دولت قانون گریز، مطبوعات برانداز؟!

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

غالب شدن گفتمان نظامی- امنیتی بر ایران در دوران احمدی نژاد چنان فضایی بر جریان های سیاسی و ‏مطبوعاتی منتقد حاکم کرده است که هر حرکت قانونی آنان از نگاه حاکمان “اقدامی براندازانه” ارزیابی شده ‏و هر فعالیتی مستحق تنبیه و مجازات دانسته می شود.‏

سیطره ی این گفتمان چنان بر فضای کشور چیره شده است که نه تنها مقام های فعال در حوزه ی سیاست و ‏فرهنگ که پیشینه ی نظامی- اطلاعاتی- امنیتی دارند رقبای سیاسی خود را با این چوب از صحنه می رانند، ‏بلکه مسئولانی که دامنه ی فعالیتشان پیش از این در حیطه های عمومی و عادی بوده نیز برای قافیه را نباختن ‏و از قافله عقب نیفتادن مجبورند حتی در حوزه های فرهنگی چون مطبوعات و روزنامه نگاری از واژگانی ‏مشابه استفاده کنند.‏

نمونه ی آشکار این گفتمان را می توان در مصاحبه روز پنجشنبه “معاون رسانه ای رئیس جمهور” با ‏خبرنگار روزنامه “کارگزاران” مشاهده و ملاحظه کرد و به ناچار به حال این ملت و مملکت افسوس خورد؛ ‏جایی که بهانه ی عدم ارائه امکانات قانونی و “قطع آگهی دولتی” به روزنامه های مستقل و اصلاح طلب، ‏اتهامی چون “براندازی مطبوعات” است. ‏

اگر این واژگان از دهان یک مقام به اصطلاح فرهنگی چون وزیر ارشاد بیرون می آمد که سابقه ی نظامی- ‏امنیتی دارد و عمری را در حلقه ی کیهان و در جوار حسین شریعتمداری به پرونده سازی علیه روزنامه ‏نگاران و مطبوعات مستقل و آزادیخواه مشغول بوده، باز می شد با دیده ی اغماض به آن نگریست و به ‏راحتی از کنارش گذشت و در نهایت گفت: “از کوزه همان تراود که در اوست”. اما این سخنان از زبان فردی ‏شنیده می شود که به ظاهر پیشینه ی فعالیتش به خبرگزاری جمهوری اسلامی باز می گردد؛ جایی که امثال ‏احمد بورقانی ها با خوش نامی از آن بیرون آمده و در راه حق و حقیقت و راستی و درستی عمری ‏شرافتمندانه زندگی کرده اند. ‏

شاید هم به دلایلی چند باید امثال “جوانفکرها” را استثنا دانست و یا خوش بینانه نگاهی به حوزه های ‏ماموریتی آنان در گذشته چون سال ها خبرنگاری در “بیت رهبری” یا در مراسم حج با سر دویدن به ‏طرف”بعثه ی رهبری” انداخت که بیشتر سفری “عبادی- تفریحی- اقتصادی” بود و هست و عمدتا ماهیتی ‏خبربیاری داشته و دارد تا خبرنگاری و روزنامه نگاری آزاد و مستقل. در این میان، اگر جز این سفرهای ‏موردی بوده و تجربه ای حرفی هم در خارج شکل گرفته، محل فعالیت کشوری چون اسپانیا بوده با آن پیشینه ‏ی حاکمیت نظامیان و جریان های مستبدانه که هنوز آثار و پیامدهایش دور ماندن از فضای واقعی روزنامه ‏نگاری آزاد اروپا و آمریکا است- و آن هم ماموریتی ناتمام و همراه با اخراج به دلیل رفتاری سیاسی است نه ‏حرفه ای، و گفتاری به ظاهر خشونت ورزانه در جهت اجرای فتوای قتل سلمان رشدی.‏

