کبوتر با کبوتر، باز با باز!

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

نمی دانم این ضرب المثل معروف اما تا حدی منسوخ را به خاطر دارید یا نه: “کبوتر با کبوتر باز با باز، کند ‏همجنس با همجنس پرواز”؟ البته مردم خوش ذوق ایران پیش از انقلاب بخش دوم را به گونه ای تغییر داده ‏بودند تا با حال و هوای آن زمان بیشتر جور بیاید، لذا در کوچه و خیابان ورد زبانشان بیشتر این عبارت بود: ‏‏”آژان با امنیه، گروهبان با سرباز”!‏

‏ این ضرب المثل اگرچه تا حد زیادی منسوخ شده، اما بعید است کسی آن را فراموش کرده باشد، به ویژه ‏بخش نشسته در فرهنگ عامیانه اش را. بخصوص، اکنون که فضای سیاسی کشور به گونه ای متحول شده و ‏حال و هوای آن دوران به گونه ای بازگشته است؛ حضور پر رنگ تر ماموران و نیروهای نظامی، امنیتی و ‏انتظامی امروز و دیروز و… در تمامی مراکز قدرت سیاسی - اقتصادی و…، گشت های جوراجور در خیابان ‏ها و جلوه گری لباس های رنگارنگ، از ساده گرفته تا آلا پلنگی و…، و حتی حاکم شدن شعارهای “ضد ‏توحیدی” بر در و دیوار کوچه ها و خیابان ها یا گوشه گوشه ی برنامه های رسانه ی ملی که انسان را یاد ‏شعار “جاوید شاه، پاینده ایران” می اندازد. با این تفاوت که آن رژیم طاغوت بود اما مسائلی را هم رعایت می ‏کرد، و این جمهوری اسلامی است که در آن اوصاف خاص پروردگار یکتا را فراموش کرده اند، ارج و قرب ‏میهن را به گوشه ای انداخته اند و سطح “پایندگی” را در حد نازل زندگی یک بشر “فانی” تقلیل داده اند، تا در ‏و تخته به هم جور بیاید و راست و دروغ.‏

‏ یک دو هفته پیش در گفت و گویی تلویزیونی در یکی از شبکه های فارسی زبان خارج وقتی این بحث را ‏مطرح کردم که چگونگی نامزد شدن یا نامزد کردن احمدی نژاد برای انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد ‏‏88 تا حدی می تواند به روشن شدن نتایج انتخابات آمریکا و روی کار آمدن “جان مک کین” یا “باراک اوباما” ‏بستگی داشته باشد، طرف مناظره، دوست بزرگوار اما جوان ترم، حرف از دهانم بیرون نیامده تاکید کرد که ‏نتیجه ی انتخابات آمریکا بر روند انتخابات ایران بی تاثیر است. پیروزی یا شکست نامزد جمهوری خواهان ‏در برابر دموکرات ها اصلا و ابدا تاثیری بر گزینش و معرفی نامزد “اقتدارگرایان” ندارد، چون الا و بلا ‏رهبری ایران تصمیمش را گرفته و احمدی نژاد را برای هر شرایطی برگزیده و بدون بروبگرد از او حمایت ‏خواهد کرد. طبیعی است که نه آنجا جای ادامه ی این بحث بود، و نه موضوع برنامه امکان آن را می داد که ‏بشود این بحث را به طور مفصل و فنی باز کرد.‏

‏ به هر حال در شرایطی که کمتر از 24 ساعت به زمان رسمی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ‏مانده است، تمام نظرسنجی ها نشان می دهد که اوباما یک سر و گردن از نامزد جمهوریخواهان پیش است و ‏اگر حادثه ی غیرمترقبه ای پیش نیاید نامزد رنگین پوست حزب دموکرات برای مدت چهار سال در ساکن ‏کاخ سفید خواهند شد؛ حادثه ای تاریخی که نه تنها بنیانگذاران و رهبران و شهدای راه تبعیض نژادی در ‏آمریکا به مخیله شان نمی گنجید، بلکه تا همین چند سال پیش چنین رویدادی نیز در ذهن کسی نمی گنجید. شاید ‏این شگفتی است که سفیدپوست های نژاد پرست را به صرافت می اندازد که باز صحبت از گلوله و ترور و ‏خونریزی کنند.‏

