اما مدتهای طولانی در دوره فاشیسم از تفکر او حمایت می کرد و با او گفتگو هم کرد. دلش آنقدر برای فقرا می سوخت که شاید نمی توانست فاشیسم موسولینی را بفهمد. معلوم نیست « پاوند» و « دوچه» چه ربطی می توانستند به هم داشته باشند، ولی دنیای شعر دنیای عجیبی است. ازرا پاوند هم یکی از همین چیزهای عجیب است.

۲-فارست کارتر، رمان نویس و عضو کوکلوس کلان

یکی از تاثیرگذارترین و زیباترین کتابهای ادبیات کودکان آمریکا کتابی است به نام « تربیت درخت کوچک» نوشته فارست کارتر نویسنده آمریکایی. این رمان زیبا درباره کودک سرخ پوست آمریکایی است که با پدر بزرگش درباره زیبایی های طبیعت حرف می زند و از پدرش یاد می گیرد که چگونه باید از طبیعت بیاموزد. فارست کارتر که یک نویسنده سرشناس و معتبر است، یکی از اعضا و رهبران کوکلوس کلان های آمریکایی بود. هنوز نمی توان بخوبی فهمید که چه رابطه ای میان این کتاب و کوکلوس کلان هایی که سیاهپوستان را لینچ می کردند وجود دارد. شاید وقتی کارتر فهمید که بین این دو ارتباطی وجود ندارد، از میان نژادپرست ها بیرون رفت و به عنوان کارتر معروف شد، البته دوستان نزدیکش تا آخر عمر او را فارست صدا می کردند.

۱-یوکیو میشیما، نویسنده کودتاچی

یوکیو میشیما واقعا می خواست کودتا کند، بعید می دانیم که واقعا نیازی به کودتا داشته باشد، او نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس، بازیگر و کارگردان بزرگ سینمای ژاپن بود. سه بار نامزد دریافت نوبل ادبیات شد و حتما یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم ژاپن است. اما همه این افتخارات بزرگ در عالم ادبیات و هنر باعث نشد که دست از تصمیم برای کودتا بردارد. میشیما در سن ۴۲ سالگی در نیروی زمینی ژاپن اسم نویسی کرد و آموزش نظامی دید. بعد در کنار کار ادبیات یک انجمن شبه نظامی هم ایجاد کرد. بعد از سه سال او و چهار نفر از اعضای انجمن شبه نظامی اش تصمیم گرفتند در منطقه ایچیگایای توکیو کودتا کنند. آنها در دفتر فرمانده نظامی او را به صندلی بستند و پرچمی برافراشتند و خواسته های خود را برای کودتا اعلام کردند. بعد هم میشیما روی بالکن رفت و از سربازان دعوت کرد که برای کودتا به او بپیوندند، اما سربازان بی شعور او را هو کردند. او هم وسط سخنرانی دچار ناامیدی شد و تصمیم گرفت هاراگیری کند. در مرحله اول این نامزد نوبل ادبیات شکمش را به شیوه هاراگیری ژاپنی پاره کرد، قرار بود در ادامه این عمل یکی از دوستان وفادارش سر او را ببرد، اما او هر کاری کرد موفق نشد، تا این که یکی دیگر از دوستانش سرش را برید. بقیه دوستانش هم یکی یکی هاراگیری کردند. البته توجه کنید که میشیما این کار را بخاطر ناراحتی عصبی انجام نداده بود. او از یک سال قبل شعر مرگ هاراگیری خودش را سروده بود، نقشه خودکشی را کشیده بود، حتی معلوم بود چه کسی باید سرش را ببرد و وقتی هم که کشته شد، پول دفاع قانونی در دادگاه برای کسانی که در کشتنش به او کمک کردند آماده کرده بود. واقعا میشیما چنین نویسنده بزرگی بود. هم نویسنده و هم یک کودتاچی ناموفق.