اما بحث نه این پیشینه هاست و نه آن برآمدن از مکانی است که زمانی حرف اول را در عرصه ی خبر ایران ‏می زد و در دورانی به استقلال خبری شهره ی آفاق بود و همچنین در نگاه منقدانه و کنکاشگرانه به تمام ‏عرصه ها- بدون ترس و واهمه ای از خوردن برچسب “سیاه نمایی” و “براندازی”. هر چند که این روش و ‏منش چندی نپائید، تحولی سیاسی - فرهنگی روی داد و نگاهی دیگر اندک اندک آشکار شد و غالب گردید از ‏جانب افرادی نشسته بر مسند قدرت که فعالیت آزاد و مستقل مطبوعات و روزنامه نگاران بخش خصوصی را ‏نیز برنمی تابیده و برنمی تابند و با این طایفه و قبیله چون و چرای بسیار داشتند و جایگاه اصلی شان را ‏بازداشتگاه ها و زندان ها و یا در تبعیدگاه های داخلی و خارجی می دیدند.‏

خوب به خاطر دارم زمانی را که هنوز حکم توقیف فله ای مطبوعات به فرمان آیت الله خامنه ای توسط بخش ‏ویژه ی قوه ی قضائیه صادر نشده بود و اخبار اقتصاد نیز چون دیگر روزنامه ها، در دوران “بهار ‏مطبوعات ایران” دکه های مطبوعاتی را رنگین می کرد و مردم را از کنه وقایع آگاه. آن زمان، پیش از آنکه ‏چون امروز زیر فشارها خانه نشین شوم و پایم در عمل از ادارات و موسسات دولتی و نیمه دولتی بریده شود، ‏روزی برای دیدار دوستان و همکاران گذشته به خبرگزاری رفته بودم و نزد معاون خبر وقت سازمان. علی ‏اکبر جوانفکر هم برای دیدن این دوست مشترک از “بیت آیت الله خامنه ای”‌ یا اتاق خبر به دفتر معاون ‏خبرگزاری آمده بود و پس از سال ها فرصت دیداری. اولین حرف و پرسش جدی این بود که “شما چرا اخبار ‏مقام معظم رهبری را به عنوان تیتر اول در صفحه ی اول روزنامه کار نمی کنید؟” گمانم این است که این ‏سوال هم که من آن زمان چندان جدی اش نگرفتم به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مطرح شد که چرا شما در ‏مطالبتان واژه “معظم” را چون بسیاری ازروزنامه ها به کار نمی برید؟

پرسش ها یا نقدهایی که امروز نیز به گونه ای دیگر و حتی در سطوحی پائین تر، در جایگاه مشاور رسانه ای ‏دولت احمدی نژاد به صورت “تهدید” یا “تحکم” و در واقع از سر بی اطلاعی از ماهیت و جایگاه خبر و ‏وظیفه ی روزنامه نگاران در قبال ملت، و تنها از سر ارادت و چاکری و جان نثاری به پیشگاه حاکمان، و ‏تبعیت و اطاعت محض از مقام مافوق مشاهده و شنیده می شود؛ “در فضایی که برخی رسانه‌ها شمشیر را ‏علیه دولت از رو بستند، به صورت دولت تیغ می‌کشند، صراحتا اعلام می‌کنند که قصد براندازی دولت را ‏دارند و در عمل هم این کار را اثبات می‌کنند، طبیعی است که انتظار آگهی دولتی، زیاده‌خواهانه است. قطع ‏آگهی‌های دولتی واکنش طبیعی به قصد مطبوعات منتقد برای براندازی دولت است.. اگر رسانه‌هایی باشند که ‏سودی برای ملت نداشته باشند و مردم را هم از حق دانستن محروم کنند این حق دولت است که اجازه ندهد از ‏آگهی‌های دولتی استفاده کند. اموال بیت‌المال نباید در رسانه‌ای که نه تیراژ دارد و نه سیاست‌اش بر مبنای ‏حرکت به سمت مردم است، هدر شود”.‏

پاسخ من در آن روز این بود که از نظر حرفه ای این فرد و مقام و جایگاه رسمی او نیست که اهمیت خبر و ‏ارزش تیتر را مشخص می کند، بلکه محتوای مطلب و ارزش و اهمیتش برای مخاطب اصلی، یعنی مردم و ‏افکار عمومی است که ما را در روزنامه اخبار اقتصاد به این نتیجه گیری می رساند که کدام اخبار و گزارش ‏ها را برای صفحه اول و چه عنوان هایی را برای تیتر اول یا دوم برگزنیم. بحثی که اکنون ادامه اش را در ‏سطحی دیگر و در جایگاه “حاکم و محکوم” در مصاحبه ای مطبوعاتی شاهدیم- کاش حرف ها و استدلال ها ‏مبنای منطقی و حرفه ای داشت و نه چون روش و منش رئیس مستقیم جناب مشاور، احمدی نژاد، در اثبات ‏درستی همه ی کارها و داشتن جایگاه اول در بیشتر امور در جهان یا دست کم منطقه.‏

