لازم میبینم قبل از هر سخن یک نکته را روشن نمایم و آن اینکه آنچه میگویم و مینویسم عقیدهام میباشد و این اعتقادات را طی تجربهای پنجاه ساله در کارهای اجتماعی کسب کردهام، همواره سعی داشته و دارم که در بیان نظراتم بیپروا و صادق باشم و از پرداخت هزینههای گفتن و نوشتن تا حد توانم نهراسیدهام. روزیکه به طرح آنچه در زندانهای دهة شصت اتفاق افتاده بود از جمله کشتار جمعی تابستان 67 پرداختم و اعلام نمودم که حاضرم در یک دادگاه بیطرف ادعاهای خود را ثابت نمایم؛ روزیکه مقالة پر سر و صدای “اصلاحات فریب یا واقعیت” را نوشتم و در یک سمینار مطرح کردم (سمینار اصلاحات چیست و اصلاحطلب کیست؟ 20/5/79)، بسیاری مرا عجول دانستند زیرا در این نوشته آمده بود:
آقای خاتمی و دوستانش دچار یک پارادوکس هستند. مگر میشود هم قدرتهای مطلق و مافوقِ قانون را قبول داشت و هم دم از مردمسالاری و قانونمداری و جامعه مدنی زد. این تضاد را چگونه باید حل کرد؟ سخن آخر اینکه اصلاحات در شرایطی و به دستِ جریانی متولد شد که از روز نخست غیرطبیعی مینمود و امروز پس از 3 سال نارسائی آن کاملاً آشکار گردیده است… باید اذعان نمود مشکلات ما بعد از انقلاب ریشه در قانونِ اساسی و تضادهای موجود در آن دارد که امروز با سرباز کردن این غده، نیاز به یک جراحی عمیق در آن احساس میشود. باید پس از دو دهه تجربه از نسلی که به قانون اساسی فعلی رأی نداده است کمک گرفت و شرایط یک همهپرسی کاملاً آزاد را فراهم ساخت.
(کتاب اصلاحات هماستراتژی همتاکتیک ص 223ـ224)
آن روزها چه در آن سمینار و چه در مقالاتی که بعضی از آقایان مدعی اصلاحات نوشتند، مرا به چپروی، ناواقعگرایی، خیالاتی و… متهم کردند و باز روزیکه پس از تحمل حدود شش ماه سلولِ انفرادیِ زندان 59 عشرتآباد حاضر به شرکت و دفاع از خود در دادگاهی که آنرا غیرقانونی میدانستم، نشدم و پس از صدور حکم 7 سال زندان و 5 سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی، تقاضای تجدیدنظر در حکمِ صادر شده [به دلیل غیرقانونی دانستن دادگاه بدوی] را نکردم و طی دهها مقاله و یادداشت و مصاحبه به نقد “نظام ولائی” و حکومتِ مطلقه فقیه و نبود آزادی و عدالت پرداختم، اتهامات و توهین و بدگوییها تشدید شد و بسیاری از من و نوشتهها و گفتههایم تبری جستند تا کسی شک نکند که آنها مدافع نظام و قانونِ اساسی آن هستند و اگر چیزی میگویند و مینویسند جهت “هدایتِ” مسئولانست و اصولاً با “نظام ولائی” مشکلی ندارند آنها تنها هدفشان داشتن کلاهی از نمد حکومت است ولاغیر.
و امّا قصد و هدف این نوشته. طی یک ماه اخیر چند مقاله از دکتر احمد زیدآبادی در سایتها دیدم که حیفم آمد چیزی ننویسم، میخواهم به چند نکته از نوشتههای ایشان بپردازم، روی سخنم بیشتر با جوانها و دانشجویان است.
احمد آقا پیشنهادی دارد در مورد “جنبش سکوت” و مینویسد:
آیا کسی باوری جز این دارد؟ هرکس دارد و فکر میکند که میتوان استراتژی منسجم و معقولی را برای عبور از این بنبست طراحی کرد بفرماید تا من یک بار و برای همیشه این سخنپراکنی را رها کنم، اما اگر همگی به این باور رسیدهایم که نمیتوان یک استراتژی روشن و شفاف که: اولاً باعث فروپاشی مملکت نشود؛ ثانیاً خشونتی در پی نداشته باشد ثالثاً منجر به تغییری مسالمتآمیز برای ظهور دولتی قانونمند، شایسته سالار، پاسخگو و کارآمد شود، رابعاً اکثر اقشار و طبقاتِ اجتماعی آن را بپذیرند و برمبنای آن عمل کنند طراحی کرد.
