حذف مدیران قدیمی در دولت نهم همچنان ادامه دارد. این در حالی است که دولت نهم در آستانه پایان کار خود است و کمتر از شش ماه دیگر دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد. در تازه ترین تغییرات، حجت الاسلام جواد اژه ای رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان (سمپاد) هفته گذشته در آستانه تعطیلات محرم از سوی وزیر آموزش و پرورش برکنار شد. جواد اژه ای که بیش از بیست سال در مرکز مذکور به کار پرداخته بود، بنا بر سیاست های اتخاذ شده از سوی وزیری کنار گذاشته شد که خود تا چندی پیش در مرز استیضاح بود. خبرگزاری ها شنبه 21 دی ماه گزارش دادند که علت این تغییر را، اشتباه “سمپاد” در طرح تعدادی از سوالات آزمون مدارس استعدادهای درخشان که در اسفند ماه سال گذشته برگزار شده، دانستند.
گفته شد سئوالات مذکور منجر به اعتراض برخی والدین و در نهایت عنوان این موضوع در سازمان بازرسی کل کشور شد که این سازمان نیز رای به محکومیت سازمان استعدادهای درخشان داد. هرچند احمد مرادی، مدیر روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش علت این تغییر را سیاست های وزارت آموزش و پرورش دانست و گفت که جایگاه دیگری در آموزش و پرورش برای آقای اژه ای در نظر گرفته شده است، اما محافل سیاسی محافظه کار، این اقدام را حذف مدیران قدیمی که در دولت نهم مسبوق به سابقه است، عنوان کردند. وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که محمد اعتمادی، جایگزین حجت الاسلام جواد اژه ای در این سمت شده است.
جواد اژه ای کیست؟
جواد اژه ای، پنجم فروردین ماه 1327 در اصفهان متولد شد. وی در یک خانواده روحانی در اصفهان بزرگ شد. هرچند خانواده اش روحانی بودند، اما در میان آنان “بهشت اجباری نبود”، و فرزندان در تصمیمات خود آزادی عمل داشتند. پــــدر او آیت الله علی محمد اژه ای از مجتهدین بزرگ اصفهان بود که در تربیت وی و دو برادر دیگرش علی اکبر و مهدی نقش مؤثر داشت. وی فرزند اول خانواده است و سه برادر و یک خواهر دیگر نیز دارد که دو برادرش در جنگ شهید شده اند. محل تولد و زندگی اولیه اش در خیابان هاتف اصفهان بوده که به همراه پدربزرگ و عمویش در یک خانه زندگی می کردند. جواد اژه ای می گوید: “از این وسایل رایج امروزی در خانه نداشتیم. زندگی معمول مردم هم همین طور بود. ما حتی فلاسک یخ هم نداشتیم.” زمانی که 5-6 ساله بود، به خیابان کمالی نقل مکان کردند و در آنجا به مکتبخانه رفت. بچه شیطانی بوده و آنچنان که خود می گوید: “شاید هم به خاطر این که در خانه زیاد شیطانی می کردم مادرم مرا همراه پدر[به مسجد] می فرستاد تا کمتر اذیت کنم.” او برای بار نخست در آنجا معلمی را تجربه کرد. معلم مکتب تشخیص داد که جواد به یکی دیگر از دانش آموزان که از قضا تنبل نیز بود، الفبای کودکان را یاد بدهد، اما شاگرد درس را نمی توانست به درستی جواب دهد و به همین علت جواد برای اولین بار تنبیه شد.