اینکه معاون رئیس جمهور یک کشور بخواهد گروهی از روزنامه های قانونی ایران را با اتهام “براندازی” از ‏میدان به در کند و پول ناقابل “آگهی های دولتی” را از جیب مدیرمسئول بیرون بکشد یا از سفره ی فقیرانه ی ‏روزنامه نگاران خارج کند، مقوله ای جداگانه است. چون، هم اتهام وارده و هم دستور صادره وجاهت قانونی ‏ندارد، و خود در جایگاه خویش امکان پیگیری قانونی را نیز دارد، تنها می ماند اندک همتی و جسارتی از ‏جانب اهل فن یا طرف اتهام چون مدیران مسئول مطبوعات برای طرح دعوا در مراجع قضایی، یا حتی ‏مسئولان احزاب اصلاح طلب که به گونه ای دیگر زیر تیغ تهمت و افترا و اتهام قرار گرفته اند و اقدام قانونی ‏شان در این مصاحبه به کرات غیرقانونی خوانده شده است؛ “ما امروز از نارسایی‌های بزرگی در مسائل ‏داخلی خود رنج می‌بریم. چون احزاب به عرصه رسانه دست‌اندازی کرده‌اند. اگر قرار باشد از این وضعیت ‏خارج شویم راهی جز خروج احزاب و جریانات سیاسی از عرصه رسانه‌ای کشور نیست… در هیچ جای ‏قانون نیامده که احزاب می‌توانند رسانه ارتباط جمعی داشته باشند…در قانون آمده احزاب فقط می‌توانند ارگان ‏داخلی داشته باشند که ارتباط جمعی نباشد. سر مردم را که نمی‌توان کلاه گذاشت…”.‏

از سه منظر می توان “اتهام براندازی به روزنامه هایی انگشت شمار”، “قطع آگهی های دولتی به نشریات ‏مستقل و اصلاح طب” و “ندادن مجوز انتشار به احزاب و گروه های سیاسی” را پی گرفت و یا اجازه نداد این ‏گفتمان “اطلاعاتی- امنیتی” و این روش غیرقانونی “باج گیرانه، تبعیض آمیز و ناعادلانه” چون “لغو امتیاز ‏نشریات دایر توسط هیات نظارت”، “قطع یا محدود کردن یارانه نشریات منتقد” و “ندادن مجوز انتشار ‏مطبوعات به شخصیت های حقیقی و حقوقی دگراندیش، مستقل و آزادیخواه” جا بیفتد.‏

منظر نخست این است که فارغ از مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر- که حکومت ایران ملتزم به اجرای آن ‏است، بخصوص ماده 19 که تاکید و تصریح دارد که “هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق ‏مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار ‏اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.”- مقام های دولتی ایران در ‏جایگاهی قانونی نیستند که به مطبوعات “اتهام” های ناروایی چون “براندازی” وارد کنند، حکم صادر نمایند و ‏حتی میزان مجازات را در قالب “قطع آگهی های دولتی” معین سازند.‏

این اقدام به صورت آشکار همچنین خلاف اصول مختلف قانون اساسی از جمله مواد 9، 24 و 168 قانون ‏اساسی است. مورد اخیر تصریح دارد که “رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور ‏هیات منصفه در محاکم دادگستری صورت می گیرد…”. بیان چنین سخنانی و صدور چنین احکامی توسط یک ‏مقام مسئول یا رئیس جمهور و هیات دولت - که نه متهم امکان دفاع از خود یافته است، نه جلسه اش علنی ‏بوده، نه هیات منصفه ای در کار بوده و نه ارزش محاکم دادگستری را دارد - علاوه بر اینکه مغایر تفکیک قوا ‏و در عمل دخالت در امور قوه ی ای دیگر است، در حقیقت محروم ساختن مردم است از حقوق حقه ی خویش ‏و محدود کردن آزادی های اساسی ملت.‏

