صورت مساله ساده تر از آن است که نیازی باشد گروه های آماتور و تمام وقت سیاسی با هم اختلاف و مجادله کنند، به هم در قالب مطالب علمی متلک بگویند و گوشه بزنند و خرده حساب های قدیم را تسویه کنند، یا جمعی از آن فرصت بسازند برای نشان دادن میهن دوستی خود و یا نشان دادن میزان پیشرفت فکری خود، انگار همین که از ناسیونالیزم تبری جوئی به کلاس بالاتر ارتقا یافته ای. بیشتر بحث ها درباره احتمال حمله نظامی خارجی به کشور از این قبیل است، گرچه در آن میانه مقالات درس آموز و نکته بین هم نوشته و خوانده شده است.
به گمانم غم انگیز وضعیت رسانه ای داخل کشورست. سانسور و اختناقی که از انتخابات گذشته ریاست جمهوری به صورت حکومت در پنهان بازجوها حاکم شده است، به کلی رسانه های داخلی را از نشان دادن تپش قلب مردمی که احتمال حمله نظامی به خانه خود را می دهند خالی کرده است. هر آن چه خوانده می شود در این باره، انگار مقالاتی است که به سفارش وزارت ارشاد نوشته شده، انگار مفسران محترمی که شب ها در سیمای یک تا شش ظاهر می شوند فقط چهارپایه ای می جویند که بالای آن بروند و شعار بدهند. دریغ از یک سخن سنجیده، دریغ از یک برداشت منطقی و اصولی. راهنما برای حکومت و یا هشدار دهنده برای اتاق های جنگ واشنگتن و تل آویو.
مقالاتی مغشوش با جملات تکراری که تمامش را می توان در چند ماده خلاصه کرد: غرب دارد منفجر می شود… جنبش وال استریت غرب را رو به انهدام می برد… غرب از ایران اتمی می ترسد… گسترش نفوذ جمهوری اسلامی… همه کشورها در منجلاب فساد و فقر و ورشکستگی افتاده اند… بهارعربی به بهار جمهوری اسلامی منجر شده و اسرائیل دیگر پشت و پناهی ندارد چون چند تا انقلاب اسلامی در منطقه با پول و امکانات و اسلحه و سرباز آمریکائی به نتیجه رسیده است… دریغ از نوآوری و بداعتی در این ترکیب.
راستی پرسیدنی است که اگر در تمام زمینه های ادعائی فرهنگی و علوم تجربی و انسانی، نوآوری و شگفتی سازی هایمان در حد همین جدال تبلیغاتی است که به کسانی که باید نگران باشند گو نگران باش. دو روز پیش رهبر جمهوری اسلامی گفته با مشت متجاوز را به جای خود می نشانیم، در برخی روایت آمده با سیلی… دو روز بعد نگاه کنید به خبرهای خبرگزاری های داخلی مقامات عالی رتبه لشکری و کشوری همین جمله را گردانده اند دریغ از یک تعبیر تازه. باز همین مشت و سیلی. دست کم این لات هائی که ادبیات دولت جدید [گروه انحرافی] را می سازند هر دفعه احمدی نژاد به صحنه می رود یک اصطلاحی از محله ممنوع بر زبان ها جاری می کنند که خانواده های محترم از نقلش ابا دارند. اما نوآوری است به هر حال صبح فردایش همه با اس ام اس و تلفن از هم می پرسند این اب را بریز جائی که سوخته، اشاره به چیست من که در امثال و حکم دهخدا ندیدم.
این صحنه دردناک تبلیغات داخلی که از جمع آن برای هر ناظر خارجی چنین نتیجه می آید که حکومت تنها عامل بازدارنده اش نیروی نظامی است. چنین پیداست که در آخرین تلاش حکومت برای حفظ نظم و نادیده گرفتن اعتراض مردم آرامش جوی سبز، چنان خشونتی به قصد ارعاب در دل ها افکنده شده که به قول قدیمی ها از این خانه فقط صدای نوحه می آید.