موسسات افکار سنجی و شبکه های خبری آمریکا چند روزی است که اعلام کرده اند اوباما با اختلافی 4 تا 12 ‏درصدی پیروز انتخابات خواهد بود و این فاصله در مورد رنگین پوست های آمریکا از سرخ پوست و سیاه ‏پوست گرفته تا اسپانی تبارها و مکزیکی تبارها و… به مراتب فراتر و غیرقابل تصورتر است. در سطح ‏جهانی و در میان افکار عمومی دنیا نیز در بر همین پاشنه می چرخد و اوضاع به طور کامل علیه نامزد ‏جمهوریخواهان است و فاصله های نامزد دموکرات ها با هم حزبی جرج بوش فاصله ای غیرقابل دسترس. ‏گویا تنها مردم چهار کشور، از جمله اسرائیل، از شکست جمهوریخواهان افراطی و سقوط دولت “باز”ها ‏ناراحت و نگرانند و دلشان نمی خواهند که تاریخ این گونه رقم بخورد.‏

‏ نیازی نیست که در ایران نیز نظرسنجی ای انجام شود، آنان که افکارسنجی انجام می دادند سال ها پیش به ‏دستور قاضی ای دستگیر و به زندان فرستاده شدند و اکنون نیز که از اتهام های واهی مبری شناخته شده اند و ‏به گونه ای خانه نشین هستند، نه حال و حوصله و نه امکانات لازم را برای انجام یک افکارسنجی مستقل دارند. ‏اصولا نیازی نیز نیست که آن ها به صورت علمی نشان دهند که اکثریت مردم ایران چون اکثر مردم جهان ‏چه می خواهند و دل به پیروزی چه کسی بسته اند. به هر حال “… عیان است، چه حاجت به بیان است”.‏

اما همانگونه که خواسته و آرزوی مردم ایران در خصوص برقراری رابطه ی سیاسی تهران - واشنگتن - که ‏‏29 سال پیش در پی حادثه ی گروگان گیری تسخیر سفارت آمریکا در چنین روزی قطع شد- سال هاست که با ‏میل حاکمان بر کشور در تضاد است، در این زمینه نیز به نظر می رسد که هر یک راه خود می روند. در این ‏میان، هرچه که بدنه ی حاکمیت متصلب تر شده و شکل و شمایلی نظامی- امنیتی تر می گیرد، شکاف حکومت ‏با ملت در تشخیص “منافع ملی” نیز عمیق تر و گسترده تر می شود. گویا در این بخش نیز دل دولت های ‏اقتدارگرا با هم است و دل ملت های صلح طلب با هم. به گونه ای که از نظر سیاسی باید گفت: “کبوتر با ‏کبوتر، باز با باز”، و از نظر نظامی - امنیتی: “آژان با امنیه، گروهبان با سرباز”!‏

‏ اما از آنجا که ما را با ماموران اطلاعاتی - امنیتی کاری نیست و هرچه که می گوئیم و انجام می دهیم از دل ‏حرفه ی روزنامه نگاری و تحلیل های مطبوعاتی بیرون می آید که گاه هم گوشه ی چشمی به سیاست دارد، به ‏تبع آن خواسته یا ناخواسته در این تحلیل ها و تفسیرها نوعی ارتباط منطقی بین انتخابات ایران و آمریکا ‏مطرح می شود و این نکته ی در خور تعمق که نتایج یکی بر روی گزینش و چیدمان نامزدهای انتخاباتی ‏دیگری نمی تواند بی تاثیر باشد.‏

تصور می کنم که کمتر روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی ای باشد که به راحتی بتواند بگوید برای ایران فرقی ‏ندارد که “کبوترها” و جریان های سیاسی “لیبرال” در کاخ سفید لانه گزینند، یا “بازها” و جریان های “ستیزه ‏جو” این مکان را ماوای سیاست های جنگ طلبانه و کشورگشایانه ی خود کنند و راه “محافظه کاران جدید” و ‏کارگزارانی چون جرج بوش را پی بگیرند. طبیعی است گمان نرود که مقام های سیاسی عالیرتبه ایران نیز ‏هر چقدر که در ظاهر نشان دهند که نسبت به روی آمدن این یا آن بی تفاوتند، وقتی در پشت درهای بسته ‏قرار می گیرند و در جلساتی چون شورای امنیت ملی می نشینند، نقش چنین عاملی را در محاسبات شان ‏منظور نکنند و حتی زیرچشمی نگاهی به قد و قامت احمدی نژاد نیندازند؛ بخصوص وقتی حس می کنند که ‏گویا دوران نظامیان و کارگزاران آن ها در حال سپری شدن است.‏