به دلیل نقل مکان دوباره مکتب اش را عوض می کند. چندی نمی گذرد که دوباره مجبور به اسباب کشی می شوند، این بار وی می تواند بجای مکتب به مدرسه برود. به مدرسه گلبهار می رود و پس از گذراندن آزمونی در کلاس سوم ابتدایی مشغول به تحصیل می شود و تا سیکل در همان مدرسه به تحصیلات اش ادامه می دهد. جواد اژه ای درباره مدرسه، دوران تحصیل و فعالیت هایش می گوید: “این دبستان ناظم ارزشمندی داشت به نام آقای میرشفیعی و یک مدیر جدی به نام آقای سیدهاشم عدنانی که هر دو سه ماه یک بار به مدرسه سر می زد. این آقای عدنانی جبر و حساب می دانست چرا که بچه ها به او می گفتند: هاشم جبری! مدرسه ما ملی بود. ابتدایی و سیکل یک را در این مدرسه گذراندم. آن موقع سطح درسی و نمره ها مثل امروز نبود. خیلی از دبیرهای ما، حداکثر نمره شان 14 یا 15 بود. مثلاً ما 6 نفر بودیم در یک کلاس 60 نفره. حداکثر در جمع نمرات سه نمره با هم اختلاف داشتیم ولی معدلمان 15 - 14 بیشتر نمی شد. مثل حالا معدل ها پفکی نبود. مثلاً دبیر تاریخ جغرافی داشتیم که دو تا 14 می داد و یک 13، هیچ گونه امکانات کمک آموزشی هم در خانه نداشتیم…. در مدرسه ششم ابتدایی که بودم اقدام به تاسیس یک کتابخانه کردم. کتابخانه که نه، گنجه ای در دفتر مدرسه بود که کتابهایمان را از خانه و جاهای دیگر آوردیم و اهدا کردیم. تا آن زمان که من بودم این کتابخانه 700 جلد کتاب داشت. در موقع زنگ تفریح در دفتر مدرسه کتابها را امانت می دادم و پس می گرفتم.”
اژه ای پس از گذراندن سیکل اول به دلیل تاثیراتی که واقعه 15 خرداد بر وی گذاشته بود، به طلبگی روی آورد، اما همچون برادرانش بصورت متفرقه به دروس دبیرستانی برای اخذ دیپلم نیز ادامه داد. آنطور که خود گفته است با دیدن آیت الله خمینی در مراسم تشییع جنازه آیت الله بروجردی در قم تصمیم می گیرد که طلبه شود، اما این موضوع برایش دردسر می شود. خیلی از افراد فامیل تصمیم می گیرند تا او را از این تصمیم بازدارند، اما پدرش او را مخیر بر زندگی آینده اش دانسته و انتخاب را بر عهده جواد می گذارد. وی درباره آن دوران می گوید: “ می گفتند آخوندی که نفعی ندارد. بدبخت می شوی. اگر بگیر بگیر هم بشود که دیگر هیچ. بعضی ها که می خواستند اذیت کنند می گفتند جواد دیگر نمی خواهد درس بخواند که می رود آخوند شود. به خاطر همین تصمیم گرفتم متفرقه شرکت کنم.” او سرانجام تصمیم خود را می گیرد و برای تحصیل به حوزه می رود.
جواد پس از شروع طلبگی در مجموع برای سه سال دبیرستان 6 - 5 ماه وقت می گذارد و کنکور می دهد. وی در سال 1346 در رشته الهیات دانشگاه اصفهان پذیرفته می شود، همزمان کانون علمی تربیتی جهان اسلام در اصفهان افتتاح شده و وی از لحظه افتتاح تا زمان بسته شدن [1352] با این کانون همکاری می کند. در دانشگاه هم تقریباً جزو چند نفری بود که کارهای انجمن اسلامی را اداره می کردند. دوره های قبل از او، مثل آقای خاتمی [سیدمحمد] که ورودی سال 44 بودند، نیز فعالیت هایی را شروع کرده بودند، که جواد و دوستانش آنها را ادامه دادند؛ جشن گرفتن اعیاد مذهبی، راه اندازی تظاهرات و… از جمله اقدامات جواد اژه ای و دوستانش بود. وی در مورد دیگر فعالیت هایش در دانشگاه می گوید: “در دانشگاه هم سعی می کردم وجهه طلبگی را حفظ کنم. در جلسات تشکل ها هم شرکت می کردیم. شب شعر، نقد ادبی ها و… آن موقع چندان جالب نبود که یک روحانی در این جلسات ادبی شرکت کند.” جواد اژه ای لیسانس خود را در سال 1350 از دانشگاه اصفهان اخذ می کند.
او در مورد زندگی اش در دوران تحصیل در دانشگاه می گوید: “برای این که پول توجیبی داشته باشم در ساعت اول صبح تدریس می کردم. خیلی هم به من ظلم می شد. چون ساعتی ۳ تومان می گرفتم درحالی که نرخ معمول ۱۰ تومان بود. بعد می رفتم درس طلبگی می خواندم. بعد خانه، استراحت کوتاه و سپس دانشگاه. عصرها می رفتم چاپخانه و کتابی از استادانم را تصحیح می کردم و بعد هم کانون جهان اسلام تا آخر شب و بعد خانه و دوباره بحث برادران.”