اما تعجب آورتر وضعیت ایرانیان تحول خواه و آزادی طلب است که به روایتی پنج و به روایت دیگر هفت میلیون نفرشان خارج از کشورند. یک هزار آن ها اگر اهل نظر و تحقیق و دلیل راه باشند عجب نیست. هفت هزار تن نیروی کارآمدی است برای نظریه سازی، هم فشار بر حکومت و هم کم کردن خطر خطای تصمیم گیرندگان جهانی. ایران که لیبی نیست که همه منتظر قذافی باشند و غربی ها هم چشمشان به کانال های ارتباطی با سیف السلام و سعدی و محمد و اعضای خانواده وی.
به فرض آن که تحولات اخیر جهانی علیه جمهوری اسلامی، مقدمات یک تحرک تازه است که می تواند در صورت خطای طرفین به درگیری نظامی هم بینجامد، فرآورده های فکری مجموعه ایرانیان، داخل و خارج ایران آیا همین چند اعلامیه است که بوی لج بازی و مجادله از آن به مشام می رسد. آیا امیدی که مردم ایران به درست به نیروهای متفکر و طراح و نظرساز خود – داخل و خارج از کشور – دارند به همین اندازه پاسخ می گیرد؟
به صراحت باید گفت هنوز از نیمه جان سعید حجاریان، و همان مصطفی تاج زاده که حکومت از ترس به انفرادیش برگرداند چرا که گاه گاه چند کلمه ای وی در فیس بوک نقل می شد، و همان مرد ساکت و مودب این صحنه یعنی علیرضا رجائی، از همین علیرضا علوی تبار، سعید لیلاز، زیباکلام، هرمیداس باوند و حاتم قادری با همه ملاحظات که بر آنان تحمیل می شود و همه فشارها که هست، سخنی که در این لحظات باید شنید بیشتر به گوش می رسد تا کل سینه چاکان و مدافعان حکومت، که گمان می رود دلشان مرده یا از ترس فرزندان و خانواده و مردم سکوت را مرحج دیده اند.
سرمقاله های دستوری و تحمیلی چنان است که گوئی هنوز قرن نوزده و بیست پا برجاست. انگار نه ماجرا جای دیگرست. آن چه از اواخر قرن بیستم بر سر اروپای شرقی – و به دنبالش شوروی – آمد، و لنگ لنگان به قرن بیست و یکم منتقل شد تا تازگی موجی گشت و به بهار عربی مشهور شد، گرچه ظاهرش شبیه انقلاب های گذشته و صحنه هایش شبیه به جنگ های قرون ماضی است، اما ذاتشان چیز دیگری است. حتی اگر بنا به میل سرمقاله های روزنامه های دستوری و صدا و سیما قبول کنیم که همچنان غربی ها فقط به خاطر منافع اقتصادی خود وارد این ماجرا ها می شوند، باز فرقی نمی کند به هر حال یک دعوتنامه لازم دارند تا بتوانند از مردم مالیات دهنده شان اذن بگیرند سازشان را کوک کنند یا موتورشان را روشن کنند. همان که خانم کلینتون در نوبت شما یا پارازیت گفت. در حقیقت به قول نقل شده از سعید حجاریان “وزیر خارجه آمریکا گفته است ای ملت از شما حرکت، از ناتو برکت”.
بدون این دعوتنامه حرکت – به صورت فشار تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی یا حمله نظامی – عملی نیست. این تفاوت جنگ ها و انقلاب های این سی ساله است با همه تاریخ. صدام حسین وقتی به ارتش تحت امرش دستور داد به ایران و سال ها بعد به کویت حمله برند، دعوتنامه ای دریافت نکرده بود از مردم ایران، بلکه نشسته بود در جلسه سران نظام و گفته بود به نظر من ارتش شاهنشاهی شاه داغان شده، آدم هائی سر کار آمده اند که هیچ حکمرانی بلد نیستند، در اطراف کشورشان شورش ها برپاست، با اشغال سفارت آمریکا متحد اصلی ایران یعنی آمریکا هم دشمنشان شده است، پس قرارداد 1975 پاره بجنبید که ناهار را در کاخ سعدآباد تهران بخوریم که صدام گفت خودم سه سال پیش در آن جا میهمان شدم چه خاوریارها بود و چه مرصع پلوئی.