‏ تصور می کنم در این سو، اردوگاه اصلاح طلبان، تکلیف تقریبا روشن است و پیروزی باراک اوباما مسئولیت ‏سید محمد خاتمی را سنگین تر می کند. این مسئولیت که حتما بیاید و به ماموریتی که در زمان بیل کلینتون ‏ناخواسته ناتمام گذارد پایان دهد. بخصوص که اکنون رهبر کشور جواز گفت و گو های مستقیم بین مقام های ‏دو کشور را صادر کرده و بر خلاف دوران گذشته، دست دولت را کاملا، حتی تا حد منت کشیدن از دشمن ‏برای انجام مذاکرات رودررو با هدف برقراری روابط سیاسی و دیپلماتیک و حتی بازگشایی سفارتخانه ها باز ‏گذاشته است. درو دریچه ی گفت و گویی که چون گشوده شد نمی توان آن را دوباره به راحتی بست! ‏

‏ اما در اردوگاه اقتدارگرایان شکست جان مک کین می تواند کفه ی ترازوی ناکامی های محمود احمدی نژاد را ‏سنگین تر کند و در مقابل قند را در دل آنانی آب کند که نگران تداوم حمایت های بی قید و شرط رهبری از ‏رئیس جمهوری ناکارا، ناتوان و نالایق که هر روز مسئله را برای ملت می سازد و دردسری برای محافظه ‏کاران می افریند، بوده و هستند. این تحول مهم بین المللی قاعدتا این افراد و حامیان سیاسی آنان را به صرافت ‏بیشتری می اندازد که رفت و آمدهای سیاسی خود را شدت و حدت بیشتری بخشیده، عده و عده فزونتری ‏فراهم کنند و خود را برای انتخابات هر چه بیشتر آماده سازند. ‏

‏ می توان باور داشت که آیت الله خامنه ای اگر تا دیروز هم ته دلش این بوده است که امیدهای احمدی نژاد را ‏نقش بر آب نکند، امروز به ناچار باید رویای دلخوش داشتن به عرف ریاست جمهوری دو دوره ای در ایران ‏را منقض کند، چون اقدام نمایندگان محافظه کار مجلس در روز سه شنبه در جهت دادن رای منفی به کردان، ‏به گونه ای رای قاطبه ی آنان بر عدم کفایت سیاسی احمدی نژاد نیز به شمار می آید. هم زمان با آن، رای ‏مثبت اکثر ملت آمریکا به اوباما، رئیس جمهوری که گوشه ی چشم بیشتری به مسئله ی حقوق بشر خواهد ‏داشت، رهبر ایران را وادار خواهد کرد که به حکم عقل و تدبیر سیاسی بیش از این بر این خواسته ی قلبی ‏خویش پافشاری نکند و به ناچار دستور باز شدن راه ورود نامزدهای دیگر مطلوب اقتدارگرایان را صادر کند.‏

‏ البته دنیای سیاست جهان شگفتی ها نیز هست، در این سو امدادهای غیبی می تواند به داد کردان و احمدی ‏نژاد برسد و در آن سو نیز شاید شرایط به گونه ای رقم بخورد که رای الکترال یا آرای عمومی مک کین بیش ‏از اوباما باشد. اما خوبی دنیای سیاست این است که انسان را چندان زیاد در انتظار نمی گذارد. در این مورد ‏کافی است تا غروب روز سه شنبه یا احتمالا صبح چهارشنبه صبر کرد و منتظر بیرون آمدن نتایج آرای ‏ریخته شده در “گلدان ها” در مجلس ایران، یا رایانه های متصل به “اتاقک های رای گیری” در حوزه های ‏انتخاباتی آمریکا باقی ماند و مشاهده کرد که این بار، دور دور کبوترهاست یا بازها؟ یا به دیگر سخن “آژان ‏ها و امنیه ها” یا “گروهبان ها و سربازها”!‏

‏ ‏