وی از معدود روحانیونی است که خدمت سربازی را انجام داده، اژه ای در این باره می گوید: “سال 44 ارتش طرحی را برای مهار دانشجویان پیشنهاد کرد که شش ماه آموزش مقدماتی در طول چهار سال تحصیل دانشجویان گنجانده شود. یعنی 100 ساعت کلاس و دو اردوی تابستانی. دو سه طلبه ای که قبل از ما بودند مثل آقای خاتمی و... نرفتند و به صورت عادی سربازی را گذراندند. من که رفتم درخواست ثبت نام کردم تا چهار ماه نمی پذیرفتند. تعجب می کردند یک طلبه خودش آمده آموزش حین تحصیل نظامی. هدف طرح [مهار دانشجویان] این بود که با این ثبت نام دانشجویان از اول تحصیل نظامی می شدند و اگر کسی تخلفی می کرد می توانستند او را در دادگاه نظامی محاکمه کنند. بعد هم پشیمان شدند و لغو کردند. چون این طرح اثری نکرد و ارتش را هم به هم ریخته بود. بعد از دانشگاه خودم را معرفی کردم گفتند برو سپاه دین، چون قبول نکردم به جای سپاه بهداشت فرستادندم پیاده و روز معرفی با همان عبا و عمامه ریشم را تراشیدند. بعد از طی دوره آموزشی در مرکز صفر یک فرح آباد به خرم آباد رفتم.”
از این پس به دلیل محل خدمت تمام ارتباطات جواد اژه ای با اساتید و دوستان حوزه مانند بهشتی و مطهری و هاشمی نژاد قطع می شود، به همین علت او تلاش می کند تا محل خدمت اش را به تهران تغییر دهد، سرانجام موفق شده و به تهران منتقل می شود. بعد از سربازی در سال 1352 در امتحان فوق لیسانس رشته روان شناسی شرکت می کند و رتبه دوم را کسب می کند، همزمان در کنکور استخدام آموزش و پرورش هم شرکت می کند که آنجا رتبه اول را به دست می آورد، اما فعالیت هایش مخل ادامه تحصیل و کار او می شود. پیش از سربازی به همراه برادرش علی اکبر تصمیم می گیرد نشریه “فرصت در غروب” را منتشر کند. به دلیل استقبال پس از چاپ شماره سوم نشریه، اداره اطلاعات اصفهان به آن ها می گوید “این نشریه است و باید مجوز بگیرید.” به هرحال با ادامه شماره 4 به بعد انتشاراتی را راه اندازی کرده و نشریه را تحت عنوان انتشارات فرصت در غروب تا هفت، هشت شماره ادامه می دهند. اما همین فعالیت ها برای ادامه تحصیل او کمی دردسرساز شد. خود وی در این باره می گوید: “…رفتم دانشکده ادبیات گروه روان شناسی. گفتند اصلاً امسال کسی را قبول نمی کنیم. چون امکانات نداریم. عصبانی شدم گفتم نتایج کنکور دوسال یک بارتان را هم اعلام نمی کنید؟ آبدارچی آن جا گفت: حاج آقا دعوا سر شماست. معلوم شد رتبه دوم را کسب کرده ام. کنکور دانشکده ادبیات برای فوق لیسانس دوسال یک بار و با گزینش حدود دو نفر برگزار می شد با مدیر گروه خانم دکتر راسخ که تازه آمده بود، دعوا کردم و آمدم بیرون.” برای کار نیز او به مشکل بر می خورد، این بار اما ماجرای گزینش است! “فردایش رفتم اداره آموزش و پرورش برای جایابی. اولین نفر صدایم زدند. گفتم: کجا می توانم بروم؟ گفتند: “عجب شیر!” گفتم: اگر آخر شده بودم کجا می توانستم بروم؟ گفتند: باز هم عجب شیر! تهران و مراکز استان ها حق وزیر و مدیران کل است. خداحافظی کردم. گفتند: مگر نمی خواهی استخدام شوی؟ گفتم: مگر دیوانه ام؟! توی راهرو بودم که دومرتبه صدایم زدند. برگشتم. مسئول ذی ربط گفت: این خانم واسطه شما شده اند. من هم چون این خانم را خیلی دوست دارم، حرفش را گوش می دهم. از سهمیه خودم به شما می دهم. گفتم: ایشان را به جا نمی آورم. آن آقا گفت: ایشان دیروز در گروه روان شناسی دانشکده ادبیات تهران بوده است و از دعوای شما با مدیر گروه خیلی کیف کرده و امروز هم که به راحتی گفتید می روم اصفهان، واسطه شد جایی نزدیک اصفهان را به شما بدهم.” او شهرضا را انتخاب می کند و بدلیل اینکه مرد مجردی بود تقاضا می کند تا در دبیرستان های پسرانه مشغول تعلیم دادن شود.