آمریکا و متفقینش وقتی به افغانستان حمله بردند دعوتنامه را بن لادن برایشان فرستاده بود و مقاومت ملاعمر در تحویل عامل یازده سپتامبر، افکارعمومی غرب هم کاملا آماده بودند. برای عراق ناگزیر اسناد جعل شد اما این اطمینان وجود داشت که مردم عراق بعد از سی سال تحریم از پا افتاده اند و آماده استقبال. مگر لنگه کفش ها نبود که بارید بر مجسمه های صدام. اما دیگر تمام شد، اما دیگر نمی شود سند جعل کرد و به خورد افکارعمومی داد. ولی یک سئوال اگر کسانی سینه جلو دادند و گفتند ما بن لادنیم. اگر فلان سردار حرف های درشت تر از اندازه شغل و مقامش زد چه. همین چند سال پیش احمدی نژاد بیشه را خالی دید و یکی به او گفت با هر شعار ضد اسرائیلی تو ده دلار بر بهای هر بشکه نفت اضافه می شود. کرد و شد اما حاصلش این که امروز سه هیات از سه بخش عمده و موثر حکومت در واشنگتن دنبال یکی می گردند که معامله کند اما نیست.
برخی می گویند و غلط نیست استدلالشان به نظر من، که حتی در صورت خطاهای مکرر حکومت، باز حکومت های دموکراتیک باید دعوتنامه از ایرانیان داشته باشند. خانم کلینتون ساده گفت ما را صدا کنید. در مجادله سال 88 چنین اتفاقی نیفتاد. برای دانستن این که امروز در دل جامعه شهری ایران چه می گذرد، همان جامعه ای که چنانش ترسانده اند که دیگر به ماموران سرشماری هم راست نمی گویند، حتما باید مانند قذافی گلوله ای به پای آدم شلیک شود.
سئوال دیگر. بیائید مجادله بیرون کشوری را تمام شده بگیریم و فرض کنیم که همه مردم ایران مخالف دخالت نظامی هستند، اما ایا اطمینانی وجود دارد که این اطلاع به همین اندازه که ما مطمئن هستیم به داخل کاخ سفید و اتاق تصمیم گیری ناتو هم رسوخ کند. یا تصور می کنیم مقاله ای با دویست امضا اگر از ما برسد دیگر واشنگتن و دیگران خطا نمی کنند. اگر آنان اطلاعاتشان را از ایرانیان رانده از کشور و معترض و خشمگین و داغ دیده گرفتند و همین را اساس برنامه خود قرار دادند، آیا جز ملت ایران کس دیگری باید بهای این خطا را بپردازد.
چنین است که گمان دارم جز صدور بیانیه و امضا گذاشتن پای مقالات کار دیگری هم هست ما به عنوان صاحبان خانه باید انجام دهیم. ناگزیریم راهکارهای عملی بیابیم، این وحشت زدگانی را که امروز در مقام اند و دارند اعتماد به نفسشان را از دست می دهند و از میزان فرارشان از کشور پیداست، باید راهنمائی کرد باید در جست جوی راهی باشند که هم با مخالفان مدارا کنند هم امنیت کشور به خطر نیفتد. راهی جز باز کردن راه نفس مخالفان نیست. باید به هر ترتیب نشانه های بین المللی اختناق و دیکتاتوری را از ایران پاک کنند.
کشورهائی که درشان یک نفر تصمیم اصلی را می گیرد، حالا مطابق قانون یا مخالف آن، و آن یک نفر هم منتظر هیچ انتخاباتی نیست بلکه تنها با مرگ از آن مقام عالی جدا می شود، از دیدگاه امروز جهانیان کشور غیردموکراتیک به حساب می آید. آن شخص مادام العمر، حتی اگر مانند عراق و مصر پیشین یا سوریه و ایران امروز مجلسی و انتخاباتی هم در میان باشد، یا معمرقذافی مدعی باشند که هیچ کاره اند و مقامی ندارند که از آن استعفا بدهند، هیچ یک کارساز نیست. از دید جهانی که در تعریف های معمولش دو نوع حکومت بیشتر موجود نیست یا دیکتاتوری یا دموکراتیک، همین قدر که تصمیم گیرنده چرخشی نباشد یعنی دموکراتیک نیست.