منظر دوم این است که این نوع تقسیم بندی مطبوعات و اجبار آنان به نشستن در جایگاه “روابط عمومی ‏حکومت” و تبدیل شدن به “بلندگوی تبلیغاتی دولت” نه بر “رسالت مطبوعات” منطبق است و نه بر “حقوق ‏مطبوعات” استوار. به این دلیل صدور چنین حکمی و اعمال چنین محدودیتی به اتهام “نقد سیاه نمایانه” که نه ‏ماهیتی مجرمانه دارد و نه تعریفی در قانون مجازات اسلامی، خود مصداق روشنی است بر نقض مواد 4 و 5 ‏قانون مطبوعات که در آن بر “کسب و انتشار اخبار داخلی و خارجی که به منظور افزایش آگاهی عمومی و ‏حفظ مصالح جامعه” به عنوان “حق قانونی مطبوعات” تاکید شده است و حتی متخلف دولتی و حکومتی را که ‏‏”برای چاپ مطلب یا مقاله ای در صدد اعمال فشار بر مطبوعات برآید و بر سانسور و کنترل نشریات ‏مبادرت کند”- “به شرط داشتن شاکی خصوصی”- مستحق تنبیه، از جمله “مجازات شش تا دو سال، و در ‏صورت تکرار، انفصال دائم از خدمات دولتی”، می داند.‏

منظر سوم این است که احزاب و گروه های سیاسی قانونی علاوه بر امکان انتشار بولتن های داخلی، بیش از ‏یک قرن است که در ایران از حق داشتن رسانه ی عمومی به عنوان ارگان حزبی برخوردارند. این امر نه تنها ‏در قانون مطبوعات تصریح شده است، بلکه روالی مشخص بوده که در دوره های مختلف هیات نظارت ‏رعایت می شده و حتی در مقاطعی حق طرح خارج از نوبت پرونده و انتشار سریع نشریه را ایجاد می کرده ‏است. ‏

به تصریح اصل 8 قانون مطبوعات احزاب و گروه های قانونی به عنوان یک “شخصیت حقوقی”، همچون ‏‏”شخصیت های حقیقی” از حق کسب امتیاز و انتشار رسانه عمومی و نشریه سراسری و منطقه ای و محلی ‏برخوردارند. علاوه بر این، همانگونه که در ماده 13 “آئین نامه ی اجرایی” قانون مطبوعات مصوب تصریح ‏شده است “ احزاب، سازمان ها، و جمعیت های سیاسی و اقلیت های دینی” در صورت داشتن “اجازه فعالیت ‏قانونی” می توانند تقاضای صدور انتشار نشریه ی عمومی کرده و از این حق قانونی برخوردار شوند.‏

در این گفتمان نظامی- امنیتی و در این مصاحبه تحکم آمیز نفی کننده ی سخنان منطقی و نکات قانونی ‏خبرنگار، موارد گوناگون فراوان قانون گریزانه و قانون ستیزانه دیگری وجود دارد که از منظر کارشناسی ‏خبری و مطبوعاتی و ازنگاه حقوقی می توان به نقد و رد آنها پرداخت، اما تنها به عنوان “مشت نمونه ‏خروار” در حد توان، دانش و تجربه در مقام روزنامه نگار و مدیرمسئول نشریاتی چند یا نماینده “مدیران ‏مطبوعات در هیات نظارت بر مطبوعات” از سه منظر نگاه اجمالی به آن شد.‏

دیگر امور، ازجمله ارائه ی به شکایت به محاکم قضایی به خاطر توهین ها، اتهام ها و حق کشی ها نیز به ‏ناچار وانهاده می شود برای شخصیت های حقیقی و حقوقی ذینفع و صاحب حق تا روزی اراده کرده و از راه ‏های منطقی و قانونی مناسب جلوی تداوم و نهادینه شدن این گونه “افتراها، اتهام ها واجحاف ها” یا “قانون ‏ستیزی، قانون گریزی و قانونشکنی” ها را بگیرند.‏