سفر به هامبورگ
جواد اژه ای تدریس در مدارس را آغاز می کند. “من از سال 1346 در دبیرستان تدریس میکردم. پیشنهادی دادم که برای دانشآموزان حفظ آیات قرآن لازم نیست. دبیر دینی نباید بچهها را مجبور به حفظ آیات قرآنی کند. مقداری هم دلهره داشتم. رابطة ما با آقای بهشتی در آن سالها، رابطه استاد و دانشجو بود. ایشان، پیشنهاد را پذیرفت و در سال 1352 این کار تحقق یافت.” وقتی حسینیه ارشاد در تهران بسته شد، یعنی در حدود سال 53، جواد اژه ای و دوستانش در کانون نیز مجبور می شوند، کارهایشان را در مسجد امام و به صورت مخفی انجام دهند. نوروز 53 که با پسرخاله معروف مادری اش یعنی آیت الله بهشتی دیدار می کند، به دلیل سختی های کار و هدر رفتن نیروها از وی مشاوره می خواهد. بهشتی در پاسخ وی سه پیشنهاد مطرح می کند؛ دو مورد آن مربوط به کارهایی در داخل کشور بود، یکی هم رفتن به هامبورگ. اژه ای مورد سوم را می پسندد. مقدمات سفر را فراهم می کند، اما مادرش مانع می شود، به این علت که او نباید مجرد از کشور خارج شود. او به دستور مادر گردن می نهد… “بعد از تصمیمم به رفتن، مادر به خواستگاری رفت. عقد ساده ای برگزار کردیم. اولین صیغه عقد را من خودم برای خودم خواندم. طرف عروس هم، آقای بهشتی بودند. عقد کردیم و رفتیم هامبورگ.” وی با ملوک بهشتی [فوق لیسانس زبان شناسی، مدیر گروه پژوهشی مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران] فرزند آیت الله بهشتی ازدواج می کند. حاصل این ازدواج شش دختر است که همگی آنها یا فارغ التحصیل دانشگاه هستند و یا دانشجو.
وی پس از رفتن به هامبورگ به دلیل اختلاف سیاسی با آقای شبستری، از آیت الله بهشتی تقاضا می کند که هامبورگ را ترک کند. “ نامه نوشتم که نمی خواهم هامبورگ بمانم در فکر رفتن به انگلیس بودم که پذیرش اتریش آمد. سال بعد ازدواج کردیم و به اتفاق همسرم عازم اتریش شدیم.” جواد اژه ای به اتفاق همسرش ملوک بهشتی به وین می روند تا تحصیلات خود در رشته روانشناسی را ادامه دهد. پس از آن بیشتر در اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا فعالیت می کند و در مدتی که در اروپا زندگی می کند در تمامی نشست ها و سمینارهای فرهنگی شرکت می کند. در سالهای پایانی دهه 50 دکترای روانشناسی تجربی خود را از دانشگاه وین اخذ می نماید و سپس به ایران باز می گردد. جواد اژه ای پس از انقلاب در کنار آیت الله بهشتی مشغول به کار در شورای انقلاب می شود، اما در 7 تیر سال 60 دچار حادثه می شود؛ در جریان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، برادرش علی اکبر و آیت الله بهشتی کشته می شوند. وی در این باره می گوید: “… برادر من روز شش تیر آمده بود از حزب استعفا بدهد. آقای بهشتی به او گفت: امشب را در بحث ما شرکت کن، شاید نظرت عوض شود.… بعد از شهادت شهید بهشتی من از خودم بدم آمده بود. بیشتر کسانی که برای تسلیت میآمدند، ضربهای به آقای بهشتی وارد کرده بودند. گفتم: خدایا! این حالت را از ما بگیر. به طور حتم شهید بهشتی راضی نیست ما اینگونه برخورد کنیم.”
