نمی دانم این ضرب المثل معروف اما تا حدی منسوخ را به خاطر دارید یا نه: “کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز”؟ البته مردم خوش ذوق ایران پیش از انقلاب بخش دوم را به گونه ای تغییر داده بودند تا با حال و هوای آن زمان بیشتر جور بیاید، لذا در کوچه و خیابان ورد زبانشان بیشتر این عبارت بود: ”آژان با امنیه، گروهبان با سرباز”!
این ضرب المثل اگرچه تا حد زیادی منسوخ شده، اما بعید است کسی آن را فراموش کرده باشد، به ویژه بخش نشسته در فرهنگ عامیانه اش را. بخصوص، اکنون که فضای سیاسی کشور به گونه ای متحول شده و حال و هوای آن دوران به گونه ای بازگشته است؛ حضور پر رنگ تر ماموران و نیروهای نظامی، امنیتی و انتظامی امروز و دیروز و… در تمامی مراکز قدرت سیاسی - اقتصادی و…، گشت های جوراجور در خیابان ها و جلوه گری لباس های رنگارنگ، از ساده گرفته تا آلا پلنگی و…، و حتی حاکم شدن شعارهای “ضد توحیدی” بر در و دیوار کوچه ها و خیابان ها یا گوشه گوشه ی برنامه های رسانه ی ملی که انسان را یاد شعار “جاوید شاه، پاینده ایران” می اندازد. با این تفاوت که آن رژیم طاغوت بود اما مسائلی را هم رعایت می کرد، و این جمهوری اسلامی است که در آن اوصاف خاص پروردگار یکتا را فراموش کرده اند، ارج و قرب میهن را به گوشه ای انداخته اند و سطح “پایندگی” را در حد نازل زندگی یک بشر “فانی” تقلیل داده اند، تا در و تخته به هم جور بیاید و راست و دروغ.
یک دو هفته پیش در گفت و گویی تلویزیونی در یکی از شبکه های فارسی زبان خارج وقتی این بحث را مطرح کردم که چگونگی نامزد شدن یا نامزد کردن احمدی نژاد برای انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 تا حدی می تواند به روشن شدن نتایج انتخابات آمریکا و روی کار آمدن “جان مک کین” یا “باراک اوباما” بستگی داشته باشد، طرف مناظره، دوست بزرگوار اما جوان ترم، حرف از دهانم بیرون نیامده تاکید کرد که نتیجه ی انتخابات آمریکا بر روند انتخابات ایران بی تاثیر است. پیروزی یا شکست نامزد جمهوری خواهان در برابر دموکرات ها اصلا و ابدا تاثیری بر گزینش و معرفی نامزد “اقتدارگرایان” ندارد، چون الا و بلا رهبری ایران تصمیمش را گرفته و احمدی نژاد را برای هر شرایطی برگزیده و بدون بروبگرد از او حمایت خواهد کرد. طبیعی است که نه آنجا جای ادامه ی این بحث بود، و نه موضوع برنامه امکان آن را می داد که بشود این بحث را به طور مفصل و فنی باز کرد.
به هر حال در شرایطی که کمتر از 24 ساعت به زمان رسمی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانده است، تمام نظرسنجی ها نشان می دهد که اوباما یک سر و گردن از نامزد جمهوریخواهان پیش است و اگر حادثه ی غیرمترقبه ای پیش نیاید نامزد رنگین پوست حزب دموکرات برای مدت چهار سال در ساکن کاخ سفید خواهند شد؛ حادثه ای تاریخی که نه تنها بنیانگذاران و رهبران و شهدای راه تبعیض نژادی در آمریکا به مخیله شان نمی گنجید، بلکه تا همین چند سال پیش چنین رویدادی نیز در ذهن کسی نمی گنجید. شاید این شگفتی است که سفیدپوست های نژاد پرست را به صرافت می اندازد که باز صحبت از گلوله و ترور و خونریزی کنند.