گمان میکنم که آنچه دربارة یک جنبش سکوت گفتهام قابل تأمل باشد. البته اگر نخبگان ایرانی حاضر به حرکتی هماهنگ و مسالمتآمیز برای دستیابی به یک خواستة منطقی و قانونی بودند من پیشنهاد سکوت نمیدادم.
جناب آقای زیدآبادی که دلسوختهایست دردآشنا و در گفتهها و نوشتههایش صداقت میتوان دید با پیشنهاد “جنبش سکوت”اش چند پرسش را برای خواننده ایجاد میکند.
اولاً اینکه باید بفرمایند مقصودشان از این جمله چیست؟ “ما یعنی مجموعة کسانی که نامِ خود را اصلاحطلب گذاشتهایم” به عقیده شما چه کسانی جزء این مجموعه به حساب میآیند؟ احزاب مشارکت و همبستگی و مجاهدین انقلاب اسلامی و بخشی از ملی ـ مذهبیها و نهضت آزادی و اخیراً اعتماد ملیِ آقای کروبی و افرادی نظیر خاتمی، موسوی خوئینیها، موسوی تبریزی، هادی غفاری، هادی خامنهای، محتشمی، بهزاد نبوی، آرمین، تاجزاده، حجاریان و… مجموعهای که امروز به نام طرفدار اصلاحات نامیده میشوند آیا از نظر آقای زیدآبادی همینها هستند؟
اگر چنین است طبیعی مینماید که کاربرد کلمه “ما” از سوی ایشان اعلام این امر است که خود را جزء اصلاحاتیها با ترکیبی که ذکر شد میدانند. بنابراین باید پاسخگوی بسیاری از سئوالات باشند، من جمله بفرمایند در این 29 سال که از برپایی نظامِ ولائی میگذرد مگر مدعیان اصلاحات جز به قول خودتان گاهی “نق زدنهای تکراری به حکومت” و جز شرکت در بسیاری از کارهایی که ملک و ملت را به وضع کنونی انداخته است و جز سکوت در برهههایی از این 29 سال در برابر همه انحرافات، تجاوزات به حقوق ملت، ظلم و بیدادگری، دزدی و فساد، ترویج فحشا و اعتیاد، شکنجه و اعدام در زندانها و هزاران خلاف دیگر از جمله تبدیل قانون اساسیِ دستپخت خودشان به یک ورق پارة بیارزش (جز بندهایی که نظام ولائی را پاسداری میکند) و اخیراً تماشاگر تجاوز به حقوقِ زنان و کارگران و معلمان و اعدامهای دستهجمعی در ملاء عام و سکوت در برابر همة آنها کار دیگری انجام دادهاند؟ مجموعة کسانیکه نام خود را اصلاحطلب گذاشتهاند (جز چند نفری) مگر در موارد زیر غیر از عاملیت و یا سکوت، عمل دیگری کردهاند که حال شما آنها را دعوت به پیوستنِ به “جنبش سکوت” میکنید؟
انحصارطلبی مطلق و مصادره انقلاب با فریاد “حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله” در روزهای نخستین انقلاب حتا پیش از 22 بهمن 57.
بستن دانشگاهها به بهانة اسلامی کردن آنها و سرگردان کردن دهها هزار استاد و دانشجو که زیانهای ناشی از آن تا امروز دامنگیر این ملت است.
