سینمای جهان/ فیلم روز – محمود واعظی: آتش زیر خاکستر، این عبارت آشنا را میتوان برای شروع فیلمی گفت که بتدریج، توانست از زمان ساخت خود تاکنون، چشمها را خیره خود کند. “شکار” در نمایی از یک دریاچه شروع میشود، هوای دانمارک هنوز یخ است ولی مردهای کنار دریاچه شرط میبندند چه کسی میتواند داخل آب بپرد؟ یک نفر داوطلب میشود، کامل لخت میشود و داخل آب میپرد. آب یخ نمیگذارد درست حرکت کند. مردی دیگر داخل آب میپرد تا او را نجات دهد.
فیلم در مجموعهای از سکانسهای ساده پیش میرود. کارگردان تلاش نمیکند تا تماشاگر خود را تحت تاثیر حرکتهای دوربین، نور، یا جلوههای ویژه قرار بدهد. بلکه بر خلاف آن، اساس روایت و تصویرسازی فیلم، کنار هم قرار دادن یک پازل است. هدف هم به نتیجه رساندن داستان نیست، چون کل داستان همان ابتدای فیلم کامل تعریف میشود.
هدف فیلم، این است تصویری از زیر پوستِ جامعه امروز دانمارک نشان بدهد. دانمارک هم اینجا نمادی از جهان اول است، سرزمینی که مردم آن ظاهراً به بلوغ کامل فکری رسیدهاند و بایستی بر اساس همین بلوغ خودشان تصمیم بگیرند و عمل کنند. هرچند در واقعیت چه میشود؟
کارگردان فیلم، توماس وینتربرگ با یک سوال ساده ولی جدی، این جامعه را به چالش میکشد و از آنها طلب بلوغ فکری دارد، اما تصویرهای عیان شده در “شکار“، حرف دیگری به ما میزنند. سوال هم یکی از جدیترین موضوعهای جهان مدرن است: سوءاستفاده جنسی از کودکان.
رهایتان نمیکند
انتظارتان از “شکار”، بالا باشد. گول ظاهر ساده فیلم را نخورید. همین تصویرهای ساده، درنهایت دنبال شما میافتند و از شما انتظار پاسخ دارند: تو بودی چه میکردی؟ نظرت در مورد این جامعه مدرن چیست؟ چرا آدمها دست به چنین رفتارهایی میزنند؟ چرا این نقاب تمدن، اینقدر ساده پایین میافتد و ورای آن خشونتِ محض است؟
فیلم یک جامعه کوچک را نشان میدهد. در یک شهر کوچک در چشمانداز طبیعی خیرهکنندهای در گوشهای از دانمارک. در این جامعه، نقش اول، لوکاس، مردی است تنها. میانسال است، خسته است ولی جدی به کار کردن مشغول است. معلم است در مهدکودک، همسرش از او جدا شده است و تلاش میکند تا حضانت پسر نوجواناش را داشته باشد.
پسرش میخواهد پیش او زندگی کند، اما مادرش مطمئن نیست او بتواند از پس یک پسر نوجوان بربیاید. برای همین همیشه با هم بحثشان میشود. در این میان، یک خانم خارجی هم در مهدکودک آنها کار میکند، لوکاس – نقش او را مادس میکِلسن بازی میکند – درگیر روزگار در هم گسسیخته خودش است.
در محیط کار اما، او تلاش میکند جدی و منظم، وظایف خودش را انجام بدهد. آنجا با دختری روبهرو است که پدرش، دوست صمیمی خودش است. پدر و مادر دختر، مشکلات شخصی خودشان را دارند. دختر پریشان حال است. همیشه گم میشود. نگران است. احساس بیپناهی میکند. برادر بزرگترش چندان توجهای به او نشان نمیدهد.
دختر سعی میکند در کنار لوکاس، پناهگاهی برای خودش بیاید. هرچند لوکاس از او فاصله میگیرد، چون در جامعه مدرن، حد و مرزی وجود دارد برای دوستی با یک کودک. بچه اما وحشتزده و لبریز از حس انتقام، دروغی میگوید، لوکاس را متهم میکند بخشی از بدناش را نشاناش داده است و او را وحشتزده ساخته است. زندگی لوکاس در فاصلهای کوتاه از این دروغ کوچک، ویران میشود.
در خشمِ جامعه
بعدها هرچه دختر بچه میگوید دروغ گفته است، کسی حرفاش را باور نمیکند. در مهدکودک، در خانواده و در سطح جامعه، میگویند او تلاش میکند تصویری که دیده است، سرکوب کند. برای همین حرفاش را جدی نمیگیرند. بچههای دیگر هم خیالپردازی میکنند. کار اول به روانشناس، بعد به سطح پلیس و دادگاه میرسد.
هرچند جامعهای اینچنین کوچک و در هم تنیده، خشونتی از خود نشان میدهد که کسی انتظارش را ندارد. جامعه متلاطم میشود و چهره حقیقی خودش را عیان میکند: هنوز آنقدرها هم متمدن نیست تا صبر کند، ببینید نتیجه تحقیقهای پلیس و دادگاه و متخصصهای روانشناس چه میشود. دست به عمل میزند و لوکاس را به حاشیه خود میراند.