او سپس ریاست سازمان بهزیستی را بر عهده می گیرد و بعد از آن، در سمت معاونت فرهنگی-اجتماعی نخست وزیر وقت یعنی میرحسین موسوی مشغول به کار می شود که در همین فاصله یعنی در سال 1366 طرح تشکیل سازمان استعدادهای درخشان را به دولت ارائه می دهد. قبل از تشکیل این سازمان، از بدو پیروزی انقلاب فقط دو مرکز آموزش تیزهوشی در تهران وجود داشت که تحت پوشش دفتر کودکان استثنایی فعالیت می کردند و در سال 66 جمعاً 802 دانش آموز داشتند.[این دو مرکز فرزانگان و علامه حلی تهران بودند] که هر لحظه امکان انحلال و ادغام این دو مرکز در مراکز عادی نیز وجود داشت. هیأت امنای این سازمان در سال 1366 با درخواست اژه ای با حکم نخست وزیر منصوب شدند. در طول سال تحصیلی 67-66 براساس جمع بندی هیأت امنای سازمان، به درخواست معاون فرهنگی اجتماعی نخست وزیر، [دکتر اژه ای]، از نخست وزیر و با حمایت ریاست جمهوری وقت و رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای، با تصویب ماده واحده ای در شورای عالی انقلاب فرهنگی جایگاه مستحکم تری پیدا کرد. براساس این مصوبه، وزیر آموزش و پرورش رئیس هیأت امنای سازمان و دکتر اژه ای علاوه بر عضویت علمی هیأت امنا، به ریاست سازمان انتخاب شدند. در سال 67 هیأت وزیران اساسنامه سازمان پرورش استعدادهای درخشان را تصویب کرد و در مهرماه 67، دو هزار و 500 دانش آموز در هجده مرکز آموزشی مشغول تحصیل بودند.
اژه ای معتقد است که نظام پتانسیل آن را دارد که نخبگان را در خود حفظ کند، اما به دلیل برخی تنگ نظری ها و کمبود فرصت ها که اغلب ربطی نیز به دولت ها ندارد، در آن موفق نبوده است. او معتقد است باید جوانان را آزاد گذاشت تا خود انتخاب کنند، هرچند که باید محیط را نیز آماده کرد. وی فرار مغزها را قبول ندارد و آن را نوعی جابجایی قلمداد می کند و در رابطه با آن می گوید: “نماندن به نوعی فرار نیست. من فرار را قبول ندارم. این یک جابه جایی است. این جابه جایی در کل دنیا صورت می گیرد. از اروپا به آمریکای شمالی. از کانادا که ما ضریب رسوب و ماندگاری بالایی در آن جا داریم باز به آمریکا.”
او معتقد است باید این ظرفیت ها را نظام ایجاد کند، هرچند که نسبت به آن خوشبین نبود. جواد اژه ای اهل مصاحبه نیست و نیازی به انعکاس فعالیت های مجموعه تحت مدیریتش ندیده و نمی بیند، به همین علت در رسانه ها نیز ظاهر نشده است. اهل جنجال و سیاست بازی نیست و بر همین اساس “محسنی اژه ای” که هیچ نسبتی با او ندارد در اذهان عامه مردم، آشناتر به نظر می رسد و هر کجا نامی از “اژه ای” به میان می آید همه “محسنی اژه ای” را به یاد می آورند؛ هرچند که او در کابینه های مختلف مشاغلی چون وزارت، معاون و مشاور فرهنگی رئیس جمهور در تمامی دوره ها، نمایندگی و مشاورت رهبری در امور دانشجویان خارج و داخل را برعهده داشته، اما اژه ای یک عنوانش را بر همه دیگر عناوین ترجیح می داد و آن رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان است.