بهانه فراهم کردن برای حملة عراق به ایران و هشت سال ادامة جنگ با صدها هزار کشته و اسیر و مجروح و صدها میلیارد دلار خسارت جنگی (نمونهای از این بهانه دادنها را در گفتهها و اعمالِ آقای محمود دعایی سفیر ایران در عراق و خطبههای نماز جمعه روز 15 اردیبهشت سال 59 امام جمعه تهران و دهها مدرکِ دیگر میتوان جستجو کرد)
حمله به تظاهرات آرام گروههای دگراندیش
حملة حزبالهیها به منزل دکتر شریعتی هنگام برگزاری مراسم سالگرد ایشان و مجروح کردن صدها نفر و کاربرد بمب آتشزا و گاز اشکاور
ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق و حوادثِ بعد از آن علیرغم تلاشهای بینالمللی از جمله کنفرانس اسلامی و پذیرش پرداخت خسارت ایران
دستگیریهای وسیع دهها هزار نفری مخالفان رژیم و کشتار و شکنجه زندانیان در اوایل دهه شصت
جنایتِ بینظیر کشتار زندانیان سیاسی در تابستانِ سالِ 67
ترورهای خارج کشور و به قتل رساندن دهها دگراندیش و مخالف نظام از جمله ماجرای رستوران میکونوس و…
بسیاری از این حوادث به عاملیت بعضی از کسانیکه بعدها خود را اصلاحطلب اعلام کردند انجام شد و دیگران جز سکوت کار دیگری انجام ندادند. آقای زیدآبادی اگر عکسالعمل دیگری سراغ دارند اعلام کنند.
پس از روی کار آمدنِ آقای خاتمی و اشغال اکثر کرسیهای مجلس ششم از سوی جماعتِ اصلاحطلب اگر گاهی به قول خود ایشان آقایان نقی میزدند برای حفظ موقعیت خودشان بود (جز چندنفر انگشتشمار)
آقایان اصلاحطلب در برابر قتلهای زنجیرهای، حمله به کوی دانشگاه (18 تیر 78) و بویژه دخالتهای فراقانونی در امر قانونگذاری که در اوایل کار مجلس ششم با مطرح شدن قانون مطبوعات و با اعلام حکم حکومتی از سوی آقای کروبی بروز و ظهور یافت و مانعتراشیهای شورای نگهبان در مورد هر لایحه و طرحی که در جهت تأمین خواستهای مردم بود و دستگیریها و به زندان انداختن دگراندیشان، بستن روزنامهها و… کدام اقدام جدی را انجام دادند که امروز باید سکوت کنند؟
بنابراین چه نیازی به پیشنهاد “جنبش سکوت” وجود دارد؟ کدام فریاد و اعتراضِ مؤثر را علیه این همه بیعدالتی و ظلم و استبداد که از سوی نظام ولائی در عرض 28 سال بر این ملت روا شده است شنیده یا دیدهاید که امروز از آنها میخواهید برای شش ماه سکوت کنند؟ حتی کار بجایی رسیده که این بیعملیها مورد اعتراض شدید عمادالدین باقی (در نامه به احزاب اصلاح طلب) و اکبر گنجی (در مصاحبه 31 مرداد با سایت روز) قرار گرفته است.
و اما دلیلی که آقای زیدآبادی برای پیشنهاد “جنبش سکوت” میآورند بسیار جالب و خواندنیست یکبار دیگر بخوانید:
آیا کسی باوری جز این دارد؟ هر کس دارد و فکر میکند که میتوان استراتژی منسجم و معقولی را برای عبور از این بن بست طراحی کرد بفرماید تا من بار دیگر و برای همیشه این نوع سخنپراکنی را رها کنم. اما اگر همگی به این باور رسیدهایم که نمیتوان یک استراتژی روشن و شفاف که اولاً باعث فروپاشی مملکت شود ثانیاً خشونتی در پی نداشته باشد ثالثاً منجر به تغییری مسالمتآمیز برای ظهور دولتی قانونمند، شایسته سالار، پاسخگو و کارآمد شود. رابعاً اکثر اقشار و طبقاتِ اجتماعی آن را بپذیرند و بر مبنای آن عمل کنند طراحی کرد.