از آن بدتر، با پسر نوجوان او به بدترین شکل ممکن برخورد میشود. او را کتک میزنند، او را از سوپرمارکت بیرون میکنند، به او توهین میکنند. او را آزار میدهند و تحقیرش میکنند. جامعه فشارهایش را به سطحی میرساند که رابطه لوکاس و محبوب زندگیاش را هم ویران میکنند. او تا لبه پرتگاه نیستی میرود، نزدیک است دیگر همهچیز را از دست بدهد.
ساده مثل زندگی
فیلم ساده شکل میگیرد، در سادگی دنبال میشود و مخاطب را مبهوت باقی میگذارد. خوبی فیلم هم در همین است: در اینکه زندگی را در شکل واقعی خودش دنبال میکند و بهجای اینکه خود قضاوت کند، داستان را عرضه میکند و از مخاطب میخواهد خودش تصمیم بگیرد. هم تصمیم بگیرد بر انبوه سوالهایی که در فیلم پرسیده شدهاند، هم تصمیم بگیرد بر پایان فیلم.
پایان فیلم، کمی گنگ است. درست متوجه نمیشود دقیقاً چه شده است. مثل پایان خوش یک کابوس است. یک سال از تمامی ماجراها گذشته است، لوکاس توانسته است از پرتگاه زنده بیرون بیاید، اما هنوز خطر او را تهدید میکند. فیلم در نگاه گنگ او به نور خورشید تمام میشود. وقتی هنوز نمیداند جایش امن است یا نیست. نمیداند این جامعه او را رها میکند یا اینکه میخواهد او را همچنان در چنگال خود نگه دارد.
هرچند آنچه در فیلم بارز است، حق لوکاس است برای دفاع از خود، کسی هم سعی نمیکند این حق را از او بگیرد. او چه در سطح حرفهای پلیس و دادگاه میتواند از خودش دفاع کند، هم اینکه میتواند دستهایش را مشت کند و در عرضه دعوا، سعی کند جایگاه اجتماعی خودش را حفظ کند.
همچنین آنچه در فیلم بارز است، مرز دوستی است. گروهی از دوستان در ابتدای فیلم دیده میشوند و این گروه دوستان، در مقابل موضوع سوءاستفاده از کودک، به چند دسته تقسیم میشوند. یک گروه میگویند باید صبر کرد و دید واقعاً چه شده است – آنها طرف لوکاس میمانند، چون تا چیزی ثابت نشده است، هر کسی بیگناه است.
هرچند بقیه اینگونه نیستند. همین دوستان نزدیک، نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند و میخواهند حق لوکاس را کف دستاش بگذارند. کارگردان، هوشمندانه در همراهی نویسنده دیگر فیلمنامه، توبیاس لیندهولم، روایت داستانی را در نمادهای معمول زندگی دنبال میکنند: در مدرسه، در خیابان، در فروشگاه اصلی شهر، در جشن کریسمس و برنامههای سال نو، در مهمانی بالغ شدن رسمی پسر لوکاس و مانند آن.
آنها به سراغ نمادهای زندگی مدرن میروند و سوالی ساده را پیش میکشند: یک دروغ کوچک چگونه میتواند باعث ویرانی زندگی یک انسان شود. همین سوال ساده، همراه خودش انبوهی از دیگر سوالها را در مورد زندگی امروزی مردمان مدرن پیش میکشد و نتیجهاش یک کلاسیک مدرن میشود: فیلمی به نام “شکار” که بایستی نشست و از تماشایش لذتی وافر برد.
نگاهِ مثبتِ مخاطب
“شکار” تحسین گستردهای را شاهد بود. اولین مرتبه، در سال ۲۰۱۲ در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو اکران شد و بدنبال آن توجهها را در جشنواره فیلم کن کسب کرد. هنرپیشه نقش اول مرد هم، جایزه بهترین هنریشه نقش اول را در کن برد و خود فیلم جایزه شورای نوردیک در سال ۲۰۱۳ را برنده شد. نامزد بهترین فیلم خارجی در اسکار و گلدن گلاب ۲۰۱۳ هم بود.
همانند دیگر فیلمهای مشابه اروپایی، اکران محدودی را شاهد بود و این روزها در نقش یک کلاسیک مدرن، بیشتر توسط شبکههای اینترنتی مانند نتفیلیکس یا دیگر شبکههای عرضه فیلمها، در کشورهای مختلف دنیا در معرض فروش است. بتدریج هم مخاطب گستردهتری برای خودش پیدا میکند. چون تماشاگر فیلم، میخواهد در مورد فیلم صحبت کند و به دوستان و آشنایان توصیه میکند به تماشای فیلم بنشینند، تا بعد بتوان در موردش بحث کرد.
برای اطلاعات بیشتر، وبسایت رسمی فیلم را ببینید.