موسسات افکار سنجی و شبکه های خبری آمریکا چند روزی است که اعلام کرده اند اوباما با اختلافی 4 تا 12 درصدی پیروز انتخابات خواهد بود و این فاصله در مورد رنگین پوست های آمریکا از سرخ پوست و سیاه پوست گرفته تا اسپانی تبارها و مکزیکی تبارها و… به مراتب فراتر و غیرقابل تصورتر است. در سطح جهانی و در میان افکار عمومی دنیا نیز در بر همین پاشنه می چرخد و اوضاع به طور کامل علیه نامزد جمهوریخواهان است و فاصله های نامزد دموکرات ها با هم حزبی جرج بوش فاصله ای غیرقابل دسترس. گویا تنها مردم چهار کشور، از جمله اسرائیل، از شکست جمهوریخواهان افراطی و سقوط دولت “باز”ها ناراحت و نگرانند و دلشان نمی خواهند که تاریخ این گونه رقم بخورد.
نیازی نیست که در ایران نیز نظرسنجی ای انجام شود، آنان که افکارسنجی انجام می دادند سال ها پیش به دستور قاضی ای دستگیر و به زندان فرستاده شدند و اکنون نیز که از اتهام های واهی مبری شناخته شده اند و به گونه ای خانه نشین هستند، نه حال و حوصله و نه امکانات لازم را برای انجام یک افکارسنجی مستقل دارند. اصولا نیازی نیز نیست که آن ها به صورت علمی نشان دهند که اکثریت مردم ایران چون اکثر مردم جهان چه می خواهند و دل به پیروزی چه کسی بسته اند. به هر حال “… عیان است، چه حاجت به بیان است”.
اما همانگونه که خواسته و آرزوی مردم ایران در خصوص برقراری رابطه ی سیاسی تهران - واشنگتن - که 29 سال پیش در پی حادثه ی گروگان گیری تسخیر سفارت آمریکا در چنین روزی قطع شد- سال هاست که با میل حاکمان بر کشور در تضاد است، در این زمینه نیز به نظر می رسد که هر یک راه خود می روند. در این میان، هرچه که بدنه ی حاکمیت متصلب تر شده و شکل و شمایلی نظامی- امنیتی تر می گیرد، شکاف حکومت با ملت در تشخیص “منافع ملی” نیز عمیق تر و گسترده تر می شود. گویا در این بخش نیز دل دولت های اقتدارگرا با هم است و دل ملت های صلح طلب با هم. به گونه ای که از نظر سیاسی باید گفت: “کبوتر با کبوتر، باز با باز”، و از نظر نظامی - امنیتی: “آژان با امنیه، گروهبان با سرباز”!
اما از آنجا که ما را با ماموران اطلاعاتی - امنیتی کاری نیست و هرچه که می گوئیم و انجام می دهیم از دل حرفه ی روزنامه نگاری و تحلیل های مطبوعاتی بیرون می آید که گاه هم گوشه ی چشمی به سیاست دارد، به تبع آن خواسته یا ناخواسته در این تحلیل ها و تفسیرها نوعی ارتباط منطقی بین انتخابات ایران و آمریکا مطرح می شود و این نکته ی در خور تعمق که نتایج یکی بر روی گزینش و چیدمان نامزدهای انتخاباتی دیگری نمی تواند بی تاثیر باشد.
تصور می کنم که کمتر روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی ای باشد که به راحتی بتواند بگوید برای ایران فرقی ندارد که “کبوترها” و جریان های سیاسی “لیبرال” در کاخ سفید لانه گزینند، یا “بازها” و جریان های “ستیزه جو” این مکان را ماوای سیاست های جنگ طلبانه و کشورگشایانه ی خود کنند و راه “محافظه کاران جدید” و کارگزارانی چون جرج بوش را پی بگیرند. طبیعی است گمان نرود که مقام های سیاسی عالیرتبه ایران نیز هر چقدر که در ظاهر نشان دهند که نسبت به روی آمدن این یا آن بی تفاوتند، وقتی در پشت درهای بسته قرار می گیرند و در جلساتی چون شورای امنیت ملی می نشینند، نقش چنین عاملی را در محاسبات شان منظور نکنند و حتی زیرچشمی نگاهی به قد و قامت احمدی نژاد نیندازند؛ بخصوص وقتی حس می کنند که گویا دوران نظامیان و کارگزاران آن ها در حال سپری شدن است.