علت برکناری؛ اشتباه در سئوالات آزمون سمپاد
مرحله اول آزمون استعدادهای درخشان در اسفند 86 در حالی برگزار شد که تعدادی از سئوالات و کلیدهای این آزمون اشتباه بود و با اعتراض اولیاء دانشآموزان مواجه شد. اما برخلاف انتظار و با توجه به ابهاماتی که در آزمون مرحله اول وجود داشت مرحله دوم این آزمون نیز در 20 اردیبهشت سال جاری برگزار شد و دیوان عدالت اداری به دلیل اعتراض اولیاء دانشآموزان و همچنین تأیید نادرست بودن برخی از سئوالات اعلام نتایج مرحله دوم را متوقف کرد. به دنبال این مشکلات نیز نتایج مرحله دوم آزمون استعدادهای درخشان به رغم وجود ابهام و اشکالات فراوان در سئوالات مرحله اول این آزمون در 12 تیرماه اعلام شد و اسامی پذیرفتهشدگان بر روی پایگاه اینترنتی سازمان استعدادهای درخشان قرار گرفت. سمپاد به دنبال بررسی پرونده در دیوان عدالت اداری با تعدادی از خانوادههای معترضان در سراسر کشور تماس گرفت و از آنها دعوت کرد تا ساعت 10 صبح سهشنبه 28 خرداد در مکانهای مشخص شده [در تهران] حاضر شوند. سپس سمپاد تنها برای عدهای از معترضان آزمونی در 4 حوزه در تهران برگزار کرد که سئوالات این آزمون مشابه سئوالات مرحله دوم آزمون بود و بسیاری از دانشآموزان این سئوالات را از قبل دیده بودند و به دنبال آن نیز جمعی از والدین دوباره به این اقدام سمپاد اعتراض کردند. با وجود اینکه تنها یک روز به آغاز سال تحصیلی در مهر سال جاری مانده بود پاسخ درست و روشنی از سوی مسئولان آموزش و پرورش نسبت به این اقدامات سازمان استعدادهای درخشان داده نشد و والدین این دسته از دانش آموزان که به شهرهای مختلفی تعلق داشتند همچنان درگیر این موضوع بین نهادهای مربوطه همچون سازمان بازرسی کل کشور، دیوان عدالت اداری و وزارت آموزش و پرورش هستند.
اواخر شهریور ماه سال جاری، والدین این 42 دانش آموز نیز دست به اعتصاب روبروی ساختمان سازمان استعدادهای درخشان زدند. پس از آنکه اژه ای اعلام کرد که در آزمون هیچ خطایی وجود نداشته و رأی سازمان بازرسی نیز مورد پذیرش نیست، شاکیان آزمون های مدارس استعدادهای درخشان، اعتراض خود را در مجامع جهانی همچون یونیسف، یونسکو و سازمان ملل متحد مطرح کردند. اژه ای در حالی از عدم وجود خطا در آزمون ورودی تیزهوشان می گفت که معاون عملکرد و ارزیابی این وزارتخانه عنوان کرد “من خطای مشاهده شده در آزمون را قبول دارم و حتی از مسئولان سازمان استعدادهای درخشان خواسته ام که برای دانش آموزان مستعد باقی مانده افزایش سهمیه درنظر گیرند” اما این سخن از سوی معاون آموزش و نوآوری پذیرفته نشد. این موضوع از سوی خبرگزاری مهر به عنوان علت برکناری دکتر اژه ای اعلام شد.
سمپاد چیست؟
سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان که به صورت مخفف، “سمپاد” نیز خوانده می شود، طبق اساسنامه، وظیفه ”شناسایی و پرورش استعدادهای درخشان کشور را در سطوح مختلف تحصیلی” بر عهده دارد و وابسته به وزارت آموزش و پرورش است.
این سازمان در سال 1366 تشکیل شد و میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، جواد اژه ای به ریاست آن منصوب شد. خود وی در این باره می گوید: “من در سال 1364 احساس کردم که آموزش و پرورش امکان ارایه حداقل نیازهای آموزش عمومی به دانش آموزان را ندارد. با تاسیس سمپاد می خواستیم بچه های مستعد را از زیر دست و پا خارج کنیم.” این سازمان زیر نظر هیات امنایی اداره می شود که در ابتدا، اعضای آن عبارت بودند از وزیر آموزش و پرورش، وزیر فرهنگ و آموزش عالی، رئیس سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی، مدیرعامل صدا و سیما، معاون نخست وزیر و رئیس برنامه و بودجه، رئیس بنیاد مستضعفان و جانبازان و سه شخصیت علمی کشور شامل دکترحسن حبیبی، حجتالاسلام دکتر احمد احمدی و حجت الاسلام دکتر جواد اژهای. پس از صدوراحکام هیئت امنای سازمان توسط نخستوزیر، اولین مراکز آن در سال 1366 در همدان و کرمان گشایش یافت که مراکز پسرانه، “علامه حلی” و دخترانه، “ فرزانگان” نام گرفت. طبق آخرین آمار مربوط به چهار سال پیش، تعداد 99 مرکز راهنمایی و 98 دبیرستان تحت پوشش این سازمان است.
مشاغل قبلی
عضو اتحادیه انجمن های اسلامی رئیس سازمان بهزیستی مشاور فرهنگی- اجتماعی نخست وزیر و روسای جمهور عضو شورای نمایندگی رهبری در دانشگاههای داخل رئیس سازمان استعدادهای درخشان از سال 66 تا 21 دی ماه سال 1387