حالا ماموران تبلیغات هزار مقاله با استفاده های درست یا نادرست از تاریخ اسلام بنویسد و هزار نقل قول درست یا غلط از گذشتگان بیاورند تا ثابت کنند مردم ایران صد و پنجاه در صدشان [چرا تعجب می کنید مگر جناب رحیمی معاون اول فعلی در زمان استانداری کردستان در دوم خرداد از چند شهر بیشتر از جمعیتش رای به نفع آقای ناطق در نیاورد، مگر صد و سیزده در صد ثبت تاریخ نشد] مدافع و علاقه مند نظام هستند، این متر و معیاری نیست که جهان دارد. در دید جهانیان متر و معیار دموکراسی رای آزاد [بدون نظارت استصوابی] است نه دمونستراسیون خیابانی روز هائی که ما یوم الله می خوانیم. هر یک از این روزها هنوز به بعد از ظهر نرسیده، موضوع تفسیر صدا و سیما و تیتر روزنامه های معلوم است. می نویسند جهان از رای مردم ایران وحشت کرد، یا وحشت آمریکا از هیبت ولایت، یا غرب لرزید و منطقه هم. اما کیست نداند که این ها همه مصرف داخلی دارد و ای بدا که مقامات تصمیم گیرنده را هم به خطا اندازد.
اگر در همین شرایط کسی یا تنها راه ترمیم شکاف درون حکومتی را حمله خارجی دیدند چه. اگر کسانی در اردوی احمدی نژاد فکر کردند مشکلشان برای رسیدن به موعود با یک بنگ بزرگ حل می شود، مانند بنگی که دیروز در تهران صدا کرد چه. اگر در همین شرایط کسانی از اردوی مقابل دولت چنین بنگی را طلب کردند چه. و دست آخر اگر کامیپوترهای خارج و منطقه این بنگ ها را به غلط تفسیر کردند، رمز گشوده شد اما به خطا آن وقت چه. آیا تصور می رود پاسخ گوی درد و رنج های مردمی که تقصیری جز همزمانی با این موجودات ندارند، کی و توسط چه کسانی داده خواهد شد؟
دیشب مردم وحشت زده تهران و شهرهای دیگر، چنان که از نگرانی هایشان آشکار بود، وقتی صدای انفجار مهیب سه بار تکرار شد، تصور کردند حمله ای که تهدیدش شده بود، صورت گرفته. در آن میان کسانی هم دست زدند و شادمانی کردند.
زندانیان بندهای قتل و دزدی مسلحانه، در شب های مانور و تمرین زندانبانان اوین که صدای رگبار می رسید از آن بوی انقلاب می شنیدند و در تاریکی شب صلوات سر می کردند و شعارهای انقلابی می دادند. در هر زمان فقط زندانیان عقیدتی هستند که به هر ترتیب به آن ها نصیحت می کنند و توجهشان می دهند که انقلابی در کار نیست و اگر بود هم الزاما به آزادی شما و نصبتان بر سر شغل های مهم [از جمله شغل پرهوادار ریاست زندان اوین] نمی انجامد.
مردان سیاست و اندیشه، مخالف یا موافق مشروط جمهوری اسلامی، در بیرون از زندان اوین هم دارند همین نقش را بازی می کنند. ناچار باید تصمیم سازان کشور و افکارسازان دموکراسی های عضو ناتو را از خطا در مورد ایران برحذر دارند. در این موقعیت صرف اظهار نظر من یا دیگری به چه کار می آید. کسی در جهان ننشسته تا نظر من و ما را بداند. مگر به بیماری احمدی نژاد مبتلا شده باشیم، همان بیماری که شاه کوتاه مدتی مبتلایش شد اینک هم احمدی نژاد بدان دچارست. به جای ابلاغ رای و نظرمان، باید از کارشناسان و متبحران، این همه ایرانی دانش آموخته که در سراسر جهان داریم تقاضا کنیم به داد برسند. فارغ از نظر سیاسی شان، بر مشترکات تکیه کنند. مشترکه دور کردن خطری است که امروز هنوز عاجل نیست اما می تواند به خطای یکی از طرفین چنان حاد شود که هیچ ترمزی برای بازداشتنش از حرکت به کار نیاید.