تصور می کنم در این سو، اردوگاه اصلاح طلبان، تکلیف تقریبا روشن است و پیروزی باراک اوباما مسئولیت سید محمد خاتمی را سنگین تر می کند. این مسئولیت که حتما بیاید و به ماموریتی که در زمان بیل کلینتون ناخواسته ناتمام گذارد پایان دهد. بخصوص که اکنون رهبر کشور جواز گفت و گو های مستقیم بین مقام های دو کشور را صادر کرده و بر خلاف دوران گذشته، دست دولت را کاملا، حتی تا حد منت کشیدن از دشمن برای انجام مذاکرات رودررو با هدف برقراری روابط سیاسی و دیپلماتیک و حتی بازگشایی سفارتخانه ها باز گذاشته است. درو دریچه ی گفت و گویی که چون گشوده شد نمی توان آن را دوباره به راحتی بست!
اما در اردوگاه اقتدارگرایان شکست جان مک کین می تواند کفه ی ترازوی ناکامی های محمود احمدی نژاد را سنگین تر کند و در مقابل قند را در دل آنانی آب کند که نگران تداوم حمایت های بی قید و شرط رهبری از رئیس جمهوری ناکارا، ناتوان و نالایق که هر روز مسئله را برای ملت می سازد و دردسری برای محافظه کاران می افریند، بوده و هستند. این تحول مهم بین المللی قاعدتا این افراد و حامیان سیاسی آنان را به صرافت بیشتری می اندازد که رفت و آمدهای سیاسی خود را شدت و حدت بیشتری بخشیده، عده و عده فزونتری فراهم کنند و خود را برای انتخابات هر چه بیشتر آماده سازند.
می توان باور داشت که آیت الله خامنه ای اگر تا دیروز هم ته دلش این بوده است که امیدهای احمدی نژاد را نقش بر آب نکند، امروز به ناچار باید رویای دلخوش داشتن به عرف ریاست جمهوری دو دوره ای در ایران را منقض کند، چون اقدام نمایندگان محافظه کار مجلس در روز سه شنبه در جهت دادن رای منفی به کردان، به گونه ای رای قاطبه ی آنان بر عدم کفایت سیاسی احمدی نژاد نیز به شمار می آید. هم زمان با آن، رای مثبت اکثر ملت آمریکا به اوباما، رئیس جمهوری که گوشه ی چشم بیشتری به مسئله ی حقوق بشر خواهد داشت، رهبر ایران را وادار خواهد کرد که به حکم عقل و تدبیر سیاسی بیش از این بر این خواسته ی قلبی خویش پافشاری نکند و به ناچار دستور باز شدن راه ورود نامزدهای دیگر مطلوب اقتدارگرایان را صادر کند.
البته دنیای سیاست جهان شگفتی ها نیز هست، در این سو امدادهای غیبی می تواند به داد کردان و احمدی نژاد برسد و در آن سو نیز شاید شرایط به گونه ای رقم بخورد که رای الکترال یا آرای عمومی مک کین بیش از اوباما باشد. اما خوبی دنیای سیاست این است که انسان را چندان زیاد در انتظار نمی گذارد. در این مورد کافی است تا غروب روز سه شنبه یا احتمالا صبح چهارشنبه صبر کرد و منتظر بیرون آمدن نتایج آرای ریخته شده در “گلدان ها” در مجلس ایران، یا رایانه های متصل به “اتاقک های رای گیری” در حوزه های انتخاباتی آمریکا باقی ماند و مشاهده کرد که این بار، دور دور کبوترهاست یا بازها؟ یا به دیگر سخن “آژان ها و امنیه ها” یا “گروهبان ها و سربازها”!