جناب آقای زیدآبادی گویا فراموش کردهاند چند سال قبل تعدادی از استادان، دانشجویان و فعالان سیاسی و شخصیتها از جمله مهندس امیرانتظام و صدها روشنفکر ایرانی در داخل و خارج کشور پیشنهاد مراجعه به آراء عمومی (رفراندوم) را مطرح کردند که مورد حمله و هجوم و به سُخره گرفتن بعضی از اصلاحاتیها قرار گرفت. بفرمایید کدامیک از چهارخواست شما که حاصل آن یک استراتژی روشن و شفاف و منسجم و معقول میگردد در پیشنهاد فراخوان رفراندوم وجود ندارد؟ اگر شما هم معتقدید که باید از دلِ همین نظام و با همین قانونِ اساسی و با بودن ولایت مطلقه فقیه به آزادی و عدالت رسید آن امر دیگری است و با صراحت مطرح کنید وگرنه با پیشنهادهایی نظیر “جنبش سکوت” نه تنها گرهای از کار بسته مردم باز نمیگردد بلکه گرههای دیگری به آن افزوده خواهد شد. اگر به نظر بعضی از اصلاحاتیها پیشنهاد رفراندوم عملی نیست، آیا پیشنهاد جنبش سکوت عملی است؟
در عین حال پیشنهاد رفراندوم این حسن را نیز داشت که برای چندین ماه موجب نقد و نظر و جنبشی نظری گردید که پیرامون آن صدها مقاله و مصاحبه شکل گرفت در حالیکه بعد از آن تا به امروز در عرصه نقد و نظر، از هیچ پیشنهادی چنان استقبالی نشده است و از همین رو پیشنهاد سکوت شما نیز، با سکوت مواجه شده است.
من بارها گفته و نوشتهام همه آنها که دم از دموکراسی و حقوقِ بشر میزنند اگر ریگی در کفششان نیست باید به صراحت تکلیف خود را با نظام ولایی و قانون اساسی روشن کنند و این روزها که باز مشغول برپا کردنِ خیمهشببازی انتخابات هستند اعلام کنند برنامة آنها برای نجات از وضع کنونی که کشور را به سراشیبی سقوط سوق میدهد چیست؟ آیا برای جلوگیری از وقوع فاجعة حمله به ایران و نابودی ملک و ملت راهِ دیگری جز مراجعه به آراء عمومی در یک انتخابات آزاد وجود دارد؟
چگونه بستر مناسب برای یک انتخابات آزاد فراهم میگردد؟ طبیعی است که برای برگزاری یک انتخابات آزاد باید همة مردم، احزاب، گروهها و سازمانها بتوانند آزادانه عقاید و نظرات خود را بیان کنند، باید همة روزنامهها و نشریات بتوانند نظرات مردم را انعکاس دهند و رسانهها اعم از رادیو، تلویزیون، ماهواره، و… در اختیار عموم قرار گیرد و نظارت عمومی و بینالمللی بر انتخابات اعمال گردد. سانسور به شکلهای گوناگون برداشته شود، در چنین شرایطی هر کس که شناسنامة ایرانی دارد از هر قوم و قبیله و مذهب و جنسی در این همهپرسی با تساوی کامل شرکت کند تا آیندة کشور را رقم بزند. من تنها رهِ رهایی را چنین همهپرسی (رفراندوم) میدانم و باید همة آنها که دل به حالِ ایران و ایرانی میسوزانند تمامِ تلاش خود را در این راه متمرکز کنند. من در جریان فراخوان رفراندوم هیچ گروه و دسته و حزب و سازمانی را که حرفی برای زدن دارند و در داخل و خارج کشور وارد بحث رفراندوم شدند را ندیدم که با مراجعه به آراء عمومی برای تعیین تکلیف نظام مخالف باشد و امروز بیش از گذشته همه به این امر رسیدهاند که راهی جز این در شرایط فعلی وجود ندارد. پس بهتر نیست بعد از گذشته حدود 30 سال بکوشیم تمام تلاش خود را در جهت جا انداختن این خواست چه در محافل خارجی و چه در محافل داخلی به کار ببریم و از فاجعهای که در راه است جلوگیری کنیم.
حال که ریاست جمهوری آقای احمدینژاد به برگزاری رفراندوم در دیگر کشورها پرداخته است و گفته است که:
این قدرت های فاسد و زورگو نه تنها در بین ملت های جهان بلکه در میان ملتهای خود نیز محبوبیتی ندارند و ما می توانیم با برگزاری یک رفراندوم آزاد در میان ملت های آنها این موضوع را براحتی ثابت کنیم. [روزنامه اعتماد ملی سهشنبه 19/6/86]
پس بیانات ایشان را به فالِ نیک میگیریم و امیدواریم برای مردم این مرز و بوم هم مانند دیگر انسانهای روی کرة زمین انتخابات آزاد موجب رستگاری ملت ما گردد. بشرط آنکه این گفته نیز مانند بسیاری از شعارهای توخالی ایشان تنها برای مصرف داخلی نباشد.